پیشنهادهای مرجان (١,١٢٥)
دربازکن برقی قوطی چیزی نیست که زیاد استفاده بشه… ولی وقتی لازم میشه، یه نجات دهنده ست. مثال: She used the electric can opener to open the soup can. ...
وافل ساز یه صبحونه ی شاد با وافل ترد و خوشمزه؟ این دستگاه حرف نداره. مثال: She made Belgian waffles with her waffle maker. مشتقات: اسم: waffle – و ...
ساندویچ ساز وقتی خیلی گرسنه ای و زمان کم داری، این دستگاه یه غذای گرم و جمع وجور تحویلت می ده. مثال: He grilled cheese sandwiches in the sandwich m ...
سینی پخت برقی برای درست کردن پنکیک، تخم مرغ، همبرگر و هر چیزی که سطح صاف بخواد! مثال: The electric griddle cooked pancakes evenly. مشتقات: اسم: gri ...
فر تُستری ترکیبی از تُستر و فر کوچیک؛ مناسب گرم کردن یا پختن یه وعده ی کوچیک. مثال: She baked cookies in the toaster oven. مشتقات: اسم: oven – فر ...
کاسه ی مخلوط کردن جاییه که همه مواد با هم آشتی می کنن تا یه شیرینی خوشمزه درست کنن! مثال: She poured the flour and sugar into the mixing bowl. مشتق ...
مخزن نوشیدنی مخصوص مهمونی ها یا خانواده های پرجمعیت! شربت، آب میوه یا حتی چای سرد توش می ریزیم. مثال: The drink dispenser was filled with iced lemo ...
قوری نماد خونسردی و مهمونی عصرونه. برای دم کردن چای با کلاس و ناز! مثال: I steeped the tea leaves in a ceramic teapot. مشتقات: اسم: tea – چای اسم: ...
فرنچ پرس برای عاشق های قهوه ی دستی و خاص. فقط دونه آسیاب شده، آب داغ، و کمی صبر! مثال: He made his morning coffee with a French press. مشتقات: اسم: ...
قهوه ساز دوست وفادار صبح های خواب آلود! با دکمه ای ساده، رایحه ی زندگی رو جاری می کنه. مثال: I can’t start my day without my coffee maker. مشتقات: ...
سماور برقی نسخه ی مدرن سماور سنتی، مخصوص خونه هایی که چای همیشه باید حاضر باشه! مثال: We use an electric samovar for family gatherings. مشتقات: اسم ...
اسپری تمیزکننده برای نابودی لکه ها و چربی های سمج! بوی بعضی هاش هم واقعاً انگیزه تمیزکاری می ده. مثال: She sprayed the cleaner on the countertop an ...
تی وقتی فقط جارو کافی نیست و زمین واقعاً یه شست و شوی اساسی می خواد. مثال: I mopped the kitchen floor after dinner. مشتقات: اسم: mop – تی فعل: to ...
خاک انداز یار وفادار جارو! بی اون نصف گرد و خاک رو دوباره برمی گردونی تو خونه. مثال: He used a dustpan to collect the crumbs. مشتقات: اسم: dust – ...
جارو برای وقتی که برنج ها از قابلمه فرار می کنن روی زمین! مثال: She grabbed the broom to sweep the kitchen floor. مشتقات: اسم: broom – جارو
دستمال کاغذی سریع، بی دردسر، و مورد علاقه همه برای پاک کردن ریخت و پاش فوری. مثال: I used a paper towel to wipe the spilled juice. مشتقات: اسم: pa ...
کیسه زباله اگه این نباشه، همه زباله ها تبدیل می شن به کابوس! مثال: Don’t forget to change the trash bag tonight. مشتقات: اسم: trash – زباله اسم: ba ...
دستمال ظرف دستمال پارچه ای برای خشک کردن یا پاک کردن ظرف ها. گاهی هم برای دکور استفاده می شه! مثال: The dishcloth was hanging on the oven handle. م ...
برس شست وشو برای وقتی که اسفنج کم میاره و باید با شدت بیشتری لکه ها رو پاک کرد! مثال: She used a scrub brush to clean the burnt pot. مشتقات: فعل: t ...
دسته از وسایل که شاید خیلی به چشم نیان، ولی اگه نباشن… آشپزخونه تبدیل می شه به صحنه جرم! 😅 وسایل نظافت و تمیزکاری ( Cleaning Supplies ) اگه تو هم ب ...
کفپوش سرامیکی سرد، سخت، و همیشه آماده پاک شدن! بدون اون آشپزخونه یه چیزی کم داره. مثال: She mopped the tile floor after dinner. مشتقات: اسم: tile ...
هود نجات دهنده هوای خونه! بوی قورمه سبزی رو قبل از اینکه بره تو لباسا می کشه بالا. مثال: Turn on the range hood while cooking. مشتقات: اسم: range ...
جزیره آشپزخانه یه کانتر جدا و خوشگل وسط آشپزخونه که روش غذا آماده می کنی یا فقط تکیه می دی و چای می خوری! مثال: The kitchen island has extra storage ...
انباری مواد غذایی همون جایی که نصف شب سراغش می ری دنبال بیسکویت! مثال: We keep snacks in the pantry. مشتقات: اسم: pantry – انبار خشکبار و مواد غذایی
شیر آب اگه فشار آب خوب نباشه، تنها چیزی که می ریزه اشکه! 😅 مثال: Turn off the faucet after washing dishes. مشتقات: اسم: faucet – شیر آب
دیوارپوش پشت سینک یا اجاق اون تیکه ی هنری یا ساده پشت گاز یا سینک که هم از دیوار محافظت می کنه هم شیکه. مثال: The mosaic backsplash made the kitche ...
