پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)

بازدید
١,٧٩١
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خهر گویه دیگر شهر است و هنوز در خراسان و سیستان شهر را خهر گویند گویه های شهر چند است شهر و شار و خهر و خار و هار و شهر = شه ر= ملک و مملکت است به تا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

همه نمونه هایی که برای چهره اورده هیچ کدام معنی چهره ندارند و صورت به معنی چهره یک وازه تازه کاربرد است و در زبان فارسی هیچ گاه به معنی روی و چهره نب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهاوند در تاریخ قم یا کتاب النقض امده که نام راوند رهاوند به معنی مضاعف بوده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که عادت کردند چرت و پرت بگویند اخر ببنند دعوا کی وارد زبان فارسی شده ؟ پس ببرندش به زرتشتی دعوا ربطی به دیو ندارد - برادر دعوا همش صد سال نیس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برادر سپنتا مهر چه ژاژها که خاییده ای - که گفته است که گند از جند عربی گرفته شده؟ و که گفته که گند برابر با خایه همانست گند لشکر است ؟ و کدام نادان م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اسپ را به پارسی نوند وباره وگله ان فسیله وماده ان مادیانه وجفت جویش را گشن وبچه انرا کره و شیرخوارش و شیرده اش را ستاغ وآمخته انرا پدرام وپرجوش آنرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

باره اخشیج توسن است باره اسب رام و پدرام و ارام است و نه اسپ توسن -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستی گه گفته بود پای افزارست پای در این سروده فردوسی پاییدن و ماندگاری است ( ( اگر بارهٔ آهنینی به پای سپهرت بساید نمانی به جای ) ) اگر به پایدا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

باره راه اورد است چیزی بردنی به از نیکوسخن چیزی نیابی که زی دانا بری بر رسم باره. ناصرخسرو.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

باره هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

باره هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بارگی هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پهره گویه دیگر این واژه هاست پهله فهله فهرج پهرگ پرهه پلهه پلخه پلخ بلخ پرسه پرثه و پارسه پارس و پهلو و پرثو است این همه واژه ها گویه همند همچنین نام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

این هیره نیست هیزه است . هیزه چند چیز است یکی هیزه پس گردن است مشتی سیاه هیزه آمدندشهر گرفتد برو هیزه سیاهت پس نیاد و ریه ، شش قفا ، هیزه و وجه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کامنت پیشین اشتباه شد نشرش ندهید کامنت سپسین درست ان مینویسم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

هیز و هیزه برابر با دول آبکشی است و دول و هیز را به پشت و مردزیرخواب گویند و همچنین به پس گردن نیز هیز و هیزه میگویند ریه ، شش قفا ، هیزه و وجه ، ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شگفتا دهخدا میگوید معنی بیت معلوم نیست نکند سرخپوستی است از این روشنتر - برابرهای فارسی و عربی اندامهای تن را میگوید شش ریه است هیره ، قفا و روی و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقتی از اوقات با جمعی آزادگان در بلاد آذربایگان می گشتیم حمیدی بلخی مقامات سده شش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چگونه توتیا عربی شده دوده هاست و روند بر اینست که در بابل و سورستان و خاک تازیان روت و وات و توته و تیته را رود و باد و دوده و دیده میگفتند براستی که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رم پارسی قبیله است پنج رم فارس رمیجان و رم جیلویه و رم دیوان و رم کاریان و رم بارزنگ بود در چاپ پاره ای کتابها انرا زم نوشته اند که بی گمان درست نیست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خه خوب و خوش است این واژه واژه ای سره است و همین وازه خوب کنونی از ان امده ان را پیشاپیش بسیاری نامها و وازگان پارسی می بینیم باید دانست که گاهی به ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیگمان موک بچنم نیش است چرا که در سراج گفته مطلق نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر - از این گفته مینماید که گوینده موک را میشناخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کبک را کووک میگویند و کابوک لانه کبوتر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

انکه از دست تا ارنج است بال است و نه یال و انچه ناظم و برهان و منیری گفته اند بال است و نه یال - موی گردن را موی یال گویند از هرچه باشد پاره ای از ج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

موی یال موی گردن است و یال گردن است اینکه موی گردن اسب را یال میگویند منظور موی یال است و به تنهایی بچم گردن است و بس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شغنانی یکی از زبانهای پامیری است که بسیاری از ویژگیهای پارسی کهن را نگه داشته است مانند واژی که بانگش میان خ و ش بود و در پارسی هخامنشی وازه خشاثیه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام منوچهر را به گونه فرخ منوس نیز امده که فرخ منوس آن شه دادگر که بد پادشاه جهان سریسر جدا ماند بیچاره از تاج و تخت بدرویشی افتاد و شد شور بخت سر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دادگر نام کمر فریدون بود که به ایرج و پس از او به شاهان ایران رسید این کمر به هفت چشمه و دادگر نام آور است فردوسی در این باره میگوید بدانگه که ایرا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

