پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٥٧٧)
بی فام، بی رنگ ( فیزیک )
زردپیِ آشیل ( کالبد شناسی )
پاشنه آشیل an/one's Achilles' heel نقطه ضعف، ضعف ( مجازی )
ache for somebody/something دل ( کسی ) برای کسی/ چیزی/کاری پَر زدن ache to do something برای کسی/چیزی/کاری بی تابی کردن
اَسِتیلن ( شیمی )
جوهرِ سرکه
اَسِتیک، سرکه ای ( شیمی )
اَسِتات، نمکِ جوهرِ سرکه
1. ترشی؛ تلخی؛ دبشی ( رسمی ) 2. تندی، تلخی، درشتی؛ حرفِ تند ( مجازی )
1. تند، تیز، زننده، خشن، درشت؛ ناخوشایند؛ خشونت آمیز؛ تلخ، گزنده، نیش دار ( رسمی ) 2. بُرّا، نافذ، صریح، قاطع ( طبعِ شوخ، نقد )
در حالت اسم: 1. تکخال، آس ( ورق و غیره ) 2. تکخال، ستاره، قهرمان ( محاوره ) 3. امتیازِ سرویس ( تنیس، والیبال ) have an ace up one's sleeve/have an ...
عادی، معمولی، همیشگی؛ مأنوس، مألوف
اُخت شدن با؛ اُخت بودن با؛ خو گرفتن با
خود را عادت دادن به؛ عادت کردن به، خو کردن به
نسبت دادن به
به قصدِ تهمت، به تهمت
تهمت آمیز، اتهام آمیز، متهم کننده
در حالت اسم: حالتِ مفعولی، حالتِ رایی در حالت صفت: مفعولی، رایی
ادعا، شکایت bring an accusation against somebody کسی را متهم کردن، به کسی تهمت زدن
1. نفرین شده، نفرت انگیز، زشت، منفور ( ادبی ) 2. لعنتی ( محاوره )
1. انباره، باتری ( برق، فنی ) 2. انباشتگر ( کامپیوتر )
1. فزاینده، رو به افزایش، روزافزون، متزاید 2. مال اندوز؛ زیاده طلب، فزونی خواه ( جامعه )
ذخیره؛ توده، انبوه، تَل
عاید شدن، به دست آمدن، حاصل شدن؛ تعلق گرفتن؛ منتج گردیدن
1. رشد و نمو، بزرگ شدن 2. به هم چسبیدن، جوش خوردن 3. افزایش
مجاز ( شخص ) ؛ رسمی، دارای اعتبارنامه ( نماینده ) ؛ مجاز، دارای امتیاز ( مدرسه ) ؛ معتبر، قابل قبول، پذیرفته ( عقیده، فکر )
1. مأموریتِ رسمی دادن به ( رسمی ) ؛ با استوارنامه فرستادن ( سفیر ) 2. به حساب آوردن، محسوب کردن، شمردن، دانستن، نسبت دادن به ( شخص ) 3. به حسابِ . ...
تجهیزات، ساز و برگ ( نظامی ) ؛ لوازم، اسباب ( مجازی )
حسابدارِ قسم خورده، حسابدارِ خبره
صورتحسابِ پرداختی ( مالی )
مسئول، پاسخگو، جوابگو، جواب ده be held accountable مسئول به شمار آمدن
1. دلیلِ . . . بودن؛ توجیه کردن ( برای ) ، توضیح دادن ( برای ) 2. انتظارِ . . . را داشتن، در نظر گرفتن، فکرِ . . . را کردن 3. پیدا کردن، محلِ . . . ...
مسئولیت، پاسخ گویی، جواب گویی، جواب دهی
1. زایمان 2. دراز کشیدن، استراحت
مخاطب ساختن؛ تماس گرفتن با؛ رویاروی شدن با، مواجه شدن با؛ بلند کردن
1. آکوردئون 2. چین دار، کرکره ای، چین چین؛ آکاردئونی ( صفت گونه ) accordion pleats in a skirt پلیسۀ دامن
1. به عقیدۀ، به گفتۀ، به زعمِ 2. بر طبقِ، به فراخورِ، به نسبتِ، مطابق با
1. بنابراین، از این رو 2. بر همان قرار، طبقِ آن
برحسبِ اینکه، بر طبقِ اینکه، بنابراین که ( رسمی )
طبقِ، بنابر، بر حسبِ
1. با هم سازگار بودن، با هم جور آمدن، با هم خواندن ( رسمی ) 2. اعطا کردن، دادن ( رسمی ) He accorded him permission to go abroad در حالت اسم: 1. پی ...
1. تحقق 2. مهارت؛ هنر، کمال، فضیلت 3. موفقیت، دستاورد
1. ورزیده، قابل، تربیت شده، ماهر ( شخص ) 2. کمال یافته، تمام شده ( کار ) an accomplished fact عملِ انجام شده
1. تحقق بخشیدن به ( آرزو ) 2. توفیق یافتن در، نایل شدن به، دست یافتن به
1. همراهی کردن 2. همراهِ . . . بودن، ملازمِ . . . بودن، هم زمانِ . . . بودن، توأم بودن با 3. همراهی کردن ( موسیقی ) accompanied by همراه با، به اتفا ...
همدست، شریکِ جرم
1. ملازم، همراه، همپا 2. همراهی ( موسیقی ) 3. همراهی کننده ( موسیقی )
همراهی کننده ( موسیقی )
نردبانِ کشتی ( دریانوردی )
1. جا، منزل، اتاق 2. سازش، موافقت، تطبیق ( رسمی ) 3. همسازی، انطباق ( رسمی ) 4. مسکن؛ جا و غذا ( آمریکا، در جمع )