پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)

بازدید
١,٧٧١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این انین است و نه ایین || نهره ای بود که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. دوغم اکنون که در آنین تو شد بزنم تا بکشم روغن از او. دوغم ای دوست در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دهش= افرینش - مانند نبیگ بندهش = بن افرینش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آنرا زاغذ نیز گویند گاو لاغز به زاغذ اندر کرد توده زر به کاغز اندر کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خداوند ما باد پیروزگر سر و کار او با پرندین بری منوچهری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهی که پای بسته نگردی به دام دل با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی شاخی که سر به خانهٔ همسایه می برد تلخی برآورد گرش بیخ برکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

استه استخوان و استه ( هسته ) است - استوان و استوار از انست " اَست" ( به اوستایی و پهلوی 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) استخوان و /استه/استه/استوان - استوانه و استو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دَنگ =صدا - تقلید - ادا دنگ /تنگ دنگ =مرکز - نقطه پرکار - تویی مانند دنگ و من چو پرگار به گردت بی سر و بی پای گردم. ملقابادی دنگ/دند=دیوانه و بی چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستی که فرمودند دهخدا در واژگان پارسی ناتوان است درست فرمودند گرچه اینجا اَستوه خود بچم ناستیه /ناستیز است ستوه /استوه/استه /خسته/خستوه یکیست است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چه ژاژها - دوستی که میگوید چون گسیل پارسی است پس سیل پارسی است توشه ات را از کجا میگیری برادر ؟ میدانید پیشوند چیست؟ خوبست که خود میگویی جدایی ناپذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در نبیگ پهلوی �خسرو قبادان و ریدک� نام ون ( نوعی چنگ که با چوب درخت زبان گنجشک ساخته می شده است ) کنار چنگ، بربط تمبور که همگی از سازهای پر رواج بوده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمیدانم چرا دهخدا نتوانسته این را بخواند استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مهرب رنگ رخ من چو غمروات شداز غم موی سر من سپید گشت چو م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مل به هرگونه که بخوانیش گردن است پاره ای انرا با زیر و پاره ای با زبر و پاره ای با پیش میگویند یزد و شیراز و لر و کرد همگی گردن را مل میگویند مل بچم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فشار در این سروده ها ( اگرچه عربها ان را فُشار گویند ) فَشار= پشار =پراکنده است انرا بچم دشنام گرفته اند این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار پنبه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چون نهاد ان پهند را نیکو بند شد در پهند او اهو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام=اندام - به اندام یودن - به نظم بودن - تراز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آجیل =خشک میوه آجین =درهم است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

دیوان لغت ترک را پان ترکان نوشتند و چون از ترکی پیشین اگاهی نداشتند انرا با عربی نوشتند در این کتاب که تا کنون نسخه خطیش را رو نکردند از چیزهایی گفته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شگفتا دهخدا با اینکه میداند در کرمان شنوسه میگویند باز ان همه ژاژ نوشته که شنوشه شکیبایی است -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کراندن لایه برداشتن با کاردک این واژه با واژه کارد و کاردک - ته دیگ را هم زین رو کرون گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سکنجیدن= خنجیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چویل کِـرّ کمر باد اوشنیده ( افشانیده ) دل کر کاردین تر غم انجنیده کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است. منوچهری. زم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آزاده میازار چو آزردی بیوژن ( ب اوژن - بکش ) اوژن =افکن - کشتن - جنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

