پیشنهادهای مرجان (١٤٤)
ریزش سایه چشم یا گلیتر روی صورت هنگام آرایش. مثال: �با اون پالت کلی fallout داشت و زیر چشم هامو کثیف کرد. �
آرایشی که خیلی طبیعی به نظر می رسه، طوری که انگار آرایش نداری. مثال: �با no - makeup makeup رفته بود سر کار، ولی خیلی شاداب دیده می شد. �
محو کردن خطوط و رنگ ها برای یه ظاهر یکدست در آرایش. مثال: �راز یه آرایش تمیز، خوب blending کردنه. �
اسپری تثبیت کننده ای که کمک می کنه آرایش موندگار بمونه. مثال: �بدون setting spray، تا ظهر کل آرایشم می پره!�
مرطوب کننده ای که کمی رنگ هم داره؛ ترکیب مراقبت و پوشش ملایم. مثال: �برای روزای معمولی فقط از tinted moisturizer استفاده می کنم. �
برجسته کردن نواحی خاص صورت با هایلایتر برای ایجاد درخشش. مثال: �با strobing استخون گونه هاشو عالی درآورده بود. �
محدود شدن محتوای یک کاربر توسط پلتفرم بدون اطلاع رسمی. مثال: �از وقتی درباره سیاست حرف زد، انگار shadowban شده. �
کسی که با محتوای خودش روی مخاطب تأثیر می ذاره، به خصوص در خرید. مثال: �اون الان یه influencer تمیز و کم حاشیه ست تو حوزه ی اسکین کر. �
تیتر یا تصویر وسوسه برانگیز برای جلب کلیک، بدون محتوای واقعی. مثال: �همه ی ویدیوهاش پر از clickbait بود، آخرشم چیزی نداشتن!�
باز کردن محصول جلوی دوربین و معرفی ویژگی هاش. مثال: �اولین unbox آیفون جدید رو باحال ضبط کرده بود. �
ویدیوهای کوتاه و سرگرم کننده در اینستاگرام. مثال: �با اون reels طنز کلی فالوئر گرفت. �
مجموعه ای از قوانین برای نمایش محتوا به کاربر در شبکه های اجتماعی. مثال: �الان دیگه باید با algorithm اینستاگرام بازی بلد باشی. �
وقتی یه محتوا خیلی سریع همه جا پخش می شه. مثال: �اون صدای بامزه تو یه شب viral شد. �
نرخ تعامل کاربر با محتوا، مثل لایک، کامنت، یا شیر. مثال: �نسبت به فالوئراش engagement بالایی داره. �
یه کمد مینیمال از لباس هایی که همه شون به هم میان و می تونی باهاشون ده ها ترکیب بسازی. مثال: �با یه کپسل واردروب خوب، دیگه هر روز دردسر انتخاب لباس ...
یه آیتم لباس یا اکسسوری که مرکز توجه کل تیپه؛ مثلاً یه کت قرمز یا گردنبند خاص. مثال: �اون چکمه سفید کاملاً استیتمنت پیسه، کل استایل رو بالا برده. �
وقتی کل لباس هات از یه رنگه، اما با تُن های مختلف. مثال: �استایل مونوکروم مشکی همیشه شیک و بی ریسکه. �
ترکیبی از لباس ورزشی و روزمره؛ هم راحتی داره، هم شیکه. مثال: �اون ست لگ و سوییشرتش یه اتلیژر کامل بود. �
هنر پوشیدن چند لایه لباس روی هم برای ایجاد عمق و استایل. مثال: �پاییز بهترین فصل برای لِیرینگه، با یه ژاکت و شال همه چیز جذاب تر می شه. �
لباس هایی که از دهه های قبل مونده، ولی هنوز مد هستن. مثال: �اون کیفش یه وینتیج واقعی از دهه ۷۰ بود. �
استایلی که از مردم در خیابون الهام گرفته، نه از پلتفرم های رسمی. مثال: �مد خیابونی تو نیویورک همیشه خلاقانه و خاصه. �
استفاده از تکه های رنگی واضح و متضاد توی یه استایل. مثال: �با اون کت زرد و شلوار سرخابی، کاملاً کالربلاک کرده بود. �
High fashion / Haute couture لباس های دست دوز و سطح بالا که معمولاً فقط توی شوهای مد دیده می شن. مثال: �اون لباسش از یه برند هوت کوتوره، فقط یه نمون ...
استایلی که مدل ها بیرون از صحنه یا شوها می پوشن: ساده، راحت، اما همچنان شیک. مثال: �جین، تی شرت سفید و عینک دودی؛ یه آف دیوتی لوک کلاسیک. �
یه سبک یا حس خاص بصری که ترکیب رنگ، فرم، و فضا رو توی ذهن منسجم می کنه. مثال: �پیجش یه استتیک مینیمالِ سرد داره، همه چیز با دقت چیده شده. �
سبکی ساده، خلوت و بدون اضافه کاری؛ یعنی فقط چیزهای ضروری رو نگه داری. مثال: �تو طراحی لوگو مینیمالیسم رو رعایت کرده، تمیز و واضح. �
یه مجموعه تصویر یا متریال برای نمایش حال و هوا یا تم کلی یه پروژه طراحی. مثال: �برای پروژه مون اول یه مودبرد ساختیم تا بفهمیم دقیقاً چه حس و رنگی می ...
