پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
ار لحاظ محیط زیستی. به محیط زیست مثال: we need to be more environmentally aware ما نیاز داریم که آگاهی بیشتری به محیط زیست داشته باشیم. ما نیاز دار ...
ارام. راحت. آسوده مثال: the hotel has a relaxed atmosphere این هتل فضای راحت و آرامی دارد.
حکم. داور مثال: the arbitrator shall appoint a date for the meeting داور/حکم یک تاریخ برای ملاقات تعیین خواهد کرد.
1. یک بار مصرف 2. ( گفته ) اتفاقی. تصادفی 3. دور انداختن مثال: don’t throw away a decent offer in pursuit of pie in the sky یک پیشنهاد مناسب را {برای ...
کانادایی مثال: modern Canadian authors نویسندگان جدید و متاخر کانادایی
هیکل. بدن. جثه مثال: his athletic physique هیکل و جثه ی ورزشی و خوش بنیه او
1. شنی. ماسه ای 2. پوشیده از شن 3. ( رنگ ) حنایی مثال: a sandy beach یک ساحل دریای ماسه ای و شنی
1. تجزیه. تلاشی. فروپاشی 2. بی نظمی. اختلال 3. آشوب. ناآرامی مثال: they grumbled about the disruption آنها بخاطر این بی نظمی و اختلال گله و شکایت کر ...
1. عکس. تصویر 2. شرح. توصیف مثال: an authentic depiction of the situation یک عکس معتبر و موثق از این موقعیت
( قله کوه، تپه و غیره ) پوشیده از ابر. ابرپوش مثال: one can imagine the cloud - capped castle کسی که می تواند قلعه پوشیده از ابر را تصور کند.
1. تازگی. طراوت. سرحالی 2. خوردنی و آشامیدنی مثال: refreshments will be available خوردنی و آشامیدنی ها در دسترس خواهد بود.
1. ظلم. تعدی. خشونت 2. اهانت. هتک حرمت 3. خشم. برآشفتگی 4. برآشفته کردن. خشمگین کردن. از کوره به در کردن 5. اهانت کردن. توهین کردن. هتک حرمت کردن 6. ...
با سرزندگی مثال: she greeted Hank cheerily او با سرزندگی به هنک سلام کرد.
رفتار. طرز رفتار مثال: the gravity of his demeanor متانت و وقارِ رفتارش
1. کاردان فنی. تکنسین 2. متخصص 3. استاد مثال: a technician explained the procedure یک تکنیسین و متخصص روش کار را شرح داد.
گذر. گذار. انتقال مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی
مثال: an ice hockey arena یک سالن هاکی روی یخ
کارامل ( یک جور شیرینی مرکب از قند و شیره و میوه ) مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شرو ...
1. خلاصه 2. اختصاری 3. مختصر. موجز 4. فوری. بی درنگ. عجولانه. شتاب زده 5. غیر رسمی. سرخود. خارج از تشریفات و مقررات مثال: given the issue's complexit ...
1. تاجی. اکلیلی. ( مربوط به ) شریان های اکلیلی 2. قلبی 3. ( عامیانه ) سکته قلبی. سکته مثال: a coronary artery. یک شریان قلبی
قرآن مثال: in which verse of Quran the story of Mohamad’s ascension has been told. در کدام آیه از قرآن داستان معراج محمد بیان شده است.
چوب سیگار مثال: with his bow tie and cigarette holder, the picture is instantly recognizable. با پاپیون و چوب سیگاری که دارد عکس فورا قابل شناسایی ا ...
آبهای بین المللی مثال: piracy on the high seas دزدی دریایی در آبهای بین المللی
متفکر مثال: Daniel is a thinker more than a doer دانیال بیشتر متفکر است تا اهل کار و عمل
1. توجیه کردن . موجه جلوه دادن 2. دلیل موجه ( برای چیزی ) بودن 3. تبرئه کردن 4. ( چاپ ) فاصله بندی کردن مثال: he justified his boss's faith in him ا ...
قابل علاج. علاج پذیر. درمان شدنی مثال: most skin cancers are curable بیشتر سرطانهای پوست قابل علاج و درمان شدنی هستند.
