پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,١٤٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سناتور . نماینده مجلس سنا مثال: the congress is composed of ten senators کنگره از ده تا سناتور {نماینده مجلس سنا} تشکیل شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ترس. وحشت. دلهره. نگرانی 2. ناامیدی. یاس 3. ترساندن. به وحشت انداختن. نگران کردن 4. روحیه ( کسی را ) خراب کردن. مایوس کردن 5. شگفت زده کردن. بهت ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قاب بندی. قاب بند مثال: the wood paneling deadened any noise این قاب بندی چوبی {جلوی} هر سر و صدایی را می گیرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. استعداد 2. ابتکار. ابتکار عمل 3. شم. شامه ی قوی. قوه ی تشخیص مثال: his flair compensated for his faults استعدادِ او نواقص و کاستی های او را جبران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( دادگاه ) جایگاه قاضی. کرسی قضاوت 2. هیئت داوری. هیئت حل اختلاف. دادگاه مثال: the case was judged by a tribunal موضوع توسط یک دادگاه و هیئت حل اخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( حواس ) تیز. قوی 2. شدید. عمیق. سخت 3. حاد 4. بحرانی. وخیم 5. مبرم 6. دقیق. موشکاف. تیزبین 7. ( صدا ) زیر. گوش خراش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوم سامانه. اکوسیستم. زیست بوم مثال: different plants, different animals, different weather—in short, a whole different ecosystem گیاهان متفاوت، حیوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوم. زیستگاه مثال: lost species and habitats گونه ها و زیستگاه های از بین بین رفته و منقرض شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهاجرِ مقیم مثال: the early white settlers نخستین مهاجرینِ مقیمِ سفید پوست مهاجرینِ مقیمِ سفید پوست اولیه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جدول کلمات متقاطع مثال: a crossword clue یک پرسشِ جدولِ کلمات متقاطع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجارت آزاد مثال: the governments planned to create a free trade zone دولتها طرحی ریختند برای ایجاد کردن یک منطقه تجارت آزاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معاشرت. حشر و نشر مثال: regular socializing creates a good team spirit معاشرتِ با قاعده باعثِ یک روحِ گروهی خوب می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهاجم. حمله کننده. ضارب مثال: he floored his attacker او ضاربش را به زمین زد Attackers currently might attempt to install dangerous program on your c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( کامپیوتر ) ایستگاه کاری مثال: the workstations were small but seemed adequate to the task این ایستگاه های کاری کوچک بودند اما به نظر می رسید برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. جوخه 2. تیم. کاروان ورزشی مثال: the young squad is on the improve این تیم جوان در حال پیشرفت و بهتر شدن است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پس از جنگ. بعد از جنگ مثال: the post - war period دوران پس از جنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( بازی ) بولینگ مثال: he's busy perfecting his bowling technique او مشغول کامل و عالی کردن تکنیک بازی بولینگ اش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جاگوار مثال: Jaguar is a large cat that has a yellowish - brown coat with black spots، found mainly in the dense forests of Central and South America ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوکائین مثال: his cocaine habit اعتیاد او به کوکائین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سریع. فرز. فوری. بی درنگ مثال: considering his size he was speedy با توجه به اندازه اش، او فرز و سریع بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سودا. اگزما مثال: he sought help for his eczema او برای اگزمایش پیگیرِ چاره و علاج کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. انسان دوست 2. انسان دوستانه مثال: humanitarian aid کمک انسان دوستانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیانیه. مانیفست مثال: with the aid of his colleagues he prepared a manifesto با کمک همکارانش او یک بیانیه و مانیفست آماده کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طلب سوخته. طلب سوخته شده. طلب غیر قابل وصول مثال: the banks have to provide against bad debts بانکها باید در برابر طلبهای غیر قابل وصول پیش بینی کنن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجدید ساختار. تجدید سازمان مثال: we have provided for further restructuring ما برای تجدید سازمانِ بیشتر مجهز شده ایم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ترغیب کردن. واداشتن 2. موجب شدن. باعث شدن 3. استنباط کردن. استنتاج کردن 4. ( فیزیک ) القا کردن مثال: it induces a feeling of nausea آن موجب یک احس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خود. خویش. خویشتن 2. شخص خود 3. منافع خود مثال: he is but a shadow of his former self او فقط یک سایه از گذشته سابق خودش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. سکندری خوردن. پای ( کسی به چیزی ) گیر کردن 2. لنگان لنگان راه رفتن 3. تپق زدن. گیر کردن 4. اشتباه کردن. خطا کردن 5. اتفاقی یافتن. برخورد کردن به 6 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کشتی یا هواپیمای نفتکش 2. تانکر مثال: oil leaking from the tanker نشتی روغن از تانکر چکه کردن روغن از تانکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. اغوا. فریب 2. گمراهی. فریب خوردگی 3. جذبه. فریبندگی مثال: the seduction scenes suggest his guilt and her loneliness صحنه های اغوا و فریب، گناه مرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. حساس 2. پذیرا. راغب 3. راغب به پاسخگویی 4. پاسخ ده مثال: evidence suggests that teenagers are responsive to price increases شواهد اشاره می کنند ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. زنده. پرشور. با نشاط. سرزنده. سرحال 2. خلاق. بارور 3. ( رنگ ) شاد. روشن 4. پر تحرک 5. پر هیجان. پر شور. داغ. گرم مثال: music suitable for a lively ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نظم. ترتیب. آرایش 2. خلق. خلق و خو. طبع 3. میل. گرایش 4. آمادگی 5. اختیار 6. حل و فصل. توافق مثال: a sunny disposition یک خلق و خو و طبع شاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رسانه های گروهی مثال: he was swamped by media attention او در توجه رسانه های گروهی غوطه ور شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ژاندارم مثال: a swarm of gendarmes یک گروه ژاندارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. غیر بومی. خارجی 2. غریب. ناآشنا. کمیاب. کم نظیر 3. نامتعارف. عجیب و غریب 4. قشنگ. زیبا. خارق العاده مثال: the temptation of travel to exotic locat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. روزنامه قطع کوچک 2. ( روزنامه ) قطع کوچک 3. ( مطبوعات ) جنجالی مثال: younger voters tended towards the tabloid press رای دهندگان جوانتر به سمت مطب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. توطئه چیدن. نقشه کشیدن. تبانی کردن 2. کنجکاوی ( کسی را ) برانگیختن. کنجکاو کردن 3. توجه ( کسی را ) جلب کردن 4. متحیر کردن. گیج کردن 5. رابطه نامشر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طنزآمیز. طنزگونه مثال: abrupt, epigrammatic paragraphs پاراگرافهای طنز آمیز ِ بی ربط و جدا از هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کوری. نابینایی 2. بی خردی. بی عقلی 3. بی فکری. نفهمی مثال: this disease can cause blindness این بیماری می تواند باعث نابینایی بشود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. دعوای حقوقی. اقامه دعوا. دادخواهی 2. خلاصه مذاکرات. صورت جلسه 3. گزارش 4. برنامه 5. اقدامات 6. اتفاقات. جریانات مثال: the company faces the threat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. انحلال. تصفیه 2. واریز. تسویه. پرداخت 3. تبدیل به نقد 4. ( عمل ) سر به نیست کردن. مثال: the company faces the threat of liquidation proceedings ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. عصر. دوره. دوران 2. ( زمین شناسی ) دوران مثال: the threshold of a new era سرآغاز یک عصر و دوره جدید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخفف teleprocessing کامپیوتر: پردازش از راه دور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. زندگی خانوادگی . کانون خانواده 2. ( اغلب بصورت جمع ) امور خانه و خانواده مثال: traditional values prescribe a life of domesticity ارزشهای سنتی زن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پادزیست. آنتی بیوتیک مثال: Antibiotics are not a panacea, but they are a useful weapon in the fight against disease. آنتی بیوتیکها و پادزیستها، نوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. وضع موجود 2. وضع سابق مثال: the preservation of the status quo. حراست و صیانت از وضع موجود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( امریکا ) پارک تفریحی موضوعی - نوعی پارک تفریحی که وسایل تفریحی آن اختصاص به موضوع یا به سبک خاصی باشد مثال: Theme parks are very popular in the US. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. موضوع 2. درون مایه. مضمون 3. ( موسیقی ) تم. ملودی اصلی 4. ( رادیو و تلوزیون ) آرم برنامه مثال: I had presupposed that theme make people happy برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیاست گذاری. تعیین خط مشی مثال: this presupposes the existence of a policy - making group این فرض را بر وجود یک گروه سیاست گذاری قرار می دهد.