پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٣,٠٠٥
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انداختن بسیار معانی دیگر دارد ش. ربختانه دهخدا نیاورده - نیانداخته کار و جامه مبر ز هر گونه گفتیم و انداختیم سر انجام یکسر برین ساختیم اندازه گیر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در روستاهای شیراز یعنی گود و ژرف - یکی به دوستش گفت فردا بیکارم گوده ات اماده ان بیام سیت درخت بشونم گفت برو گوده بوات بشون که غیلن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دیش در سروده رودکی دیش انچه نوشته شده نیستد بخوانیم سروده رودکی را کاروان شهید رفت از پیش وآن ما رفته گیر و می اندیش از شمار دو چشم یک تن کم وز شم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خاک شد فطرت ز پستی لیک مژگان برنداشت ورنه از ما تا به بام آسمان یک زینه بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهل /پهل وازهای به چم حلال عربی است از من پهلست قاتل من -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

محمد عباسلو نام روستای شما در اصل پهل ( پهل پهله پهلو ) نام بسیاری جاها در ایران زمین است و معنی مرکز پارسیان و پهلویان و شهر پارسیان دارد انرا پرهه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوستی که گفت بجای اما عربی ولی را بکار برید دوست گرامی ولی ولیکن نیز عربی است . گفتار پارسی نیازی به اما و ولیک نداشته بجای من به خانه دوستم رفتم ام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درقه پارسی است .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فتیل فتیله پارسی از پلیته و پتیله است . پتیله کردن و پلیل کردن گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

میخ=سکه /مسکوک درم را یکی میخ نو ساختیم سوی شادی و فرخی تاختیم. درم را همی میخ سازید نیز سبک داشتن بیشتر زین چه چیز. از آن پس دگر کرد میخ درم همان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوک را در پاره ای جاها به چم پر و انباشته بکار میبرند میگویند یک گونی پوک زر داشت بر باد داد - زمستانی یک خیگ پوک شیره و یک خیگ پوک روغن خوردیم. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شرزه پارسی است و در عربی شرزه را از شیرازه گرفته اند و انچه از شرز در عربی امده همه پس از اسلام است - شرزه - شزر باید از شگر باشد درنده باشد -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

این انین است و نه ایین || نهره ای بود که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. دوغم اکنون که در آنین تو شد بزنم تا بکشم روغن از او. دوغم ای دوست در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهش= افرینش - مانند نبیگ بندهش = بن افرینش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آنرا زاغذ نیز گویند گاو لاغز به زاغذ اندر کرد توده زر به کاغز اندر کرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خداوند ما باد پیروزگر سر و کار او با پرندین بری منوچهری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهی که پای بسته نگردی به دام دل با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی شاخی که سر به خانهٔ همسایه می برد تلخی برآورد گرش بیخ برکنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

استه استخوان و استه ( هسته ) است - استوان و استوار از انست " اَست" ( به اوستایی و پهلوی 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) استخوان و /استه/استه/استوان - استوانه و استو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دَنگ =صدا - تقلید - ادا دنگ /تنگ دنگ =مرکز - نقطه پرکار - تویی مانند دنگ و من چو پرگار به گردت بی سر و بی پای گردم. ملقابادی دنگ/دند=دیوانه و بی چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستی که فرمودند دهخدا در واژگان پارسی ناتوان است درست فرمودند گرچه اینجا اَستوه خود بچم ناستیه /ناستیز است ستوه /استوه/استه /خسته/خستوه یکیست است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چه ژاژها - دوستی که میگوید چون گسیل پارسی است پس سیل پارسی است توشه ات را از کجا میگیری برادر ؟ میدانید پیشوند چیست؟ خوبست که خود میگویی جدایی ناپذیر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در نبیگ پهلوی �خسرو قبادان و ریدک� نام ون ( نوعی چنگ که با چوب درخت زبان گنجشک ساخته می شده است ) کنار چنگ، بربط تمبور که همگی از سازهای پر رواج بوده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمیدانم چرا دهخدا نتوانسته این را بخواند استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مهرب رنگ رخ من چو غمروات شداز غم موی سر من سپید گشت چو م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مل به هرگونه که بخوانیش گردن است پاره ای انرا با زیر و پاره ای با زبر و پاره ای با پیش میگویند یزد و شیراز و لر و کرد همگی گردن را مل میگویند مل بچم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فشار در این سروده ها ( اگرچه عربها ان را فُشار گویند ) فَشار= پشار =پراکنده است انرا بچم دشنام گرفته اند این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار پنبه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چون نهاد ان پهند را نیکو بند شد در پهند او اهو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام=اندام - به اندام یودن - به نظم بودن - تراز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آجیل =خشک میوه آجین =درهم است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

