پیشنهادهای علی احمدی سعیدخانی (گچساران) (١٥٣)
دامنۀ ( فعالیت )
صادر کردن
در حیطۀ . . . مثلاً : خریدن خانه در تهران را در حیطۀ بودجۀ خودم می بینم ( انشاءالله )
مأمور مخفی
زبان به تحسین گشودن
خارج کردن از . . .
خوب . . . بعضی جاها دیدم که خوب بودن، مهارت معنی شده . . . . مثلاً: من با انگشتان فرز و چابکم در ارسال پیام های متنی خوب هستم یا به این صورت : من با ...
قابل توجه ( مثلاً : مبلغ قابل توجه )
رد شدن
یافتن
سختکوش
بعضی جاها دیدم "پسندیدن" هم معنی شده
( موسیقی ) بزن بکوب
در طعم غذا ها : تلخ یا در تشریح یک شرایطی مثلاً : حقیقت تلخ این است . . .
سر گروه
پرسه زدن
تقویت کردن
امتداد داشتن مثلاً : به موازات چیزی "امتداد" دارد.
به هر سو
خمیده
بزرگ کننده ( مثلاً : ابزار "بزرگ کنندۀ" نوری )
تا به اندازۀ - تا سرحد مثلاً : پارچ " تا به اندازۀ" ظرفیتش پر بود.
پارچ
امتیاز گیری
کشنده
روند
فرو کردن
مشکل ایجاد کردن
بدبختی
تصاحب کردن
( در ) حرکت ( بودن ) . . . مثلاً من در حرکت به سوی یافتن روشی جدیدی از مطالعه برای قبولی در آزمون ept هستم
مرسوم ( مثلاً ارائۀ دوره های آموزشی 40 دقیقه ای، مرسوم است )
ورزشکار بازنده
خواهش
دائمی ( مثلاً پیدا کردن یک شغل دائمی )
کار، شغل
امور شهری
دانشجوی سال آخر
دور شدن
جلب کردن ( مثلاً در یک جمله منفی : توجه را به خود جلب نمی کرد )
بر سر آن ( مثلاً : بر سر آن بحث و تبادل نظر کردند )
دنبال کرد، ادامه دادن . . . . مثلاً شطرنج باز سعی کرد حدسیات رقیبش را دنبال کند
بیرون آوردن ( مثلاً: جادوگر یک خرگوش را از کلاهش بیرون آورد )
شیطنت آمیز ( مثلاً رفتار شیطنت آمیز )
معنی اصلی این لغت همونطور که می دونید جرو بحث، دعوا، مرافع هست ولی بعضی جاها می تونیم "جنگ و نبرد" هم معنی کنیم البته نه اون جنگ و نبردی که در جبهه ...
جلو زدن مثلاً تصور کنید که مسابقه ای هست که یکی یا دو تا اسکیت باز تلاش می کنند از دسته جدا شده و از حریفان "جلو بزنند"
جدا شدن مثلاً ( یکی یا دو تا اسکیت باز ) از دسته جدا شده و . . . تصور کنید مسابقه ای هست که یکی دو تا اسکیت باز سعی می کنند از دسته "جدا شده" و از ...
حلقه زدن
میدان
چرخ دار