تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

دربازکن برقی قوطی چیزی نیست که زیاد استفاده بشه… ولی وقتی لازم میشه، یه نجات دهنده ست. مثال: She used the electric can opener to open the soup can. ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

وافل ساز یه صبحونه ی شاد با وافل ترد و خوشمزه؟ این دستگاه حرف نداره. مثال: She made Belgian waffles with her waffle maker. مشتقات: اسم: waffle – و ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

ساندویچ ساز وقتی خیلی گرسنه ای و زمان کم داری، این دستگاه یه غذای گرم و جمع وجور تحویلت می ده. مثال: He grilled cheese sandwiches in the sandwich m ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

سینی پخت برقی برای درست کردن پنکیک، تخم مرغ، همبرگر و هر چیزی که سطح صاف بخواد! مثال: The electric griddle cooked pancakes evenly. مشتقات: اسم: gri ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

فر تُستری ترکیبی از تُستر و فر کوچیک؛ مناسب گرم کردن یا پختن یه وعده ی کوچیک. مثال: She baked cookies in the toaster oven. مشتقات: اسم: oven – فر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاسه ی مخلوط کردن جاییه که همه مواد با هم آشتی می کنن تا یه شیرینی خوشمزه درست کنن! مثال: She poured the flour and sugar into the mixing bowl. مشتق ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مخزن نوشیدنی مخصوص مهمونی ها یا خانواده های پرجمعیت! شربت، آب میوه یا حتی چای سرد توش می ریزیم. مثال: The drink dispenser was filled with iced lemo ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

قوری نماد خونسردی و مهمونی عصرونه. برای دم کردن چای با کلاس و ناز! مثال: I steeped the tea leaves in a ceramic teapot. مشتقات: اسم: tea – چای اسم: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرنچ پرس برای عاشق های قهوه ی دستی و خاص. فقط دونه آسیاب شده، آب داغ، و کمی صبر! مثال: He made his morning coffee with a French press. مشتقات: اسم: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

قهوه ساز دوست وفادار صبح های خواب آلود! با دکمه ای ساده، رایحه ی زندگی رو جاری می کنه. مثال: I can’t start my day without my coffee maker. مشتقات: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سماور برقی نسخه ی مدرن سماور سنتی، مخصوص خونه هایی که چای همیشه باید حاضر باشه! مثال: We use an electric samovar for family gatherings. مشتقات: اسم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسپری تمیزکننده برای نابودی لکه ها و چربی های سمج! بوی بعضی هاش هم واقعاً انگیزه تمیزکاری می ده. مثال: She sprayed the cleaner on the countertop an ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تی وقتی فقط جارو کافی نیست و زمین واقعاً یه شست و شوی اساسی می خواد. مثال: I mopped the kitchen floor after dinner. مشتقات: اسم: mop – تی فعل: to ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خاک انداز یار وفادار جارو! بی اون نصف گرد و خاک رو دوباره برمی گردونی تو خونه. مثال: He used a dustpan to collect the crumbs. مشتقات: اسم: dust – ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جارو برای وقتی که برنج ها از قابلمه فرار می کنن روی زمین! مثال: She grabbed the broom to sweep the kitchen floor. مشتقات: اسم: broom – جارو

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دستمال کاغذی سریع، بی دردسر، و مورد علاقه همه برای پاک کردن ریخت و پاش فوری. مثال: I used a paper towel to wipe the spilled juice. مشتقات: اسم: pa ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کیسه زباله اگه این نباشه، همه زباله ها تبدیل می شن به کابوس! مثال: Don’t forget to change the trash bag tonight. مشتقات: اسم: trash – زباله اسم: ba ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دستمال ظرف دستمال پارچه ای برای خشک کردن یا پاک کردن ظرف ها. گاهی هم برای دکور استفاده می شه! مثال: The dishcloth was hanging on the oven handle. م ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برس شست وشو برای وقتی که اسفنج کم میاره و باید با شدت بیشتری لکه ها رو پاک کرد! مثال: She used a scrub brush to clean the burnt pot. مشتقات: فعل: t ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دسته از وسایل که شاید خیلی به چشم نیان، ولی اگه نباشن… آشپزخونه تبدیل می شه به صحنه جرم! 😅 وسایل نظافت و تمیزکاری ( Cleaning Supplies ) اگه تو هم ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کفپوش سرامیکی سرد، سخت، و همیشه آماده پاک شدن! بدون اون آشپزخونه یه چیزی کم داره. مثال: She mopped the tile floor after dinner. مشتقات: اسم: tile ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هود نجات دهنده هوای خونه! بوی قورمه سبزی رو قبل از اینکه بره تو لباسا می کشه بالا. مثال: Turn on the range hood while cooking. مشتقات: اسم: range ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جزیره آشپزخانه یه کانتر جدا و خوشگل وسط آشپزخونه که روش غذا آماده می کنی یا فقط تکیه می دی و چای می خوری! مثال: The kitchen island has extra storage ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

انباری مواد غذایی همون جایی که نصف شب سراغش می ری دنبال بیسکویت! مثال: We keep snacks in the pantry. مشتقات: اسم: pantry – انبار خشکبار و مواد غذایی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شیر آب اگه فشار آب خوب نباشه، تنها چیزی که می ریزه اشکه! 😅 مثال: Turn off the faucet after washing dishes. مشتقات: اسم: faucet – شیر آب