میختم میختی میخت میزم میزی میزد هر کجا در دل زمین موشی است سرنگون سار بر فلک میزد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشک انار نیست انان ناژ /ناز را نار خوانده اند گمان کرده اند انار است هر درخت بی بر را نشک گویند و درختی که بر دهد باغی است و باغ/ باو/باگ بر و ثمر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمیدانم این بدرستی یشک است یا نشک - شاید نشک باشد که به دندان نیش و منقار گویند منقار عربی است پارسی ان نشک یا چنگ است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رس بچم گلوبند نیست گویا نخستین بار اوبهی واژه گلوبنده /بنده گلو را درباره رس دیده و انرا درنیافته گمان کرده گلوبنده ماده گلوبند است - رس/ لس/ لوس مرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شوربختانه دهخدا که باید درست باشد نیست راغ به دامنه کوه که برتر از هامون است گفته میشود صحرا یعنی بیابان بی اب و علف راغ دامنه کوه سرسبز را گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خلنگ در استان فارس به مرغ و خروس جوان گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نامهای پارسی گردکان، گردو، جوز، گوز، گوج ، گویز، آقوز، قز، ووز، چارمغز، بیشتر این نامها در همه جا ونزد همه ایرانیان چه کرد و چه گیلک چه تبری چه گرگان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تنی چند از آب دریا بجست رسیدند نزدیکی آبخوست. عنصری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تنی چند از آب دریا بجَست رسیدند نزدیکی آبخوست. عنصری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کشه و کشگ خط است هر خطی و همچنین کشه دربر کشیدن نیز است - در زرین دشت دارابگرد به رودخانه کشه گویند و در یزد دامن است و کشیدگی کوه و سربالایی گردنه ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در کردی نماز را نویژ یا نوَژ گویند این نوژ چون پوز است - اگر چچند چیز کوچک را بدانیم پارسی دری و کردی یکی هستند و - م بهم جای هم مینشینند بیشینه ز را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیخسته همان پَی خسته است خسته زخمی نیست کوفته است و کوفته و پایمان را در سغدی خوسته و خسته میگفتند کوفته و کوبیده و کوییده که ریشه ان کو است از خو خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

میرا = انکه میمیرد و میراست میرا گویشی دگر از مهرا و میثرا بچم خور و مهر و هور و خورشید است و این همه پارسی است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

باید هشداریم که ان گروه که شاهنامه و نوشته های تاریخی و ادبی پیش و پس از ساسانی انان را ترک خوانده اند ایرانی هستند و چاچ و اسپیجاپ و فرغانه انگونه ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژه انقلاب پارسی نیست و در عربی نیز معنای دگری دارد. و در تاریخ ادبیات فارسی هم پیوسته معنای بدی میداده - پارسی این واژه شورش است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاری بچم سال گذشته و گذشته هاست بیخ ان بچم کهن بوده و پار و پری و پیر نیز از همان است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چشمان تیه کالی خونم بخورد سالیست خوشبخت آنکه دلدار با یار تیه کالیست کاری که میتوانی با یار آشنا کن یک مشت خاک راهش بردار توتیا کن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تو سرو جویباری تو لاله بهاری تو یار غمگساری تو حور دلربایی. فرخی. به گیتی مرا خود همین است و بس چه انده گسار و چه فریادرس. فردوسی. اگر رای میداری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

ژیان بچم خشمگین نیست شگفتا که گویا غرم ژیان و گوزن ژیان را ندیده اند بدان ایزدی فر و جاه کیان ز نخجیر گور و گوزن ژیان که با آهوئی گفت غُرم ژیان که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مرحوم عبدالحی حبیبی نویسنده و پژوهشگر خوبی بود افسوس که ایشان در پایان زندگی گوهر بار خویش دست به جعل نوشته ای زد که مدعی شد ان را در پیشاور از یکی ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رزان=باغستان . ابن اسفندیار در تاریخ تبرستان گوید بوقت انکه شهر امل مینهادند مردی صاحب عیال بود یک گری زمین داشت که رزان او بود در پهلوی پهله ( تاتی ...

پیشنهاد
١

شوربختانه هرچه سخنور پیش از زمان صفوی به پشتون میبندند دروغ است و نخستین سخنور پشتون خوشخال خان ختک است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوستمان وخشور و گنجور و دستور و شرور و بخور و همه چیز به هم پیوست برادر وخشور و گنجور پارسی را چه پیوند با شرور عربی - ور در نامهای پارسی مانند گنج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٢

قلیچ = قلیج = گریج و گریگ است و گرا در پهلوی و پارسی دری برنده است و گریک نیز بچم برنده است و بی گمان شمشیر ر برنده است - این ریشه پهلوی انست انانی ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شکردن و شکر و جانشکر و دل شکر نه به چم شکار که به چم برش و بریدن است و راست این واژه شگر است - شگر نیز چون شمار بی ش ریشه ان بدست میاید چون شمار که م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

باز - پیمانه اندازه گیری برای درازا و چیزهای روان است انرا در پارسی هخامنشی بازیش میگفتند بچاه سیصدباز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا میگوید در هندی شیره هرچیز را گویند گویا نمیدانسته در پارسی نیز ، رس و ریس شیره هر چیز باشد -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سَرین= بالش - سرینم خشت و بالینم زمین است و سَرین= سردین خنک - و در پارسی د - ی جای هم نشینند چون شهریارشهردار ماده مایه پاد پای آذرآپادگان آذربایجان ...