پیشنهاد‌های میرزایی (١,٤٨٢)

بازدید
١,٨٨٨
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اطلس ( کتاب نقشه ها ) book of maps

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٦

۱ _ پناهگاه Protection and shelter ۲ _ تیمارستان Mental hospital

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تیزهوش ، تیزبین ، زیرک able to see quickly something that is to one's advantage synonym : apt , clever

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چمن مصنوعی چمن مصنوعی زدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : فیزیک نجومی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ بنده آورنده خون ۲ _ طعنه آمیز ، شدید

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گمراه ، بیراهه ، گمراه شده ، سرگردان Ⓐⓓⓥ & Ⓐⓓⓙ Definition and examples : 1away from the correct path or direction "we went astray but a man redirecte ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غواصی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خلاصه اش کنم . . .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

حیرت زده کردن ، مبهوت کردن ، شوکه کردن Shock with surprise

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

متعجب کردن ، تعجب زده کردن He rudeness astonished me

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ فرض کردن ، گمان کردن ۲ _ بر عهده کردن ، بر عهده داشتن ۳ _ وانمود کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

کاهش دادن ، آرام کردن ، تسکین دادن ( عذاب کسی را ) He couldn't assuage his guilt over the divorce

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مخلوط ، آمیزه ، آمیخته Mixture

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

گوناگون ترکیب شده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ کمک کردن ، یاری کردن To help ۲ _ کمک کننده ، یار ، حامی person who helps ۳ _ پاس گل ، پاس گل دادن To make a pass that leads directly towards scor ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

جذب کردن یا شدن ، سازگار کردن یا شدن ، سازگاری Definition : take in and accept ( foods , ideas ( foreign people , etc به نظرم مثلا وقتی یک محصولی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قرار ملاقات ( بخصوص برای عشاق یا برای انجام کار های نامشروع )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

زنجیر ، زنجیر کردن ، زنجیر بستن دوستان این واژه فقط اسم و فعل می باشد و chain store یک اسم مرکبه که بهش میگیم فروشگاه زنجیره ای اما به تنهایی معنای ز ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

firework = آتش بازی framework = ساختار ، بدنه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٨

framework = ساختار ، بدنه firework = آتش بازی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢٧

۱ _ خال ، لکه ۲ _ جا ، محل ۳ _ تشخیص دادن ، فهمیدن ، پیدا کردن ، مشاهده کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : convince

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٧

متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : persuade

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

توافق ، توافق داشتن agree , agreement

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نماینده مجلس ( مرد ) assemblywoman = نماینده مجلس ( زن )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نماینده مجلس ( زن )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

لانگمن دیکشنری : ۱ _ گرد همایی Group of people gathered together for a purpose ۲ _ مجلس ، قانونگذاران Group of people elected to make laws in some st ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : دور هم جمع شدن ، گرد آمدن synonym : gather

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : قاتل Someone who assassinate

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : حمله کردن ، هجوم آوردن Attack

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خفه کردن ، خفه شدن دچار خفگی کردن ، دچار خفگی شدن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اسم : آسفالت صفت : آسفالته فعل : آسفالت کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : اهانت ، توهین Definition : unkind or harmful remark

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٦

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٩

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٦

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن _ اجرا کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = م ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

مالیات دهنده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...