پیشنهادهای امیر ادیب ارجمند (٥٥٧)
چریک
به راحتی متقاعد یا کنترل شونده
جسارت به خرج دادن
عمل متقابل کردن تا از نیروی آن بکاهد
گیج کردن؛ مات و مبهوت کردن؛ سرگردان کردن؛ سردرگم کردن؛ سرگشته کردن
سرگرمی جالب و لذت بخشی برای کسی فراهم کردن
ناسازگار با استانداردهای اخلاقی پذیرفته شده
بی اخلاق؛ ناقض قوانین اخلاقی، هنجارها یا معیارها
بی اخلاق
پوچ گرایِ اخلاقی؛ فاقد حس اخلاقی؛ بی توجه به درستی یا نادرستی چیزی
دارنده یا نشان دهندۀ نگرش ها یا احساسات همزمان و متناقض نسبت به چیزی یا کسی
ابرازکنندۀ واکنش ها، عقاید یا احساسات متضاد در آنِ واحد نسبت به کسی یا چیزی
دارای احساسات یا افکار متناقض در مورد چیزی یا کسی
خطای حسی؛ خطای ادراکی؛ تصور باطل؛ خیال واهی؛ وهم؛ توهم؛ درک حسی اشتباه
هذیان؛ عقیدهٔ کاذب؛ اعتقاد غلط؛ وهم؛ توهم؛ خیال واهی؛ تصور باطل؛ پندار نادرست؛ باور یا قضاوت نادرست
ویکی پدیا: جابه جایی پارادایم ( تغییر اساسی در تفکر و الگوهایِ ذهنیِ اندیشیدن که در نهایت مبنای خرد و کلان یک دیدگاه را متحول می کند ) ؛ تحول انگاره ...
تعداد زیادی از؛ مقدار زیادی از؛ تعداد بسیاری از؛ مقدار بسیاری از؛ خیلی از؛ بسیاری از
باعث شدن؛ سبب شدن؛ موجب شدن؛ منجر شدن
عاطفه ( روانشناسی ) احساس یا میل خوصا آنطور که بر رفتار یا عمل تاثیرگذار باشد ( روانشناسی )
تظاهر کردن به داشتن چیزی یا احساس چیزی
ویروسی کردن [کامپیوتر و. . . ]
چگونگی یا ویژگی، آنگونه که توسط یک شخص، درک یا تجربه می شود
احساس ترس یا دلهره داشتن؛ نشان دادن ترس یا دلهره
در تلاش برایِ
شب و روز
مصائب روزگار مشکلات روزگار سختی های روزگار
مدرنیست؛ نوگرا؛ متجدد؛ تجددگرا؛ نواندیش منبع: سایت المعانی
فعل دووجهی ( لازم - متعدی )
[فعل] لازم - متعدی
گرزه ماران
خداحافظی؛ خداحافظ؛ بدرود
خانۀ دارای دو واحد نشیمن متصل به یکدیگر
کمدین؛ بازیگر کمدی؛ هنرپیشۀ کمدی؛ بازیگر کمیک
تک خانواده
ورودی اصلی به خانه
انجام دادن کاری به طور معمول یا اغلب
خجالتی بودن
بالا و پایین رفتن منظم یا نامنظم
قرار دادن ( زنبورها ) در کندو
صندلی راحتی؛ صندلی لمیدنی
کسی را در مکانی راحت و امن مستقر کردن یا اسکان دادن
هیتی ( شهری در ایالت داکوتای جنوبی کشور ایالات متحده آمریکا )
متحمل شدن افت روحی و جسمی خصوصا به خاطر دل شکستگی
در سریع ترین زمان ممکن
خیلی سریع در سریع ترین زمان ثبت شده
مسیر با مانع
غیر از به غیر از
کرکرۀ ( پشت پنجره )
کالارِ ( بام )