پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٢,٩٨٥
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بتبک من نیز با شما همراهم - البته این دوستمان هرچه کامنت از او میبینم بسیار شایگان و نیک است بویژه هنگامی که از واژگان بهابادی میگوید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی ان = روزکور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویر به چم پهلوان هم هست ویرو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرشم و فرادم نخست است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فرادم و فرشم بچم نخست است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فاریاب و فاراب را پاریاب ، فاریاو و پاریاو ، پاراب ، فاراب نیز آمده است. فارسنامه ابن بلخی گوید : خشت و کمارج دو شهرند در میان قهستان گرمسیر بغایت و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

داو به دو چم است یکی دشنام و داد و بیداد کردن - دیگر نوبت - میگویند داو منست یا دو منست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماکیان را چه راحت از خایه چون خُرُه تاج برد و پیرایه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خار پارسی فلز را گویند و سنگ خارا را نیز چون مانند فلز نموده و سنگ خاره گفته اند. برابر دیگر پارسی آن ایوخشوست و " داتو" است تیر در سنگ نشسته تا سوف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدر در پارسی بیش از یک نام دارد کاک و خار چو خورشید تابان نهان کرد روی همی تاخت خار از پس پشت اوی فردوسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فریش روی بدان خوبی و بدان گفتار بر من آن بت بازار نیکوان بشکست فری دو زلف سیه رنگ او چو خفته دو زاغ بر آفتاب و دو گل هر یکی گرفته بچنگ. فری خوی آن ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فریش روی بدان خوبی و بدان گفتار بر من آن بت بازار نیکوان بشکست فری دو زلف سیه رنگ او چو خفته دو زاغ بر آفتاب و دو گل هر یکی گرفته بچنگ. فری خوی آن ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فریش فری آفری آفرین آفریگ همه بیک چمند فریش روی بدان خوبی و بدان گفتار بر من آن بت بازار نیکوان بشکست فرخی فریش سیم و مر آن سیم را ز مشک حجاب فریش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

فریش فری آفری آفرین آفریگ همه بیک چمند فریش روی بدان خوبی و بدان گفتار بر من آن بت بازار نیکوان بشکست فرخی فریش سیم و مر آن سیم را ز مشک حجاب فریش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بچم زیور است و به گونه درخت که چوبش زیورانه است گفته میشود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ارجن در پارسی هخامنشی بچم زیور است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

اژگ پهلوی و کارا پارسی هخامنشی است چقدر چرت اینجا نوشته شده شما که هنوز نمیدانید ملت و ملک دو چیز جدا هستند پارسی ملک شهر است و پارسی مملکت شهرستان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خم= خَو= خواب است دگرش م/و در پارسی بسیار فراوان بوده مانند مویز ممیز . پروین /پرمین. اندمه/اندوه. وند/مند. خیم/خیو. همال/هوال. امار/اوار. دمان/دوان. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برادر را به پارسی دادر/برادر/براذر/بیادر/براد/برات/براس/برار/برور/ورور - کاکا/کاکو/گگو/گئو گویند نه بذاذر بود بنرم و درشت که برای شکم بود هم پشت آهو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدر به پارسی کاک میشود و نه ماه شب چهارده - این یکی تعریف ان است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همه ایرجی زاده و پهلوی همه ایرانیان را پهلوی و پارسی میگفتند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا هیچ از اندازه نگفته جز افکندن - اندازه انداخت و براورد است سنگی انداخت و اندازه شد انداختنش - اندام همه کار به اندازه آنست نشاید کار بی ان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

هضبه همان فلات است مانند هضبه پارسی یا هضبه فارس که از ارمنستان تا هند کشیده شده و به ان هضبه ایران نیز گفته میشود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دوستان که گفتند تاش تراشیدن است اری تراشیدن در پارسی باستان و پهلوی تاشیدن بوده مگر وازه تیشه را نمینگرید تاشیدن را هنوز بسیاری میگویند بسیاری واژه ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

