پیشنهادهای میلاد علی پور (٤,١٣٥)
نزدیک شدن، به چیزی/جایی/کسی رسیدن
با شکستن/تخریب کردن/له کردن از مانعی رد شدن، نفود/رخنه کردن، خط را شکستن
به پا افتادن
غیرنظامیان
با هل دادن یا کوبیدن در را باز کردن
همانطور که نفس نفس می زد
برجک
حریفِ دیگری نبودن، به پای دیگری نرسیدن، در حد واندازه های دیگری ظاهر نشدن، ( از لحاظ مقایسه میانِ دو چیز )
پیش از طلوع خورشید، گرگ و میشِ قبل از درآمدن آفتاب
عجله داشتن، به سرعت رفتن، گاز وسیله ای را گرفتن، تخت گاز رفتن، به سرعت جایی را ترک کردن
به راحتی فراموش نشدن، در ذهن حک شدن، ملکه ی ذهن شدن
دلت واسه خودت بسوزه یا واسه خودت متأسف باش
پرده
خروش، غوغا
درد و دل، صحبت کردن، حرف زدن، دراختیار گذاشتن ( چه اطلاعات و چه موراد دیگر )
فرورفته، پنهان، در لفافه، غرق شده در
سر دوراهی گیر کردن، تردید داشتن
باورنکردن، ابرو بالا انداختن در اثر نارضایتی یا تعجب. ناراحتی خود را نشان دادن
بسیاری، کُلی، به شدت، تا حد زیادی، خیلی زیاد
کشیدن با فشار روی چیزی، فرو بُردن، چنگ گرفتن
به سختی حرف زدن، ( به دلایلِ عصبی بودن یا غمگین بودن یا هیجان زده بودن، یا شوکه شدن )
از این گذشته، جدای از این
حرکت کردن در آب، به نحوی که بخشی از آن به اطراف بپاشد، همچون خودرویی که از داخل چاله ی آبی با سرعت رد می شود
عنیمت شماردن
پایه ریزی کردن، پایه ریختن، برنامه ریختن، برنامه ریزی کردن
از پا افتادن، ناک اوت شدن، افتادن و دیگر یارای بلند شدن نداشتن
سرزنش کردن، انتقاد کردن، توبیخ کردن، خُرده گرفتن، ایراد گرفتن
چهره ی بی حالت، بی تفاوت
از میانِ، از دلِ، از وسطِ، در امتدادِ، در میانِ، از ( برای عبور از مکانها استفاده می شود )
هم عقیده، هم رنگ جماعت، مانند بقیه
پست، خوار ، فرومایه، تسلیم شدن، به پا افتادن
فعالِ مذهبی، فرد مذهبی که تمام مناسک و رفتار های دینی را دقیق و موبه مو اجرا می کند
جابجا شدن
کارهای داخل خانه، کارِ روزمره
زخمی
کسی چه می دونه، خدا می دونه
از حالت تدافعی/دفاعی خارج ساختن/بیرون آوردن، یخ کسی را باز کردن
بلا
دور انداختن، از شر کسی/چیزی خلاص شدن، ناامیدی، افسردگی
جلو آمده
نای کار کردن نداشتن، از پا افتادن
به سرعت از کنار کسی رد شدن ( درحالی که کمی با او برخورد کردن، یا تماس داشتن، مانند مالیده شدن لباسهایشان به هم )
به سمت چیزی/جایی رفتن
ادعای اقتدار داشتن، تسلط داشتن، مسلط بودن، فرمان دادن
به یکباره به این طرف و آن طرف رفتن
به یکباره به این طرف و آن طرف رفتن
قدیمی، پایه بالا، باتجربه، کهنه کار، پیشکسوت
معنای مبارزه هم می دهد. نه به عنوانِ جنگ طلب، بلکه فردی که بر علیه ستم ایستادگی کرده و با آن مبارزه می کند
به چیزی رسیدن، درحد کسی/چیزی بودن
سینه به سینه چرخیدن، نُقل مجلس شدن