تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

سیر له کن وسیله ای برای له کردن سیر بدون اینکه دستت بوی سیر بگیره 😅 مثال: Use a garlic press to crush garlic quickly. مشتقات: اسم: press – دستگاه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دربازکن قوطی برای باز کردن قوطی های کنسرو، مخصوصاً وقتی ناخن هات کوتاهه یا قوطی لج بازه! مثال: I used a can opener to open the tomato paste. مشتقات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

چاقوی سرآشپز یه چاقوی بزرگ و همه کاره برای برش گوشت، سبزیجات، و تقریباً هرچیزی تو آشپزخونه! مثال: A sharp chef's knife makes chopping vegetables muc ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

وردنه غلتک مخصوص صاف کردن خمیر؛ دوست صمیمی خمیر شیرینی و نون. مثال: She used a rolling pin to flatten the dough. مشتقات: فعل: to roll – غلتاندن اس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کفگیر سیلیکونی / چرخاننده وسیله ای نازک و صاف برای هم زدن، برگردوندن یا درآوردن غذا از تابه یا قالب. مثال: I used a spatula to flip the pancake. مش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ابزارهای دستی آشپزی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خردکن زباله ( زیر سینک ) یه دستگاه زیر سینکه که بقایای غذایی رو خرد می کنه تا راحت تر بریزن تو فاضلاب ( توی ایران کمتره ) . مثال: He turned on the ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

زیرانداز خشک کننده یه نوع پد نرم که ظرف ها بعد از شست وشو روش قرار می گیرن تا خشک بشن. جایگزین آب چکانه گاهی. مثال: Put the glasses on the drying m ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

اسفنج نرم، قابل انعطاف، گاهی هم پر از باکتری اگه زیاد نگهش داری! برای شستن ظرف یا پاک کردن سطوح عالیه. مثال: Wipe the counter with a clean sponge. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حوله ی آشپزخانه پارچه ای برای خشک کردن دست ها یا ظرف ها بعد از شست وشو. مثال: Dry the dishes with a clean towel. مشتقات: اسم: towel – حوله فعل: to ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دستکش ظرف شویی دستکش های پلاستیکی برای محافظت از پوست دست هنگام شستن ظرف با آب داغ یا مواد شوینده. مثال: She wore gloves to wash the dishes. مشتقا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسکاج / سیم ظرف شویی وسیله ای برای سابیدن چربی ها و لکه های سمج از ظرف و قابلمه. مثال: Use the scrubber to clean the burnt pot. مشتقات: اسم: scrub ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مایع ظرف شویی مایعی کف دار برای شستن ظروف دستی، با بوی لیمو یا سیب سبز 😋 مثال: Don’t forget to add some dish soap to the water. مشتقات: اسم: soap ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آب چکان قفسه ای برای قرار دادن ظرف های شسته شده تا خشک بشن. معمولاً کنار سینکه. مثال: Put the clean plates in the dish rack. مشتقات: اسم: rack – ق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

قالب یخ ظرف هایی معمولاً پلاستیکی برای درست کردن تکه های یخ توی فریزر. مثال: I filled the ice tray with water and put it in the freezer. مشتقات: ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یخچال کوچک یخچال کوچیکی که معمولاً توی اتاق خواب یا اداره استفاده می شه. مخصوص نوشیدنی، میان وعده، یا وسایل شخصی. مثال: He has a mini fridge in his ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یخدان سنتی یه نوع باستانی تر از کول باکس! برای زمان هایی که هنوز برق نبود یا توی سفرهای بدون برق کاربرد داره. مثال: They kept drinks cold in the ic ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ظروف نگهداری غذا ظرف های پلاستیکی یا شیشه ای برای نگه داشتن باقی مانده ی غذا تو یخچال یا فریزر. مثال: Put the leftovers in a food storage container ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه وکیوم هوا رو از بسته بندی غذا خارج می کنه تا مواد غذایی دیرتر خراب بشن، مخصوص فریزر یا نگهداری خشکبار. مثال: I sealed the meat using a vacuu ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیف حرارتی کیفی عایق دار که دما رو حفظ می کنه. بسته به نیاز، می تونه سرد یا گرم نگه داره ( مثلاً غذای بیرون بر ) . مثال: She carried the lunch in a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

کول باکس / یخدان وسیله ای قابل حمل برای نگه داری خوراکی ها و نوشیدنی ها در سفر یا پیک نیک با کمک یخ. مثال: We took a cooler full of drinks to the b ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

