پیشنهادهای علی ماشا اله زاده (٨٩٤)
کمک هزینه بهزیستی، یارانه بهزیستی Evan's live on disability because of an accident that left her paralyzed
طوفان ( خوشی ها ) ، کولاک ( خوشی ها ) موج ( انفجار خوشی ها ) The seven days in New York was a blast این ۷روز در نیویورک کولاک ی بود. ( ترکوندیم )
مقاله ارائه شده در مجلات علمی
حساباشو کردن که. . . . ، حساباشو کردن که. . . . . ، نتیجه گرفتن که ( عامیانه ) I figured that since I didn't have a committed relationship with him, ...
رابطه نا مشروع داشتن ( با زن شوهر دار )
راه حل ثانویه، plan B
هم خدا را و هم خرما را خواستن
مشتاقانه منتظر. . . بودن
He is 15 years my senior او۱۵ سال بزرگتر از من است
کاملا" سر در گم ، کاملا" گیج I'm at a total loss من کاملا" گیجم، من نمیدانم چی بگم
صمیمی ( در تمامی زوایای معنایی ) صمیمی ( در دوستی، به لحاظ فضای رستوران، به لحاظ جنسی:صمیمی شدن با جنس مخالف )
Reach sb ارتباط برقرار کردن با کسی، درک کردن کسی
خرید سهام شرکت، تملک شرکت
سهام شرکت را خریدن ( به گونه ای که مالک شرکت شویم ) ( خرید اکثر یا تمام سهام یک شرکت )
See the fairnessانصاف دادن
انصاف دادن We would hope she would see the fairness and suggest it herself ما امیدوار بودیم او انصاف بده و خودش پیشنهاد کند ( حقوق پایین تر را ) ( بخ ...
بار، سنگینی، فشار، بار ( روی دوش ) ، بار ( مسوولیت ) ، بار مجازی If things go wrong , he will bear the burden of guiltyبار گناه I don't want being a ...
علاوه بر She draws a salary above and beyond the payment for the business او یک حقوق می گیرد علاوه بر قسط کسب و کار ( که به او پرداخت میکنیم ) ( قسط ...
بار مالی ( سر بار ) be a drag on sb/sth High price of her help is a drag on our business هزینه ی بالای کمک او به ما ( چون باید بعدا با نرخ سود بالا پ ...
هزینه ی بالا ( اسم ) High price of mom's help هزینه ی بالای کمک مادرم به ما ( چون بعدا باید با سودش به او پس بدهیم:مربوط به یک داستان ) High - pric ...
پاشنه کفش خود را ور کشیدن روی پای خود ایستادن خود اتکا بودن
مخ ( دختر/پسر ) را زدن
عشق خود را هدر دادن احساسات خود را هدر دادن عشق خود را به پای هیچ ریختن
بچه سوسول ترکیبی ازaristocratاشرافی و brat
بالقوه Heroes in waitingپهلوانان بالقوه A bride in waitingیک عروس بالقوه A player in waitingیک بازیکن بالقوه
پهلوان بالقوه A bride - in waiting A player - in waiting
پیش نمایش
ابراز و جلوه دادن ( یک محصول یا خدمات ) اثبات و باز نمایاندن ( یک محصول )
لحن خود را عوض کردن رفتار ( روش ) خود را عوض کردن ( ظاهرا ) نظر خود را عوض کردن
۱ مجاب کردن ۲ موجب. . . شدن Nothing would induce me to vote him again هیچ چیز من را مجاب نمیکند که دوباره به او رای بدهم I'm trying to induce risk - ...
مجاب کردن Nothing would induce me to vote for him again. هیچ چیز مجاب نخواهد کرد مرا که رای بدهم به او دوباره
تخیلات ( کسی را ) شعله ور کردن ذهن ( کسی را ) باز کردن
( شخص ) با ثبات
مرزها را در نوردیدن ( مرز های کیفیت )
رفتن به بهترین کیفیت ( بدست آوردن بهترین کیفیت ) The company figured out how to get way over the edge of both service and pricing این شرکت کسب اطلا ...
مرکز تندرستی و زیبایی
( شخص ) مورد نقد قرار نگرفته، کسی به او نگفته بالای چشمت آبرو هست
مبادی آداب بودن ، مقررات را رعایت کردن
جانب احتیاط را رعایت کردن
همرنگ جماعت شدن، مثل بقیه مردم بودن
مثل بقیه بودن، مثل همه بودن
مسیر سریع السیر ( به سوی موفقیت ) کوتاه ترین مسیر
شکاف مثبت ( در ستون دارایی ها و بدهی ها ) دخل بیشتر از خرج ( سود ده )
آنچه که از یک ( نوع عام، دسته بندی کل ) ( جزئی از کل ) در تایید آقای افشین حاجی طرخانی:جایگزینs' ( My philosophy is that of Buddhist economist ( no ...
شب به رخت خواب رفتن
آویزان ماندن ( روی طناب، میله. . . )
خیلی عصبانی، به هم ریخته، داغون
با ( فلان چیز ) حال می کنم ( فلان چیز را انتخاب می کنم ) You could spray the mosquito or burn it. I'd go with spraying با اسپری حال میکنم ( با اسپری ...
آدم رزل بدرد نخور
بخشی از هزینه را پرداخت کردن We’re $5 short, but I’ll make up the difference.