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دیوارپوش پشت سینک یا اجاق اون تیکه ی هنری یا ساده پشت گاز یا سینک که هم از دیوار محافظت می کنه هم شیکه. مثال: The mosaic backsplash made the kitche ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کابینت قلمرو پنهان وسایل! یه دنیای کوچیک که وقتی بازش می کنی گاهی همه چی میریزه بیرون 😅 مثال: I keep my spices in the top kitchen cabinet. مشتقات: ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صفحه ی کابینت جاییه که کلی عملیات سری آشپزی روش انجام می شه! از خردکردن تا ریختن آرد همه جا. مثال: I cleaned the countertop after making cookies. م ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همون چیزهایی که تو غذا نمی ریزن، ولی اگه نباشن کل آشپزیت می خوابه! بخش های ساختمانی آشپزخانه

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چنگال سالاد کمی کوچیک تر از چنگال اصلی؛ برای خوردن سالاد و غذاهای سبک تر. مثال: I grabbed the salad fork by mistake instead of the main fork! مشتقات ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قاشق سوپ خوری کاسه دارتر و گِردتر از قاشق معمولیه؛ مخصوص سوپ و خورشت. مثال: She sipped the broth with a soup spoon. مشتقات: اسم: spoon – قاشق فعل: ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چاقوی استیک چاقویی تیز با لبه دندانه دار برای بریدن گوشت استیک یا مرغ گریل شده. مثال: He sliced the steak with a steak knife. مشتقات: اسم: knife – ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چاقوی کره چاقوی کوتاه و کند برای مالیدن کره یا مربا روی نان. مثال: She spread jam on her toast with a butter knife. مشتقات: اسم: butter – کره اسم: ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قاشق غذاخوری بزرگ تر از قاشق چای خوری؛ برای سرو غذا یا اندازه گیری مواد بیشتر. مثال: Mix in two tablespoons of oil. مشتقات: اسم: tablespoon – قاشق ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چنگال دسر چنگال کوچیکی برای خوردن شیرینی، کیک، میوه یا چیزکیک. مثال: He used a dessert fork for the cheesecake. مشتقات: اسم: dessert – دسر اسم: fo ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قاشق چای خوری کوچیک تر از قاشق معمولی، برای هم زدن چای، قهوه یا اندازه گیری مواد. مثال: Add one teaspoon of sugar to your tea. مشتقات: اسم: teaspo ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قاشق و چنگال ( Cutlery / Flatware ) اینا سربازای خط مقدم غذا خوردن هستن! بدون شون میز کامل نمی شه.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قاشق و چنگال ( Cutlery / Flatware ) اینا سربازای خط مقدم غذا خوردن هستن! بدون شون میز کامل نمی شه.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاسه دسر / کمپوت خوری کاسه ی پایه دار برای سرو دسرهای میوه ای یا ژله ای. مثال: The compote was served in elegant glass bowls. مشتقات: اسم: compote ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سینی پذیرایی سینی ای برای حمل و سرو چای، نوشیدنی، دسر یا خوراکی های کوچک. مثال: The waiter brought drinks on a silver serving tray. مشتقات: اسم: t ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ظرف کره ظرف درب دار کوچکی برای نگهداری و سرو کره سر میز. مثال: He placed a slice of butter on the butter dish. مشتقات: اسم: dish – ظرف فعل: to dis ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاسه سالاد ظرفی بزرگ و معمولاً گود برای سرو انواع سالاد. مثال: Toss the lettuce and tomatoes in a salad bowl. مشتقات: اسم: bowl – کاسه فعل: ( ندار ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پایه ی کیک ظرف پایه دار برای سرو کیک، شیرینی یا کاپ کیک روی میز پذیرایی. مثال: The cake looked stunning on the glass cake stand. مشتقات: اسم: stan ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تخته ی پنیر تخته ای از چوب یا سنگ برای سرو پنیر، میوه، نان و زیتون – مخصوص مهمونی های شیک! مثال: She arranged grapes and brie on the cheese board. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

ظرف سس ظرفی با لبه و دسته برای ریختن سس، معمولاً همراه غذاهای گوشتی. مثال: Please pass the gravy boat for the roast beef. مشتقات: اسم: gravy – سس گ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

سوپ خوری ظرف دردار و بزرگ مخصوص سرو سوپ، گاهی با ملاقه مخصوص خودش. مثال: The hostess served the pumpkin soup from a porcelain tureen. مشتقات: اسم: ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

دیس پذیرایی ظرفی بزرگ، مسطح و معمولاً بی لبه برای سرو غذاهایی مثل برنج، کباب یا پیش غذا. مثال: The kebabs were arranged beautifully on the serving p ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

کاسه ی سرو کاسه ای بزرگ برای سرو سالاد، سوپ، خورشت یا حتی میوه. مثال: She poured the soup into a large serving bowl. مشتقات: اسم: bowl – کاسه فعل: ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ظروف سرو و پذیرایی – همونا که وقتی غذا رو آماده کردی، می ری با ذوق از تو کابینت درشون میاری تا میز شامو خوشگل و مهمون پسند کنی! 😄

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

ظرف مخروطی شکل سنتی مراکشی برای پخت خوراک های ادویه دار؛ غذا در بخار خودش می پزه. مثال: The lamb tagine was slow - cooked with spices. مشتقات: اسم: ...