پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٣٨
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی عدالتی. ناروایی. رفتار غیرمنصفانه مثال: she ranted on about the unfairness او راجع به بی عدالتی داد و هوار کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توبا ( نوعی ساز بادی برنجی ) . شیپور بزرگ مثال: we could hear the tone of the tuba ما می توانستیم طنین شیپور بزرگ را بشنویم.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. صورت غذا. منو 2. ( کامپیوتر ) فهرست انتخاب. منو مثال: he kept the menu as a token of their golden wedding او صورت غذا را به عنوان یادگاری جشن عروس ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آزاد راه مثال: how much should I pay for motorway toll چقدر باید بابت عوارض آزاد راه پرداخت کنم؟

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آخور 2. آب رو. آبراه 3. فرو رفتگی بین دو موج 4. ( فعالیت اقتصادی و غیره ) اُفت 5. ( هواشناسی ) ناوه مثال: she poured the water into the trough او ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قانون گذاری 2. قانون. قوانین مثال: legislation forbids such data being held thus قانون اینگونه نگهداری اینجور اطلاعات را ممنوع کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زدن. کتک زدن 2. شکست دادن 3. دست و پا زدن 4. به حرکت در آوردن 5. کوبیدن. خرمن کوبیدن 6. به بحث گذاشتن مثال: below me the surf thrashed and thunder ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دائمی. مداوم. بی وقفه مثال: I am crazy about the ceaseless thunder of the traffic من از سر و صدای دائمی و بی وقفه ترافیک دیوانه شده ام.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کلوب شبانه. باشگاه شبانه 2. کاباره مثال: So it's the thumbs up for Brighton's latest nightclub پس این یک موافقت و اجازه برای جدیدترین کلوب شبانه ب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. ( گره. گوریدگی و غیره ) باز کردن. از هم باز کردن 2. رها کردن. آزاد کردن 3. ( مشکل و غیره ) حل کردن. گشودن 4. سامان دادن. سروسامان دادن. مرتب کردن. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عواقب. نتایج. پیامدها مثال: it had repercussions throughout Europe آن سرتاسر اروپا عواقب داشت.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تزار ( عنوان امپراطور روسیه ) مثال: the tsar risked losing his throne تزار از دست دادن سلطنتش را به خطر انداخت. تزار با خطر از دست دادن سلطنت اش مو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پا به سن گذاشتن. رو به پیری 2. قدیمی. کهنه 3. پیری 4. کهنگی مثال: chemicals can hasten ageing مواد شیمیایی می توانند پیری را تسریع کنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کودک ) ناآرام. بی قرار 2. بیش از حد فعال. پرکار مثال: hyperactive children create havoc بچه های بیش فعال الم شنگه درست می کنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( پنجه مرغابی و غیره ) پرده دار مثال: gull is a type of sea bird with long wings and webbed feet مرغ نوروزی گونه ای پرنده ی دریایی با بالهای بلند و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غفلت. مسامحه. تسامح. اهمال. قصور. کوتاهی. بی توجهی 2. بی مبالاتی. بی احتیاطی. 3. وضع آشفته. سر و وضع آشفته مثال: he sued for negligence او برای م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کمین 2. کمینگاه 3. حمله غافلگیرانه 4. از کمینگاه حمله کردن. غافلگیر کردن 5. کمین کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اختیار و قدرت دادن مثال: the Senate was empowered to substitute for the President مجلس سنا برای عوض کردن رئیس جمهور صاحب اختیار و قدرت شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مجلس ) سنا مثال: the Senate was empowered to substitute for the President مجلس سنا برای عوض کردن رئیس جمهور صاحب اختیار و قدرت بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. لور 2. دَلَمه 3. ( در ترکیب ) کِرمِ مثال: curd cheese can be substituted for yogurt کِرمِ پنیر می تواند جاشین برای ماست بشود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دفتر مشاوره 2. مشاوره. نظر کارشناسی مثال: additional sums paid under the guise of consultancy fees مبالغ اضافی تحت عنوانِ حق الزحمه های مشاوره پر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درخشان. براق 2. ( ضربه ) کج. مورب. منحرف مثال: a glancing blow stunned Gary یک ضربه مورب گری رو خیره و مبهوت کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{چرم} جیر مثال: suede is tough stuff {چرم} جیر جنسِ محکم و بادوام است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. معیار. میزان. هنجار 2. حد مطلوب 3. کار روزانه 3. پدیده ی عادی. مسئله عادی مثال: the budget departed from the norm بودجه از حد مطلوب منحرف شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلف باز مثال: a left - handed golfer یک گلف باز دست چپ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. صاحبخانه ( زن ) . زن صاحب خانه 2. زن صاحب بار مثال: the landlady had objected to the noise زنِ صاحب خانه به سر و صدا اعتراض داشته است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قومی 2. نژادی 3. محلی مثال: College Board officials said the difficulties arise more from socioeconomic than from ethnic differences. صاحب منصبان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ویا مثال: he died by cholera او بوسیله وبا مُرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قهرمانانه. شجاعانه 2. حماسی 3. ( مجسمه و غیره ) بزرگتر از اندازه طبیعی مثال: a heroic slogan یک شعار حماسی he struck a heroic pose او یک ژست قهرما ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محور مثال: Sliding door means door that slides on a horizontal axis درِکشویی یعنی دری که روی محور افقی سر میخوره.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. متحرک 2. قادر به جابجا شدن 3. ماشین دار 4. سیار 5. روان. سیال 6. متغییر. تغییر پذیر 7. انعطاف پذیر. سازش پذیر 8. موبایل

