پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٥٧٧)
1. استخراج کردن، جدا کردن ( مواد ) 2. دزدیدن، زدن، کش رفتن 3. انتزاع کردن، تجرید کردن ( مفاهیم ) 4. خلاصه کردن، چکیده نویسی 5. کنار کشیدن از، دوری ...
1. پرهیزگار، متّقی، باتقوا، پارسا، خویشتن دار، ریاضت پیشه؛ مرتاض 2. مُمسک
پرهیز، پرهیزگاری، تقوی، خویشتن داری، امساک، اجتناب، ریاضت
1. خودداری، پرهیز، امتناع 2. رأیِ ممتنع
صرفه جویی، امساک، اعتدال
مقتصدانه، مُمسکانه، با امساک
صرفه جو، مقتصد، مُمسک، معتدل ( شخص ) ؛ با صرفه، کم خرج ( خوراک، هزینه ) ؛ مقتصدانه، مُمسکانه ( عادات )
1. پرهیزگار، اهلِ پرهیز، خویشتن دار، متّقی ( شخص ) 2. رأیِ ممتنع دهنده ( سیاسی )
پرهیز کردن، خودداری کردن، اجتناب کردن، امتناع کردن
جذب، کشش؛ مجذوبیت، استغراق؛ شیفتگی، دلبستگی
جذاب، گیرا، بسیار جالب، مسحور کننده
1. جاذب، جذب کننده؛ نم گیر، خشک کن 2. ماده جذب کننده؛ ماده نم گیر، خشک کن
قدرتِ جذب، جاذبیت، خاصیتِ جذب کردن، خاصیت نم گیری ( فیزیک، شیمی )
مجذوب، مستغرق، غرق، غرقه
1. بی گناه دانستن، مبرا دانستن، تبرئه کردن 2. بخشیدن، عفو کردن، در گذشتن از؛ آمرزیدن ( مذهب ) absolve somebody from/of something کسی را از . . . مبر ...
1. مستبد، خودکامه، مطلق گرا؛ مستبدانه، استبدادی، مطلق گرایانه 2. آدمِ مستبد، آدمِ خودکامه، مطلق گرا؛ طرفدارِ حکومتِ استبدادی
( سیاسی ) 1. استبداد، خود کامگی 2. مطلق گرایی 3. حکومتِ استبدادی، حکومتِ مطلقه
بخشایش، عفو، آمرزش؛ تطهیر؛ تبرئه ( مذهب، رسمی )
1. کامل، تمام عیار 2. نامحدود ( قدرت ) ؛ مستبد، خودرأی، خودکامه ( حاکم ) 3. بدونِ قید و شرط 4. مطلق، محض 5. مسلم، قطعی 6. وجودِ مطلق، ذاتِ مطلق 7. ا ...
با حواس پرتی، با گیجی
رأی دهندگانِ پیشاپیش ( آمریکا )
مالکِ غایب
گریز از کار، کارگریزی، غیبت از کار
رأی گیریِ پیشاپیش ( آمریکا )
آدمِ از زیرِ کار در رو، آدمِ از کار گریز
در فکر فرو رفته، متفکر absent oneself ( from ) غایب شدن از، غیبت کردن از، از حضورِ در . . . امتناع ورزیدن
مرخصی leave of absence حواس پرتی، پریشان خاطری absence of mind در غیابِ in the absence of در غیبتِ من/او، در غیابِ من/او conspicuous by one's absence ...
از صخره پایین آمدن، از صخره فرود آمدن، با طناب فرود آمدن ( در کوه نوردی ) ؛ فرود از صخره ( در کوه نوردی )
گریختن، در رفتن، فرار کردن
دُمَل، آبسه
1. شدت 2. خشکی، سردی، خشونت ( رفتار ) The train lurched forward with an abruptness that قطار چنان یک دفعه به حرکت در آمد که . . . ، قطار طوری ناگهان ...
1. بی ادبانه، توهین آمیز، خشک ( گفتار و کردار ) 2. تند ( شیب ) 3. بریده بریده، منقطع ( سَبْک، نوشته و غیره )
1. سرِ زبان ها، شایع؛ همه جا 2. بیرون، بیرون از خانه ( کهنه )
کوتاه کردن، تلخیص کردن، مختصر کردن، خلاصه کردن، محدود کردن، کاستن، کاهش دادن، زدن از
پهلو به پهلو، شانه به شانه، همسو، هم طراز، برابر be/keep abreast of something در جریانِ . . . بودن، از . . . عقب نیفتادن ( اطلاعات، اخبار ) keep som ...
1. سُمباده، ماده ساینده 2. سایا، ساینده، صیقل دهنده، پاک کننده؛ خشن، زمخت، زِبر ( مجازی )
1. ساییدن؛ به خارش آوردن، به سوزش در آوردن ( پوست ) 2. فرسودن ( زمین شناسی ) 3. بی حوصله کردن ( مجازی )
اَجی مَجی لا تَرَجی، وِرد، حرفِ در هم بر هم
مترادف با above - named به معنی یاد شده در بالا، مذکور
1. روباز، بی شیله پیله، آشکار ( معامله و غیره ) 2. رُک، روراست، پوست کنده
در حالت قید: 1. بالا My bedroom is just above 2. در بالا، پیشتر، قبلاً as I mentioned above 3. از بالا، از مقاماتِ بالا 4. در عرشِ اعلا، در آسمان ه ...
1. عقب گرد ( نظامی ) 2. تغییرِ موضع، چرخش ( مجازی )
1. عقب گرد کردن ( نظامی ) 2. عقب گرد ( نظامی ) 3. تغییرِ موضع، چرخش ( مجازی )
در حالت قید: 1. تقریباً، در حدود It's about six o'clock 2. اینجا و آنجا، به هر سوی، این ور و آن ور، این طرف و آن طرف، به اطراف The children were runn ...
عقیم، بیهوده، بی نتیجه، بی حاصل، بی ثمر، ناموفق، نافرجام
1. طرفدارِ سقطِ جنین 2. دکترِ کورتاژ
1. عقیم ماندن 2. عقیم گذاردن؛ متوقف کردن، نیمه تمام گذاشتن، لغو کردن 3. قطع کردن، پایان دادن ( برنامه و غیره در کامپیوتر ) 4. شکست ( کامل )
1. بومی 2. ( با حرفِ بزرگ ) بومیِ استرالیا
1. بومی ( انسان، حیوان، گیاه ) 2. ( با حرفِ بزرگ ) مربوط به بومیانِ استرالیا
1. نفرت، انزجار 2. بدی، زشتس، پلیدی 3. مایه نفرت، مایه زشتی