افرین فرتاش تالان تاران تارون تالون تاراج تاراگ مانند داناگ /داناج پارسی اند و تاراندن نیز معنی میدهد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهخدا همه واژگان پارسی را که نشناخته ترکی و عربی پنداشته نادان ندانسته که انرا خوچ/قوچ گویند و این پهلوی است و به عربی رفته انرا کبش مانند کوک/کبک گف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارسی آن خداوند خدایگان خاوند هاوند خدای خدا خیا کیا خواجه گویند خذاوند و خذایگان و خذا نیز گویند و اگر زن باشد خاتون ختین خذین خدین - پارسی واژه � ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا دهها نام عربی برابر ان اورده که در پارسی کاربرد ندارد و دریغ از یک برابر پارسی چون گرگر - پیروزگر - دادار - دارنده - دارای - - پارسی واژه � ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در فرهنگهای عربی به فارسی کهن گاهی واژه پارسی که انرا میخواهیم نوشته شده ، انگونه نیک است برای نمونه امده ( صفره :توش آفتاب ) این نیک است که زیر توش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

روانگان = اوقاف خوارزمی خود نوشته اوقاف و نام خیریه نبرده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

در مفاتیح العلوم خوارزمی نامی از ترک نبرده نوشته ‏"شباسی هو صاحب الجیش - صاحب الجیش یعنی سپاهی و نه چیز دگر - ترکان این واژه را نشناختند و انرا سوباش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دَهلیز پارسی انست گویی ان دریج ( از در ) بوده چرا که انرا دلیج و دالیج و دالان نیز گویند دهلیز تونل و نقب نیست انرا در پارسی آهون و سَمج گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

حلقه و دایره آنرا جرگه نیز میگویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دهخدا وارونه گفته دَهلیز پارسی است و معرب ان دِهلیز است تنها اگر دهلایز را با زبر میگوید هر انچه امروز با زیر میگویند درست نیست و با زبر است همانگونه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پریشیدن پراکنده شدن است و در ایران پراکندن افشره است مانند دو لیمو لت کن بر خوراک بپرشان - رخت شسته را اب کش و انرا بپرشان بر آفتاب انداز - پرشاندن پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شدن = چودن = رفتن بوده - هنوز میگویند کشته رفت یا کشتن رفتند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

توته همان توده است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ریشه امدن از گم است و به گم/چم/چو/شو/وم گشته بوده و به اومدن وسپس به امدن گردیده چم /چو/شو نیز هنوز در پارسی رواج دارد -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا وکزازی ایدن را برای امدن نمونه اوردند که یزدان پاک ازمیان گروه برانگیخت ما را [ فریدون ] ز البرز کوه بدان تا جهان از بد اژدها بفرمان و گرز من آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بز را در پارسی پهلوی چه کوهی و چه خویی باشد بز گویند اگر خویی ( اهلی ) باشد آنرا گیسی نیز گویند که بچم مویین است نر آنرا شاک و نر بزرانش را تگه و بی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستی که گفتند تکه زیر و زبر دارد باید بگویم با تِکه را بازبر نیز گویند مگر تک نشنیدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه تیگر نیز در تیگر یا دیگر دو تیگر سه تیگر همان که امروز در افغانستان جای بخش و تکه بکار میرود از همان است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دیوان لغات ترک یک کتاب جعلی است که در اغاز قرن بیست به عربی معاصر نوشته شد. جعل کنندگان چون به پیشینه زبان ترکی آشنایی نداشتندآنرا به عربی نوشتند هیچ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

من در پارسی اندیشه و نیت است اهرمن بچم بد نیت است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گویا واژه لای نیز بچم سیل بوده ولای و لور باید از یک ریشه باشند این با انگونه که دوستمان درباره لورکند و لور گفت جور است چرا که وازه مویه و موره نیز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لای لیک لیگ لوی به پارسی لعاب است در نامه انارجانی لوی انار بچم لعاب انار است و احمد خانی نیز در نوبهار بچوکان لیک را برگردان لعاب اورد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فلج عربی است - و پالسی انگلیسی - در پارسی شیشله گویند دستهایم شیک گردد پایهایم شیشله

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

وارفته و فرسوده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رودکی استاد شاعران جهان بود صدیک از او توئی کسایی برگست خاک کف پای رودکی نسزی تو هم نسزی کوش او چه خائی برغست هم نسزی خاک کفش او چه ژاژ میخایی گرغ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سماع واژی سامی است بچم شنیدن و هیچ گمان در ان نیست مگر آنکه در برخی زبانهای ایرانی سما را رقص و سماگر را رقاص میدانسته اند و در سانسکریت هم این واژه ...