دیوان لغت ترک را پان ترکان نوشتند و چون از ترکی پیشین اگاهی نداشتند انرا با عربی نوشتند در این کتاب که تا کنون نسخه خطیش را رو نکردند از چیزهایی گفته ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شگفتا دهخدا با اینکه میداند در کرمان شنوسه میگویند باز ان همه ژاژ نوشته که شنوشه شکیبایی است -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کراندن لایه برداشتن با کاردک این واژه با واژه کارد و کاردک - ته دیگ را هم زین رو کرون گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سکنجیدن= خنجیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چویل کِـرّ کمر باد اوشنیده ( افشانیده ) دل کر کاردین تر غم انجنیده کاسه ٔ سر بازرگان بگماز شراب است گوشت تن مجتازان انجیده کباب است. منوچهری. زم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آزاده میازار چو آزردی بیوژن ( ب اوژن - بکش ) اوژن =افکن - کشتن - جنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

میختم میختی میخت میزم میزی میزد هر کجا در دل زمین موشی است سرنگون سار بر فلک میزد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشک انار نیست انان ناژ /ناز را نار خوانده اند گمان کرده اند انار است هر درخت بی بر را نشک گویند و درختی که بر دهد باغی است و باغ/ باو/باگ بر و ثمر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمیدانم این بدرستی یشک است یا نشک - شاید نشک باشد که به دندان نیش و منقار گویند منقار عربی است پارسی ان نشک یا چنگ است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رس بچم گلوبند نیست گویا نخستین بار اوبهی واژه گلوبنده /بنده گلو را درباره رس دیده و انرا درنیافته گمان کرده گلوبنده ماده گلوبند است - رس/ لس/ لوس مرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شوربختانه دهخدا که باید درست باشد نیست راغ به دامنه کوه که برتر از هامون است گفته میشود صحرا یعنی بیابان بی اب و علف راغ دامنه کوه سرسبز را گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خلنگ در استان فارس به مرغ و خروس جوان گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نامهای پارسی گردکان، گردو، جوز، گوز، گوج ، گویز، آقوز، قز، ووز، چارمغز، بیشتر این نامها در همه جا ونزد همه ایرانیان چه کرد و چه گیلک چه تبری چه گرگان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تنی چند از آب دریا بجست رسیدند نزدیکی آبخوست. عنصری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تنی چند از آب دریا بجَست رسیدند نزدیکی آبخوست. عنصری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشه و کشگ خط است هر خطی و همچنین کشه دربر کشیدن نیز است - در زرین دشت دارابگرد به رودخانه کشه گویند و در یزد دامن است و کشیدگی کوه و سربالایی گردنه ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در کردی نماز را نویژ یا نوَژ گویند این نوژ چون پوز است - اگر چچند چیز کوچک را بدانیم پارسی دری و کردی یکی هستند و - م بهم جای هم مینشینند بیشینه ز را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیخسته همان پَی خسته است خسته زخمی نیست کوفته است و کوفته و پایمان را در سغدی خوسته و خسته میگفتند کوفته و کوبیده و کوییده که ریشه ان کو است از خو خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

میرا = انکه میمیرد و میراست میرا گویشی دگر از مهرا و میثرا بچم خور و مهر و هور و خورشید است و این همه پارسی است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

باید هشداریم که ان گروه که شاهنامه و نوشته های تاریخی و ادبی پیش و پس از ساسانی انان را ترک خوانده اند ایرانی هستند و چاچ و اسپیجاپ و فرغانه انگونه ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژه انقلاب پارسی نیست و در عربی نیز معنای دگری دارد. و در تاریخ ادبیات فارسی هم پیوسته معنای بدی میداده - پارسی این واژه شورش است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاری بچم سال گذشته و گذشته هاست بیخ ان بچم کهن بوده و پار و پری و پیر نیز از همان است