پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,١٤٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوبنده. تند. مثال: A bit hard - hitting I thought. من فکر کردم کمی کوبنده و تند بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سخت. به سختی. زیاد. خیلی. بدجوری 2. با تلخ کامی. از روی تلخ کامی مثال: he Said rather bitterly. او نسبتا به سختی و با تلخ کامی گفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. معتمد. امین. امانت دار 2. قیم. وصی. سرپرست 3. متولی 4. عضو هیئت امنا 5. کشور قیم ( کشوری که قیمومیت کشور دیگری را به عهده دارد ) مثال: Everything ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میلیونر مثال: They believed they would become millionaire. آنها باور داشتند که میلیونر خواهند شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از روی دلسوزی مثال: "He ran out of money" Stef said helpfully. استف از روی دلسوزی گفت: او پولهایش تمام شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. فراخواندن. احضار کردن 2. به یاد آوردن 3. پس گرفتن. لغو کردن 4. احضار. فراخوانی 5. ( به ) یادآوری مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگی 2. سنگلاخ 3. سست. متزلزل. بی ثبات مثال: She couldn’t see the rocky hills. او نمی توانست تپه های سنگی را ببیند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. تعصب. پیش داوری. سوگیری. جبهه گیری 2. تمایل. گرایش. استعداد. آمادگی. زمینه 3. منحرف کردن 4. متمایل کردن. سوق دادن. جهت دادن به 5. به تعصب واداشتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. تاتری . ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. ساختگی. تصنعی. متظاهرانه 4. اغراق آمیز. مبالغه آمیز مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوررآلیسم مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغاز سورآلیسم {مربوط به} تاتر بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) شمال شرقی مثال: the northeastern sector of the town منطقه شمال شرقی شهر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( در ترکیب ) جوینده ی 2. ( هواپیما و غیره ) تجسسی مثال: spotter planes locate the shoals . هواپیماهای تجسسی {مناطق} کم عمق را تعیین کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( معماری ) اسکلت چوبی. الوار و گچی مثال: a half - timbered fa�ade یک نما و سر در ساخته شده از الوار و گچ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرداب کلیسا مثال: his ghost haunts the crypt روحش پیوسته به سرداب کلیسا می آمد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. عجول . بی حوصله 2. خشن. خشک 3. شتاب زده. عجولانه. سرسری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( خیابان . جاده ) مشجر مثال: tree - lined avenues خیابانهای مشجر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناتوانی مثال: his inability to cope with the situation ناتوانی او در روبرو شدن با موقعیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) آمریکای لاتین 2. اهل آمریکای لاتین مثال: tango is a ballroom dance of Latin American origin تانگو یک رقص داخل سالن است که سر منشاء آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گدازه مثال: a river of molten lava یک رود از گدازه های گداخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جلوآمده. برآمده. برجسته. مثال: A barracuda is a large tropical sea fish with a protruding lower jaw and sharp teeth. باراکودا یک ماهی بزرگ در دریاه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آهنگری مثال: The bellows and the whole equipment to do the blacksmithing just wasn’t there. دستگاه دم آهنگری و تمام تجهیزات برای آهنگری {کردن} اندکی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. جدی. با حالت جدی 2. عاقلانه. از سر عقل 3. سنگین. متین مثال: He is now more soberly dressed in a brown shirt and beige trousers. او الان با یک پیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خوشایند. دلپذیر. مطبوع. دوست داشتنی 2. رضایت بخش مثال: Of a bright hue, pleasing to the onlookers. با یک رنگ روشن، {که} خوشایند و مطبوع ناظران با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مرد خانواده 2. رئیس قبیله 3. ریش سفید. شیخ 4. اسقف اعظم. مطران مثال: a benevolent patriarch یک ریش سفید و رئیس قبیله مهربان و نیکوکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. افراط کردن. زیاده روی کردن در 2. لوس بار آوردن. لوس کردن مثال: Over - indulging in any form of alcoholic beverage. افراط و زیاده روی کردن در هر ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رنگ پریده. زرد مثال: A sallow bespectacled young man یک مرد جوان عینکی زرد و رنگ پریده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیوه. بیوه زن مثال: suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre سوتی عمل سوزاندن یک زن بیوه است روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. اداره ( کردن ) . ضبط و ربط . رسیدگی 2. دست زدن. لمس 3. جابجایی. نقل و انتقال. حمل 4. ( اتومبیل ) فرمانگیری. کنترل پذیری مثال: their masterful hand ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پادشاه. سلطان 2. فرمانروای مطلق مثال: the majesty invested in the monarch مقامِ سلطنت به سلطان و پادشاه اعطا شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