یخ ساز این دستگاه کوچولو یا بخشی از یخچاله که تکه های یخ تولید می کنه، مخصوص نوشیدنی های خنک تابستونی! مثال: The ice maker is full of ice cubes. مش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فریزر بخش منجمدکننده، معمولاً پایین یا بالای یخچاله، برای نگه داری طولانی تر مثل گوشت، بستنی، سبزیجات فریزری. مثال: We stored the chicken in the fr ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یخچال وسیله ای ضروری برای خنک نگه داشتن مواد غذایی، نوشیدنی ها، باقی مانده ی غذا و چیزایی که زود فاسد می شن. مثال: I put the milk in the refrigerat ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گریل برای کباب کردن گوشت، سبزیجات و هر چیزی که باید یه کم دود بخوره! مثال: He grilled the steak on the electric grill. مشتقات: اسم: grill – گریل فع ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجاق القایی نوع مدرنی از اجاق که با آهن ربا کار می کنه و ظرف رو مستقیماً گرم می کنه، نه سطح رو. مثال: The induction cooktop heats up very quickly. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرخ کن بدون روغن برای آدمایی که غذای سرخ شده دوست دارن ولی نمی خوان وجدانشون درد بگیره! مثال: He cooked crispy fries in the air fryer. مشتقات: اسم: ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زودپز برای وقتی که عجله داری و می خوای خورشت تو نیم ساعت بپزه! مثال: She used a pressure cooker to cook beans faster. مشتقات: اسم: pressure cooker ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلوپز برنج درست کردن رو راحت می کنه. یه دکمه می زنی و خودش کارو تموم می کنه! مثال: I cooked perfect rice in the rice cooker. مشتقات: اسم: rice cook ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پخت آرام پز همه چی رو بنداز توش، برو سر کارت، برگرد یه غذای خوش عطر منتظرته. مثال: I made beef stew in the slow cooker. مشتقات: فعل: to cook slowl ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاشق های اندازه گیری یه قاشق چای خوری این، نصف قاشق اون! توی شیرینی پزی خیلی کاربردیه. مثال: She added one teaspoon of vanilla using measuring spoo ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیمانه خشک برای اندازه گیری دقیق مواد خشک مثل آرد و شکر – یه اشتباه کوچیک، یه فاجعه بزرگ! مثال: Use measuring cups to get the right amount of flour. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبکش پاستا، برنج، سبزی… تا آب نداشته باشن که خوشمزه نمی شن! آبکش نجات دهنده ست. مثال: She drained the pasta in a colander. مشتقات: اسم: colander – ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوست کن پوست هویج، سیب زمینی، سیب و همه چی رو خیلی تمیز و حرفه ای می گیره. مثال: He peeled the potatoes with a peeler. مشتقات: اسم: peeler – پوست ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنده وقتی بخوای پنیر یا هویج رو بریزی رو سالاد یا غذا، رنده یار وفاداره. مثال: I grated some cheese on top of the pasta. مشتقات: اسم: grater – رند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملاقه اگه بخوای سوپ یا آش رو مثل آدم بریزی توی کاسه، بدون ملاقه هیچ کاری نمی تونی بکنی! مثال: She served the stew using a ladle. مشتقات: اسم: ladle ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

انبر وقتی نمی خوای دستت بسوزه ولی می خوای گوشت رو بچرخونی، انبر می اد وسط! مثال: I used tongs to flip the chicken. مشتقات: اسم: tongs – انبر فعل ( ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

چنگال وسیله ای با دندانه برای بلند کردن، نگه داشتن یا بریدن غذا. مثال: He used a fork to eat the pasta. مشتقات: اسم: fork – چنگال فعل: to fork – با ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

قاشق هر کی گفته قاشق فقط واسه خوردنه، حتماً آشپزی نکرده! هم می زنی، هم می چشی، هم اندازه می گیری. مثال: I stirred the soup with a large spoon. مشتق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چاقو ستاره ی بی چون وچرای آشپزی! هر آشپز خوب، یه چاقوی خوب داره. مثال: She used a sharp knife to slice the tomato. مشتقات: اسم: knife – چاقو فعل: ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تخته برش هیچ چیزی بدون این تمیز نمی مونه! مخصوصاً وقتی داری سبزیجات یا گوشت خرد می کنی. مثال: I chopped onions on the cutting board. مشتقات: اسم: ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

قابلمه کوچک برای درست کردن سس، سوپ، یا پختن یه چیزی در مقدار کم خیلی به دردبخوره. مثال: She heated the soup in a small saucepan. مشتقات: اسم: sauc ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماهیتابه پادشاه سرخ کردنی ها! تخم مرغ، سوسیس، پنکیک و هرچی بخوای. مثال: He fried eggs in the frying pan. مشتقات: اسم: frying pan – ماهیتابه فعل: t ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کتری برقی / کتری آب جوش لازم داری؟ این وسیله کار رو سریع و راحت می کنه. مثال: I boiled water in the kettle for tea. مشتقات: اسم: kettle – کتری فعل ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

توستر برای نون تست، عاشقان صبحونه حتماً باید یکی داشته باشن! مثال: I made two slices of toast in the toaster. مشتقات: اسم: toaster – دستگاه تُست فعل ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

مایکروویو نجات دهنده ی وعده های سریع! غذا رو سریع گرم می کنه، بعضی وقتا هم می پزه. مثال: He microwaved his lunch in two minutes. مشتقات: اسم: micro ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فر برای پختن کیک، لازانیا، پیتزا و کلی چیز دیگه، فر بهترین رفیقته. مثال: She baked bread in the oven. مشتقات: اسم: oven – فر صفت: oven - safe – من ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اجاق گاز مغز متفکر آشپزخونه ست! همه ی غذاهای خوشمزه از اینجا شروع می شن. مثال: I cooked pasta on the stove. مشتقات: اسم: stove – اجاق گاز صفت: sto ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آشپزخانه: یه فضای پر از عشق، روغن، بوی پیاز داغ و احتمالاً یه ظرف نشسته 😅 اینجا هم غذا پخته می شه، هم دل. اگه یکی بگه "من آشپزی دوست ندارم"، شاید فق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالکن سکویی بیرون از دیوار ساختمان، معمولاً در طبقات بالا که به فضای آزاد راه دارد. مثال: She stood on the balcony, watching the sunset. او روی بال ...