پیشنهادهای مهدی نمازیان(مترجم) (٣,٧٥١)
( روان شناسی ) سادیستی، آزارگرانه، دگرآزارانه
( روان شناسی ) سادیست، آزارگر، دگرآزار، ( آدمِ ) مبتلا به سادیسم
( روان شناسی ) سادیسم، آزارگری، دگرآزاری، آزارگری جنسی
( در مذهب هندو ) سالک، پارسا، پرهیزکار
( خیاطی ) کوکِ درشت
Saddle - sore [سوارکار] ( از سواری ) خسته و کوفته، دچار کوفتگیِ اسب سواری
۱. زین و برگ، زین و بُراق ۲. سرّاجی ( زین سازی ) ۳. دکان سرّاجی
فرهنگ معین سرّاج ( سَ رّ ) [ ع . ] ( ص . ) زین ساز، آن که زین سازد و فروشد.
Saddle - bag [اسب، دوچرخه و غیره] خورجین
Saddle sth up زین کردن، زین گذاشتن روی، آماده کردن
چیزی را به گردن کسی گذاشتن، چیزی را بر دوش کسی گذاشتن، چیزی را به کسی تحمیل کردن، چیزی را بار کسی کردن
۱. سوار بر اسب ۲. ( مجازی ) سوار کار، سوار بر مرکب قدرت، بر مسندِ قدرت
[اسب، دوچرخه، موتور و غیره]زین، [الاغ]جل، پالان، [شتر]جهاز ۲. پشت اسب، گُرده ۳. ( جغرافی ) گردنه ی کوه، زین کوه ۴. گوشتِ شانه و سردست ۵. اسب را زین ک ...
it saddens me that باعث تاسف من است که. . . /برای من غم انگیز است که. . . /متاسفم که. . .
it is a sad fact that/to واقعیت تلخی است که. . . /واقعیت غم انگیزی است که. . .
۱. غمگین شدن، محزون شدن، افسرده شدن، غصه دار شدن، ناراحت شدن ۲. غمگین کردن، محزون کردن، افسرده کردن، غصه دار کردن، ناراحت کردن
واقعیت تلخی است که. . . /واقعیت غم انگیزی است که. . .
مایه ی تاسف است که. . . /غم انگیز است که. . .
به کسی درس تلخی آموختن، برای کسی تجربه ی تلخی بودن
متأسفانه، با کمال تاسف
( به طعنه ) واجب الاحترام، محترم، خیلی مقدس، منزه، تافته ی جدابافته
صندوق خانه ی کلیسا، رختکن کشیشان
خادم ( کلیسا ) ، متولی ( کلیسا ) ، شماس
به طور توهین آمیز، حرمت شکنانه، با بی حرمتیِ تمام
توهین آمیز، حاکی از بی حرمتی، ناشی از بی حرمتی
حرمت شکنی، بی حرمتی، هتک حرمت، بی احترامی، توهین به مقدسات
یا A sacrificial lamb بره ی قربانی He was a sacrificial lamb to a system that destroyed him جانش را بر سر حفظ دستگاهی ( نظامی ) گذاشت که از بینش برد
۱. ( مربوط به ) قربانی ۲. ( مجازی ) [قیمت] ارزان، مفت
Make ( many ) sacrifices فداکاری کردن فداکاری های زیادی کردن از خودگذشتگی نشان دادن از خود گذشتگی های زیادی نشان دادن
۱. ذبح، قربان، قربانی ۲. فدا کردن، زیرپا گذاشتن، مایه گذاشتن، فداکاری، از خودگذشتگی، ایثار ۳. قربانی دادن ۴. قربانی کردن، قربان کردن، ذبح کردن ۵. فدا ...
تقدس، قداست
اصل مسلّم، اعتقاد بی چون و چرا
( روی سنگ قبر یا بنای یادبود ) به یادبودِ، به خاطره ی
( به شوخی ) این روزها حرمت هیچ چیز را نگه نمی دارند، حرمت همه چیز از میان رفته، این روزها.
۱. مقدس، دینی، مذهبی ۲. محترم، مقدس ۳. ( رسمی ) [وظیفه، قول و غیره] جدی، مهم
( مربوط به ) آیین های مقدس، ( مربوط به ) شعائر دینی، مقدس
۱. ( در مسیحیت ) آیین مقدس، ( در جمع ) شعائر ۲. نان و شراب مقدس
( بازی ) دو با کیسه
۱. ( پارچه ی ) گونی، کرباس، پارچه ی کنفی ۲. اخراج
( مقدار ) کیسه، گونی
شرمنده و پشیمان بودن
شرمسار، شرمنده، پشیمان
۱. ( پارچه ی ) گونی، پارچه ی کنفی، کرباس
کسی را بیرون کردن، کسی را اخراج کردن
دیگه اخراجی، دیگه کارت تمومه،
۱. کیسه، گونی ۲. ( در آمریکا ) بسته، پاکت، کیسه ۳. پیراهن راسته گشاد ۴. ( در آمریکا، محاوره ) رختخواب، جا، تخت ۵. ( محاوره، از کار ) اخراج کردن، بیرو ...
۱. ( شکر و غیره ) بسته، کیسه ۲. ( در میان لباس ها ) کیسه معطّر
اعتقاد به قدرت غیبی روحانیان