1. معتبر. 2. قانونی 3. موجه مثال: what is the name of one who has made a valid will? Testator. نام کسی که یک وصیت قانونی و معتبر را تنظیم می کند چی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ابهام. گنگی. دو پهلویی مثال: what maddens people most is his vagueness آنچه بیشتر مردم را عصبانی و کفری می کند ابهام و دو پهلویی آنهاست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ننوشته. نوشته نشده. 2. غیر مدون. عرفی مثال: she had transgressed an unwritten social law او یک قانون اجتماعی نانوشته را زیر پاگذاشته بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. بطور وحشتناکی. بطور فجیعی 2. خیلی بد. بسیار بد. خیلی مزخرف 3. خیلی. زیاد. بسیار. فوق العاده مثال: he is dreadfully earnest او فوق العاده جدی و پر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیج. شگفت زده. مات. متحیر مثال: he looked faintly bewildered او کمی گیج و مات و متحیر به نظر می رسید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نگهبان. کشیک مثال: that was the regular tramp of the sentry's boots آن صدای پای منظم چکمه های ( کشیک ) و نگهبان بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آکروباتی 2. چالاک. چابک. فرز مثال: trampoline is a net of strong canvas stretched onto a frame used for acrobatic tumbling. ترامپولین یک تور از پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تکان دادن. بالا و پایین پریدن 2. تکان خوردن. بالا و پایین پریدن 3. تکان. ضربه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. حادثه. اتفاق. واقعه. رویداد 2. درگیری. برخورد مثال: the incident jolted her out of her tranquility این حادثه آرامشش را به هم زد. So we wouldn’t s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوته زار. درختچه زار مثال: men were tramping through the shrubbery مردها در میان بوته زار با قدمهای سنگین راه می رفتند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. داخلی. درون سازمانی 2. در داخل. بطور داخلی مثال: we have in - house training for staff ما برای کارکنان کارآموزیِ درون سازمانی داریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوست ( دباغی نشده ) / ۱. پرتاب کردن. پرت کردن. انداختن ۲. ( باران ) به شدت باریدن ۳. مثل برق رفتن. مثل باد رفتن ۴. سوال پیچ کردن ۵. سرعت مثال: Peltin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. بیدَستَر . سگ آبی 2. پوست بیدستر مثال: he made his fortune trading in beaver pelts او ثروتش را از راه معامله و داد و ستد پوست سگ آبی بدست آورده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کهن. دیرینه. قدیمی. سنتی مثال: this is an age - old tradition این یک سنت قدیمی و دیرینه است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. شن 2. ( مثانه و کلیه ) سنگ 3. شنی / ۱. شن ریزی کردن ۲. سر در گم کردن. گیج کردن مثال: there is only a gravel track in this area تنها یک کوره راه ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. سمج. مصر. یک دنده 2. مصرانه. با سماجت 3. با استقامت. با پشتکار. 4. مستمر. دائم. پیوسته. بی وقفه 5. مکرر. پی در پی 6. مزمن. طولانی. دیرپا مثال: the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی عدالتی. ناروایی. رفتار غیرمنصفانه مثال: she ranted on about the unfairness او راجع به بی عدالتی داد و هوار کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

توبا ( نوعی ساز بادی برنجی ) . شیپور بزرگ مثال: we could hear the tone of the tuba ما می توانستیم طنین شیپور بزرگ را بشنویم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. صورت غذا. منو 2. ( کامپیوتر ) فهرست انتخاب. منو مثال: he kept the menu as a token of their golden wedding او صورت غذا را به عنوان یادگاری جشن عروس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آزاد راه مثال: how much should I pay for motorway toll چقدر باید بابت عوارض آزاد راه پرداخت کنم؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. آخور 2. آب رو. آبراه 3. فرو رفتگی بین دو موج 4. ( فعالیت اقتصادی و غیره ) اُفت 5. ( هواشناسی ) ناوه مثال: she poured the water into the trough او ...