این خوب است که هر واژه را هرکی از سرزمین خود بگوید مگر انکه باید بدانیم در فاری هم اورسی میگویند گونه ای از کفش بوده -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

درباره مذکر مونث در پارسی باستان هم بسیار پیچیده برای همه چیز مونث و مذکر و بیجنس بکار می بردند مفرد و مثنی و جمع هم داشته حتی شمسی و قمری هم داشته -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اخشیج گستاخ ≠ آزرمی است - گستاخ هرچه که ریشه اش بوده اینگونه اش که رسیده در پهلوی و دری برابر با گس تاز بود = کسی که کسوار وازن وار میتازد و در ناخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اخشیج گستاخ ≠ آزرمی است - گستاخ هرچه که ریشه اش بوده اینگونه اش که رسیده در پهلوی و دری برابر با گس تاز بود = کسی که کسوار وازن وار میتازد و در ناخ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چیر بچم تند و تیز نیز است چو هومان ز گودرز برگشت چیر برآشفت بر سان شیر دلیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر واژه عربی بود دهخدا تا بیخ دینش در می اورد و پانصد برگ می نوشت که دم شتر هفت ساله سه بار زاییده سیاه چیل کج لب چاک که بالای چشمش ابرو باشد و یک ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بازرگان کم سرمایه باید از همبازی بپردازد قابوسنامه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گویی لشکر از راسگر و راهگرباشد به سپاهی که به راه می انداختند می گفتند و نام دیگرش کشون بود که به ترکی قشونش گفتند می بینیم که به کار. تن شتر نیز لشک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

لشگر گویا به چم دیگر نیز است چهارش هزار اشتر از بهر بار پس و پیش لشگر کشیده قطار لشگر گویا گروه انبوه باشد از پیوندهایش لشکر کش - لشکر بسیج لشکر س ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

شگفتا گویی پارسی دانی ز ایران رخت بسته ای دریغ گویی ایرانشهریان را نیست مرد کاردان شگفتا و صد شگفتا آیا نمیبینید آزاد را که زاده است و آ - آزاد از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

پیوسته ایزان با پارس برابر بوده و ایرانیان خویش را پارسی و کشور خویش را ایران می گفتند در شاهنامه و اوستا پیداست و هندی و ارمنی و ارامی و همگان به ان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

درود به دوستان تنها واژگان پارسی را میگویم جرکه جر و جنگ است بگونه چر و گر در سنگنوشته داریوش امده و به گونه های چر گر و کال و کار و زار و چال و کر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سماری گویه دیگریست از سماری و انرا به کشتی می گفتند و در سخن پارسیان بسیار بود که و را م گویند و م را و چون مایم و وایم و چم و چو - نیوه نیمه کفتر کو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایوک یا ایوگ برابر با یک به پارسی باستان است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گر بان = گر بان - گر را امروزه بسیار جاهابه گویش گوناگون هنوز میگوییم در پهله فارس ( کهکیلویه و فارس و بوشهر ) میگوییم آسمون من جرت میان جرت - جر - م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

۵۵ هزار فرمایشت ایکنی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریک و ریگ هیچ پیوندی با ویحک عربی ندارد و به هیچ گونه نمیتواند از ان باشد ریگ برابر با بهره وری و فیض و ارث و نعمت است و این از همان سر ریزی پیوسته چ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه اندازه فرهنگ نامه های ما تهیدستند درباره شوش که کهنترین شهر جهان و بزرگترین شهر خوزیان و پارسیان بوده هیچ ننوشته - شوش نزد پارسیان و خوزیان به نام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تشتر پاهمچنین پایدار شهر شوش است و ایرانیان ان را تشتر تستر میگفتند و عربها نیز همین را گرفته اند و انرا تیرگان نیز بخوانند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

طاووس پارسی ان سیرمرغ وسور مرغ و سیمرغ و تووج و تاووج = تاجدار است تاج خروس را خوچ میناممند هم از پهله ی پارس کوچ و بلوچ سگالیده جنگ و براورده خوج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در استان فارس ما به فعل گردش میگوییم چرخشت مانند چرخش روزگار همانا برای بیشتر واژه ها یک ت یا ن می افزوییم گردشت - گردشن - بارشت - خورشن و خورشت - چر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیچ کدام اینها که گفتند نیست نشان میدهد شالهنگ چارشن و چالش و چالشن همه به همان معنی های چالج در ژرمنیست