1. پت پت کردن 2. پت پت کردن و رفتن 3. پت پت مثال: barges chugged up the canal
1. والان دار. چین دار 2. ( سبک ) مصنوع. پر تکلف مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباس زنانه عروسی چین دار و پر زرق و برق
( مربوط به ) عروس یا عروسی مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباسِ زنانهِ بلند عروسِ چین دار و پر زرق و برق
1. شیک. بطور زیبایی 2. با ظرافت. با دقت. تر و تمیز مثال: the bedrooms are elegantly furnished اتاق خوابها با ظرافت و بطور زیبایی تجهیز شده است.
1. عضو جدید 2. سرباز جدید 3. ( عضو جدید ) گرفتن. استخدام کردن 4. سربازگیری کردن. 5. فراخواندن. بسیج کردن 6. تجدید قوا کردن. نیروی تازه گرفتن. مثال: ...
1. استوایی 2. حاره ای 3. بسیار گرم. گرمسیری مثال: type of tropical flowering plant گونه ای گیاه گل دار استوایی
1. برنامه 2. تنظیم کردن 3. برنامه ریزی کردن. ترتیب دادن مثال: the program has been beguiling children for years این برنامه برای سالیان {متمادی} بچه ...
دوچرخه سواری مثال: a campaign on behalf of cycling یک کمپین به خاطر دوچرخه سواری
برجسته. برآمده. بالا آمده مثال: weave a raised pattern into a fabric بافتن یک طرح و الگوی برجسته بر روی یک پارچه
پیازچه مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریحان وجود دارد.
( گیاه ) مرزنجوش. مرزنجوش مثال: In this garden there are chives, marjoram and two kinds of basil. در این باغچه ( باغ ) پیازچه و مرزنجوش و دو نوع ریح ...
1. گسترده. وسیع 2. با مقیاس وسیع
حامی. پشتیبان مثال: After his banishment, his supporters were soon also expelled. بعد از تبعید او، طولی نکشید حامیان او را هم به زور اخراج کردند.
1. جور. جفت 2. شبیه. همانند. مثال: He wears baggy linen trousers and a matching jacket. او یک شلوار گل و گشاد کتان و یک ژاکت شبیه و جفت آن پوشیده ا ...
انتقالی. موقت مثال: The talks went well and Mr. President was not averse to the idea of transitional government. صحبتها به خوبی در حال جریان بود و ا ...
تابوت مثال: the coffin sank below the waves تابوت در زیر موج ها فرو رفت.
1. خال کوبی کردن. 2. خال کوبی. تتو / 1. شیپور جمع 2. موزیک نظامی 3. رِنگ مثال: He has a swastika tattoo on his arm. او یک خالکوبی و تتوی صلیب شکسته ...
( اسباب بازی و عروسک ) خرسی مثال: the teddy bear was wadded with cotton خرسی با پنبه پر شده بود.
1. توتون 2. تنباکو مثال: a wad of tobacco یک لوله توتون some tobaccos have a lot of tar and nicotine. برخی توتون ها و تنباکوها جرم و نیکوتین زیادی ...
1. تاکید. پافشاری. اصرار 2. اظهار. بیان 3. ادعا 4. حکم 5. نمایش ( قدرت ) مثال: an assertion grounded on results of several studies ادعا و حکمی که ...
1. کلاسیک 2. عالی. ممتاز. تراز اول 3. نمونه. تمام عیار. بارز 4. معروف. مشهور. شناخته شده 5. قدیمی. سابقه دار 6. سنتی. اصیل / 1. اثر کلاسیک. شاهکار اد ...
1. ( پارچه ) کرپ. کرپ مشکی 2. کرپ ( نوعی لاستیک که بیشتر از آن تخت کفش می سازند 3. بازوبند سیاه 4. لباس عزا مثال: she was attired in black crepe او ک ...
1. بودجه 2. ( مالی ) صندوق 3. گنجینه. مجموعه 4. بودجه یا هزینه چیزی را تامین کردن مثال: we have used all the available funds ما همه بودجه های موجود ...
1. احتیاط. ملاحظه. دقت 2. قوه تشخیص. بصیرت. شعور. عقل 3. تشخیص. صلاح دید. صواب دید 4. اختیار. آزادی عمل. قدرت تصمیم گیری 5. رازداری مثال: the court w ...