هنر چیدن و انتخاب فونت ها؛ اینکه متن فقط نوشته نباشه، بلکه طراحی هم داشته باشه. مثال: �تو پوسترش از تایپوگرافی دست نویس استفاده کرده، خیلی خاص شده. �
فاصله بین حروف تو تایپ؛ تنظیم ریزیه که ظاهر حرفه ای به نوشته می ده. مثال: �این لوگو قشنگه ولی کرنینگ حروف درست نیست، یه جورایی نامرتب به نظر می رسه. ...
فضای خالی اطراف عناصر در طراحی که باعث نفس کشیدن طرح می شه. مثال: �لوگوی FedEx یه فلش داره که تو فضای منفی بین E و X پنهونه!�
تفاوت بین رنگ، شکل یا اندازه برای ایجاد تأکید یا جذابیت در طراحی. مثال: �اون پوستر با کنتراست بالا بین پس زمینه تیره و متن سفید خیلی چشم گیره. �
پیش نمایش واقع گرایانه از طراحی روی محصول ( مثل کارت ویزیت یا تی شرت ) قبل از چاپ نهایی. مثال: �اول با ماکاپ دیدیم لوگو روی بسته بندی چجوری درمیاد. �
سبکی از طراحی بدون سایه، عمق یا بافت؛ همه چیز ساده و دوبعدی. مثال: �اپلیکیشن با فلت دیزاین طراحی شده، رابط کاربری ش خیلی سرراسته. �
ترکیب نرم و تدریجی از دو یا چند رنگ. مثال: �پس زمینه اش یه گرادیانت نئون بین آبی و صورتی داره، حس مدرن می ده. �
برعکسِ soft launch؛ معرفی کامل و رسمی یه چیز، با صدا و اعلام عمومی. مثال: �عکس عقدشونو گذاشتن؛ فول هارد لانچ بود. �
نشون دادن غیرمستقیمِ یه رابطه یا پروژه توی فضای مجازی، بدون اینکه کامل لو بدی. مثال: �اول دستشو گذاشت تو استوری، این یعنی سافت لانچ دوست پسرشه. �
حسی که یکی داره وقتی همه چیز دورشه می چرخه، انگار شخصیت اصلی دنیاست. مثال: �با اون لباس و اعتماد به نفسش، کامل مین کرکتر انرژیه. �
وقتی کسی دور و برت می چرخه، لایک می کنه، استوری تو می بینه ولی هیچ وقت مستقیماً حرف نمی زنه؛ فقط تو مدارته. مثال: �یه ساله داره منو اوربیت می کنه ول ...
مخفف delusional؛ وقتی یکی توی خیال پردازی یا رابطهٔ یک طرفه زندگی می کنه. مثال: �فکر می کنی عاشقته؟ وای نه دختر، خیلی دِلولو شدی!�
وقتی کسی نمی ذاره بقیه به اطلاعات، منابع یا تجربه ای دسترسی پیدا کنن چون حس می کنه خاص بودنش کم می شه. مثال: �همه ازش اسم آهنگو پرسیدن ولی گفت نمی گ ...
یه نفر که بی سر و صدا یا با دلِ شکسته، عاشقش شدی یا ازش خوشت میاد. مثلاً: �نمی دونه، ولی من یه crush جدی روش دارم. �
دل شکستگی عاطفی، معمولاً بعد از پایان رابطه. مثلاً: �هیچ چیزی مثل اولین heartbreak دردناک نیست. �
نشونه ای که هشدار می ده این رابطه ممکنه به دردسر ختم شه. مثلاً: �اگه به همه دروغ می گه، اون یه red flag بزرگه. �
یه رابطه ی ناسالم که بیشتر از این که آرامش بده، خسته ت می کنه. مثلاً: �هردفعه ناراحتش می کنه، اما نمی تونه ترکش کنه؛ رابطه شون toxic شده. �
بمباران محبت در اول رابطه برای جذب طرف، ولی معمولاً پشتش کنترل گریه. مثلاً: �اولش انگار همه چی عالی بود، ولی بعد فهمید که lovebomb شده. �
رابطه ای که مثل رابطه ست، اما نه رسمی ه، نه تعریف شده. مثلاً: �با هم می رن بیرون، حرف می زنن، اما هیچ کدوم نمی دونه دقیقاً چی ن؛ یه situationship وا ...
وقتی یه نفر گه گاهی پیام می ده یا توجه نشون می ده، فقط برای این که طرف رو نگه داره، بدون نیت جدی. مثلاً: �هر وقت بخواد پیداش می شه، ولی هیچ وقت پیش ...
وقتی یه نفر رو در حالت تعلیق نگه می داری تا ببینی گزینه ی بهتری پیدا می کنی یا نه. مثلاً: �نمی ره، نمی مونه؛ فقط داره bench م می کنه. �
احساس پایان یافتن روانیِ رابطه، که خیلی ها دنبالش می گردن. مثلاً: �وقتی باهاش حرف زد و فهمید چی شد، بالاخره یه closure گرفت. �
فصل سرد سال ( معمولاً پاییز و زمستون ) که خیلیا دنبال یه رابطه ی موقتی می گردن تا تنها نمونن. مثلاً: �پاییز که شد، یه دفعه همه وارد رابطه شدن؛ انگار ...