کابینت قلمرو پنهان وسایل! یه دنیای کوچیک که وقتی بازش می کنی گاهی همه چی میریزه بیرون 😅 مثال: I keep my spices in the top kitchen cabinet. مشتقات: ...
صفحه ی کابینت جاییه که کلی عملیات سری آشپزی روش انجام می شه! از خردکردن تا ریختن آرد همه جا. مثال: I cleaned the countertop after making cookies. م ...
همون چیزهایی که تو غذا نمی ریزن، ولی اگه نباشن کل آشپزیت می خوابه! بخش های ساختمانی آشپزخانه
چنگال سالاد کمی کوچیک تر از چنگال اصلی؛ برای خوردن سالاد و غذاهای سبک تر. مثال: I grabbed the salad fork by mistake instead of the main fork! مشتقات ...
قاشق سوپ خوری کاسه دارتر و گِردتر از قاشق معمولیه؛ مخصوص سوپ و خورشت. مثال: She sipped the broth with a soup spoon. مشتقات: اسم: spoon – قاشق فعل: ...
چاقوی استیک چاقویی تیز با لبه دندانه دار برای بریدن گوشت استیک یا مرغ گریل شده. مثال: He sliced the steak with a steak knife. مشتقات: اسم: knife – ...
چاقوی کره چاقوی کوتاه و کند برای مالیدن کره یا مربا روی نان. مثال: She spread jam on her toast with a butter knife. مشتقات: اسم: butter – کره اسم: ...
قاشق غذاخوری بزرگ تر از قاشق چای خوری؛ برای سرو غذا یا اندازه گیری مواد بیشتر. مثال: Mix in two tablespoons of oil. مشتقات: اسم: tablespoon – قاشق ...
چنگال دسر چنگال کوچیکی برای خوردن شیرینی، کیک، میوه یا چیزکیک. مثال: He used a dessert fork for the cheesecake. مشتقات: اسم: dessert – دسر اسم: fo ...
قاشق چای خوری کوچیک تر از قاشق معمولی، برای هم زدن چای، قهوه یا اندازه گیری مواد. مثال: Add one teaspoon of sugar to your tea. مشتقات: اسم: teaspo ...
قاشق و چنگال ( Cutlery / Flatware ) اینا سربازای خط مقدم غذا خوردن هستن! بدون شون میز کامل نمی شه.
قاشق و چنگال ( Cutlery / Flatware ) اینا سربازای خط مقدم غذا خوردن هستن! بدون شون میز کامل نمی شه.
کاسه دسر / کمپوت خوری کاسه ی پایه دار برای سرو دسرهای میوه ای یا ژله ای. مثال: The compote was served in elegant glass bowls. مشتقات: اسم: compote ...
سینی پذیرایی سینی ای برای حمل و سرو چای، نوشیدنی، دسر یا خوراکی های کوچک. مثال: The waiter brought drinks on a silver serving tray. مشتقات: اسم: t ...
ظرف کره ظرف درب دار کوچکی برای نگهداری و سرو کره سر میز. مثال: He placed a slice of butter on the butter dish. مشتقات: اسم: dish – ظرف فعل: to dis ...
کاسه سالاد ظرفی بزرگ و معمولاً گود برای سرو انواع سالاد. مثال: Toss the lettuce and tomatoes in a salad bowl. مشتقات: اسم: bowl – کاسه فعل: ( ندار ...
پایه ی کیک ظرف پایه دار برای سرو کیک، شیرینی یا کاپ کیک روی میز پذیرایی. مثال: The cake looked stunning on the glass cake stand. مشتقات: اسم: stan ...
تخته ی پنیر تخته ای از چوب یا سنگ برای سرو پنیر، میوه، نان و زیتون – مخصوص مهمونی های شیک! مثال: She arranged grapes and brie on the cheese board. ...
ظرف سس ظرفی با لبه و دسته برای ریختن سس، معمولاً همراه غذاهای گوشتی. مثال: Please pass the gravy boat for the roast beef. مشتقات: اسم: gravy – سس گ ...
سوپ خوری ظرف دردار و بزرگ مخصوص سرو سوپ، گاهی با ملاقه مخصوص خودش. مثال: The hostess served the pumpkin soup from a porcelain tureen. مشتقات: اسم: ...
دیس پذیرایی ظرفی بزرگ، مسطح و معمولاً بی لبه برای سرو غذاهایی مثل برنج، کباب یا پیش غذا. مثال: The kebabs were arranged beautifully on the serving p ...
کاسه ی سرو کاسه ای بزرگ برای سرو سالاد، سوپ، خورشت یا حتی میوه. مثال: She poured the soup into a large serving bowl. مشتقات: اسم: bowl – کاسه فعل: ...
ظروف سرو و پذیرایی – همونا که وقتی غذا رو آماده کردی، می ری با ذوق از تو کابینت درشون میاری تا میز شامو خوشگل و مهمون پسند کنی! 😄
ظرف مخروطی شکل سنتی مراکشی برای پخت خوراک های ادویه دار؛ غذا در بخار خودش می پزه. مثال: The lamb tagine was slow - cooked with spices. مشتقات: اسم: ...