inadequacy

/ˌɪˈnædɪkwəsi//ɪnˈædɪkwəsi/

معنی: نا مناسبی، نارسایی، بی کفایتی، نابسندگی، عدم تکافو
معانی دیگر: عدم کفایت، نابسندیدگی، کمبود، کمداشت، ناکافی بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition, fact, or an instance of being inadequate.
متضاد: adequacy, competence

- the inadequacy of the solution
[ترجمه گوگل] ناکافی بودن راه حل
[ترجمه ترگمان] عدم کفایت راه حل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- all his inadequacies
[ترجمه گوگل] تمام نارسایی هایش
[ترجمه ترگمان] همه inadequacies …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She rightly points to the inadequacy of the argument.
[ترجمه گوگل]او به درستی به نارسایی استدلال اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]او به درستی به نارسایی استدلال اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Unemployment can cause feelings of inadequacy and low self-esteem.
[ترجمه گوگل]بیکاری می تواند باعث احساس بی کفایتی و اعتماد به نفس پایین شود
[ترجمه ترگمان]بیکاری می تواند باعث احساس عدم تناسب و عزت نفس پایین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The failure is due to the inadequacy of preparations.
[ترجمه گوگل]این شکست به دلیل ناکافی بودن آمادگی ها است
[ترجمه ترگمان]این شکست ناشی از عدم آمادگی تدارکات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I now see the inadequacy of the explanation.
[ترجمه گوگل]اکنون ناکافی بودن توضیح را می بینم
[ترجمه ترگمان]من اکنون the را درک می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made several mocking asides about the inadequacy of women.
[ترجمه گوگل]او چندین مورد تمسخر آمیز در مورد بی کفایتی زنان انجام داد
[ترجمه ترگمان]سخنان تمسخرآمیز زنان را درباره عدم کفایت زنان بر زبان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The new policy only serves to accentuate the inadequacy of provision for the homeless.
[ترجمه گوگل]خط مشی جدید فقط برای برجسته کردن ناکافی بودن امکانات برای بی خانمان ها عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این سیاست جدید تنها برای برجسته کردن ناکافی بودن شرایط برای افراد بی خانمان به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I always suffer from feelings of inadequacy when I'm with him.
[ترجمه گوگل]وقتی با او هستم همیشه از احساس بی کفایتی رنج می برم
[ترجمه ترگمان]وقتی با او هستم همیشه از احساس بی کفایتی رنج می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their inadequacy is often disguised by the tax incentives that many governments give to institutional saving.
[ترجمه گوگل]نارسایی آنها اغلب با مشوق های مالیاتی که بسیاری از دولت ها به پس انداز سازمانی می دهند پنهان می شود
[ترجمه ترگمان]عدم کفایت آن ها اغلب با انگیزه های مالیاتی که بسیاری از دولت ها به پس انداز سازمانی می دهند، تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The feeling of inadequacy, but of having to cope, is an example of a tension.
[ترجمه گوگل]احساس بی کفایتی، اما مجبور به کنار آمدن، نمونه ای از تنش است
[ترجمه ترگمان]احساس عدم تناسب، بلکه برای مقابله با آن، نمونه ای از یک تنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The inadequacy and treachery of the old leaderships of the working class have made the need all the more imperative.
[ترجمه گوگل]نارسایی و خیانت رهبری های قدیمی طبقه کارگر این نیاز را بیش از پیش ضروری کرده است
[ترجمه ترگمان]عدم کفایت و خیانت رهبران قدیمی طبقه کارگر به ضرورت بیشتری نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The search for personal inadequacy and behavioural defects has been the key focus of such research and policy.
[ترجمه گوگل]جستجوی نارسایی های شخصی و نقایص رفتاری کانون اصلی چنین تحقیقات و سیاست هایی بوده است
[ترجمه ترگمان]جستجو برای نقص های شخصی و نقص رفتاری، تمرکز اصلی این تحقیق و سیاست بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They are budgetary procedure, the inadequacy of resources, and the redistributive aspect of the budget.
[ترجمه گوگل]آنها رویه بودجه، ناکافی بودن منابع و جنبه توزیع مجدد بودجه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها عبارتند از رویه بودجه، ناکافی بودن منابع و جنبه توزیع مجدد بودجه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Is this perhaps a comment on the inadequacy of the law and the difficulty of policing and getting convictions?
[ترجمه گوگل]آیا این شاید اظهار نظری است بر عدم کفایت قانون و سختی پلیس و گرفتن محکومیت؟
[ترجمه ترگمان]آیا این شاید توضیحی درباره ناکافی بودن قانون و دشواری سیاست گذاری و محکومیت است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Discussion Inadequacy of services for young physically disabled adults has been emphasised in several reports.
[ترجمه گوگل]بحث ناکافی بودن خدمات برای بزرگسالان جوان معلول جسمی در چندین گزارش مورد تاکید قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]بحث و تبادل نظر در مورد خدمات جوانان معلول جسمانی در چندین گزارش مورد تاکید قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Recognising his own inadequacy as a general, he appointed a succession of brilliant field commanders to lead the High Elf armies.
[ترجمه گوگل]او با تشخیص نارسایی خود به عنوان یک ژنرال، یک جانشین فرماندهان میدانی درخشان را برای رهبری ارتش های الف انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او که بی کفایتی خود را به عنوان یک سردار تشخیص می داد، جانشینی فرماندهان می دانی برجسته را برای رهبری لشکرهای الف ها منصوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا مناسبی (اسم)
irrelevance, infelicity, inconvenience, impolicy, inadequacy

نارسایی (اسم)
incompetence, insufficiency, incompetency, inadequacy, insufficience

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

نابسندگی (اسم)
insufficiency, inadequacy, insufficience

عدم تکافو (اسم)
insufficiency, inadequacy, insufficience

تخصصی

[حسابداری] عدم کفایت
[ریاضیات] بی کفایتی، عدم تکافو، نارسائی

انگلیسی به انگلیسی

• insufficiency; incompetency, ineptness; inability to perform as required; defect
the inadequacy of something is the fact that there is not enough of it or that it is not good enough.
if someone has feelings of inadequacy, they feel they do not have the qualities necessary to do something or to cope with life.
an inadequacy is a weakness or fault in a person or thing.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inadequacy
✅️ صفت ( adjective ) : inadequate
✅️ قید ( adverb ) : inadequately
● ناکافی بودن
The inadequacy of the budget is likely to cause problems.
● عدم اعتماد به نفس
I always suffer from feelings of inadequacy when I'm with him.
بی کفایتی
نقص، ضعف
ناکافی بودن
عدم کفایت - نامناسب بودن - بی کفایتی

بپرس