پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٦٥)
۱ مجاب کردن ۲ موجب. . . شدن Nothing would induce me to vote him again هیچ چیز من را مجاب نمیکند که دوباره به او رای بدهم I'm trying to induce risk - ...
مجاب کردن Nothing would induce me to vote for him again. هیچ چیز مجاب نخواهد کرد مرا که رای بدهم به او دوباره
تخیلات ( کسی را ) شعله ور کردن ذهن ( کسی را ) باز کردن
( شخص ) با ثبات
مرزها را در نوردیدن ( مرز های کیفیت )
رفتن به بهترین کیفیت ( بدست آوردن بهترین کیفیت ) The company figured out how to get way over the edge of both service and pricing این شرکت کسب اطلا ...
مرکز تندرستی و زیبایی
( شخص ) مورد نقد قرار نگرفته، کسی به او نگفته بالای چشمت آبرو هست
مبادی آداب بودن ، مقررات را رعایت کردن
جانب احتیاط را رعایت کردن
همرنگ جماعت شدن، مثل بقیه مردم بودن
مثل بقیه بودن، مثل همه بودن
مسیر سریع السیر ( به سوی موفقیت ) کوتاه ترین مسیر
شکاف مثبت ( در ستون دارایی ها و بدهی ها ) دخل بیشتر از خرج ( سود ده )
آنچه که از یک ( نوع عام، دسته بندی کل ) ( جزئی از کل ) در تایید آقای افشین حاجی طرخانی:جایگزینs' ( My philosophy is that of Buddhist economist ( no ...
شب به رخت خواب رفتن
آویزان ماندن ( روی طناب، میله. . . )
خیلی عصبانی، به هم ریخته، داغون
با ( فلان چیز ) حال می کنم ( فلان چیز را انتخاب می کنم ) You could spray the mosquito or burn it. I'd go with spraying با اسپری حال میکنم ( با اسپری ...
آدم رزل بدرد نخور
بخشی از هزینه را پرداخت کردن We’re $5 short, but I’ll make up the difference.
تا آخر کاری رفتن ( به سر انجام رسانیدن ) I have to get through a long line of traffic من مجبورم تا آخر این صف طویل ترافیک را بروم.
فندقی مثل کیک میوه ای مغز فندقی شیرین میزند، دیوانه است، عقل درست و حسابی ندارد
فندقی مثل کیک میوه ای مغز فندقی شیرین میزند عقل درست و حسابی ندارد، دیوانه است
بلیط قطار چندمنظوره ( برای ترغیب گردشگری )
Get a load of this اینجا را باش، اینجا را بپا Get a load of that guy اون آقا را باش، اون آقا را ببین
( اگر phrasal verb نباشد ) فروش رفتن به مبلغ. . . . . ، ( پول ) بالای . . . رفتن the car go for $2000 این ماشین ۲۰۰۰دلار فروش میرود ( ۲۰۰۰دلار بالای ...
بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as عمل می کرده ( از قدیم الایام ) ( مجازی ) خدمت میکرده North Beach served as the centre of cultu
بوده است ( اینگونه از قدیم الایام ) served as عمل می کرده ( از قدیم الایام ) ( مجازی ) خدمت میکرده North Beach served as the centre of culture
محسوب کردن، به حساب آوردن Many credit the Beat as fathers and mothers of the 1960s cultural renaissance بسیاری از مردم جنبش اعتراضی بیت را به عنوان پ ...
( شخص ) عادی، معمولی mainstream Americansآمریکایی های معمولی ( عامه ی آمریکایی ها )
بار مسافر
سر جای خودش گذاشتن
( دوربین عکاسی، فیلمیرداری ) کادر بندی کردن
پنجره ی تحویل بلیط های رزرو شده از قبلwill call window
فلاش سر خود Built - in flash camera
بر باد رفته ( از تعجب ) نیست و نابود شده ( از تعجب ) When I got to the store , I was blown away by all the option I had. وقتی رسیدم فروشگاه، نیست ...
عکس یههویی، عکس بی هوا ( بدون اطلاع سوژه )
راه افتادن و رفتن، کله کردن ( به سمت جایی ) I head off to the camera shop
اتاقک پارتیشن بندی شده درون یک اتاق ( محل کار ) Office=دفتر کار ( یک اتاق کامل ) Cubicle=اتاقک کار ( قسمتی از یک اتاق )
توجیه، ( کارمند یک اداره ) آشناسازی، جهت دهی ( یک کارمند جدیدالورود به امور محوله )
چقدر سخته! ( همراه با همدردی ) آخی بیچاره ها سختشونه شرایط سختی دارند
ورودیه قابل انعطاف، ( شهریه ) حق ورود متغیر
( شهریه ، قیمت ) قابل انعطاف، متغیر
مددکاری، انجمن های خیریه، پایگاه بسیج مردمی
برنامه نگهداری دانش آموز بعد از مدرسه
فرزند کارمند ( بچه کارمند ) بچه کلید دار ( که بتواند بعد مدرسه در خانه را باز کند ) تنها در خانه!
کاری را از سر راه برداشتن ( کاری را به انجام رساندن، پایان دادن )
فشاری خودکار فشاریclicker pen
با قاشق کندن و در آوردن