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مفصل. طولانی 2. مطول. خسته کننده مثال: the headmaster gave them a lengthy sermon مدیر برای آنها یک موعظه مفصل و طولانی کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. نمایش 2. نمایش نامه 3. نمایش نامه نویسی 4. تاتر. هنر تاتر 5. ماجرا 6. جذبه. هیجان. شور و هیجان مثال: a new drama series یک مجموعه نمایش جدید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تاتری، ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. مهیج. هیجان انگیز. با احساس 4. چشمگیر. شگرف. شگفت. بهت آور مثال: oh! I love this serial! It’s so dramatic. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت. بیان. نحوه ی بیان مثال: the wording might offend their sensibilities این نحوه بیان، ممکن است احساسات آنها را رنجیده خاطر کند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قاچاق 2. مبادله قاچاق مثال: a gold - smuggling racket کار غیرقانونیِ قاچاق طلا

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

درجه ی دکتری مثال: the award of an honorary doctorate اعطای یک درجه دکترای افتخاری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هجو. هجویه 2. هتک حرمت. آبروریزی 3. ( حقوقی ) افترا 4. مایه ی آبروریزی. مایه سرشکستگی 5. هجویه منتشر کردن 6. هتک حرمت کردن. افترا زدن مثال: a libe ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جرم شناسی مثال: the science of criminology علمِ جرم شناسی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مزه ) تند 2. خوشایند . دلچسب مثال: a piquant sauce یک سس تند و دلچسب

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پورتوریکویی مثال: salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص موزون پورتوریکویی است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موزون. ریتمیک مثال: salsa is a style of Puerto Rican rhythmic dance سالسا سبکی از رقص موزون و ریتمیک پروتوریکن است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. چاپ 2. چاپی مثال: a printing house یک شرکت و دفتر چاپ

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نان سوخاری ( نان برشته ی تخم مرغ دار ) مثال: mix up the rusk with milk. نان سوخاری را با شیر مخلوط کن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کسی را ) قدیس خواندن. مقام قدیسی بخشیدن به 2. مشروع ساختن. شرعی کردن. حلال کردن مثال: saint is a person canonized by the Christian Church for hi ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. {به جلو} راندن. پیش راندن 2. سوق دادن. کشاندن مثال: rowing - boat is a boat that is propelled with oars. قایق پارویی قایقی است که بوسیله پاروها { ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در بریتانیا. عامیانه ) پوند مثال: Six quid? That's robbery شش پوند؟ آن یک کلاه برداری است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشتی هوایی مثال: the airships stayed aloft for many hours کشتی های هوایی برای ساعتهای طولانی در هوا ماندند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( کشتی ) بادبان اصلی مثال: we hoisted the mainsail ما بادبان اصلی کشتی را برافراشتیم .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گورو ( رهبر مذهبی هندوها ) 2. معلم. مرشد مثال: the guru's pupils شاگردان و مریدان گورو ( رهبر مذهبی هندوها )