پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)

بازدید
١,٧٩٧
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

نهال که ریشه اش از هلیدن و نهادن است همچون بستر که از گستردن است به بستر گویند تن مرده را خاک باشد نهال تو از کشتن من بدین سان منال. فردوسی. به روز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

همانگونه که در معجم الادبا گفته شده این تحریف شده طره است و چون به شکل طره بود به ان طره میگفتند و ترکان به ان طغرا گفتند وهی کلمة اعجمیة محرفة من ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فر و بزرگی جهان خرم از فر و اورند او هم از میر محمود فرزند او اسدی طوسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم اینجا اروند رود باشد رود تیز و بسیار فشار که دجله را نیز برای همین تگره گفته اند چو شاه فریدون کز اروند رود گذشت و نیامد بکشتی فرود. در این ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

واکنون که خوانده ای تو و لبیک گفته ای بر کار خود چو مرد پشیمان چرا شمی؟ سپاه جاودان از تو رمیده نگار چینیان از تو شمیده. ( ویس و رامین ) . اگر شم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستوه رنجور غراب بین نایزن شده ست و من سته شدم ز استماع نای او منوچهری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

برذون وازه پارسی است و لغویان عرب انرا پارسی دانسته اند و پیوسته هنگامی این واژه را به کار برده اند با واژه ای عربی انرا تعریف کرده اند و پیداست که د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریز و پروز ستردن موی از سر و پاچه با اتش و فریش نیز گویند - فریش کردن ؛ بریان کردن : ز فربهی به کمالی که گر فریش کنم رود دونایژه روغن از آن دو لخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تن اسانی مرغ و ماهی از اوست پرورش مرغ و ماهی از او است در اوهرکه گویی تن آسانتر است همو بیش با رنج و دردسر است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگونه که شادروان دهخدا گفته است بدخوانی نیست بیکم گویه ای از بجکم است و ان در پارسی باستانی بسیار بوده چون یسن و جشن بجکم هر استان و ایوان و زمینه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم پدید آرد سخن در خلق عالم بیشی و کمّی چو فر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خن ستاک خنیدن و خنیا و خندیدن است وبه چم اوازه و خوشی و رامش است واین خ پیشتر واجی میان خ و ش بوده است و اکنون خند سند شند در واژگان فرخنده و خشنود و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ستاگ ان خن است در پارسی باستانی واجی بوده میان خ وش امروز در پاره ای واژگان انرا با دو واج خ و ش در پاره ای واژگان میگوییم و در پاره ای تنها به یکی ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بایرام به معنی عید را از بهرام و به رام گرفته اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دوستی که گفتند بوی میشنوم - برادر نخست باید بدانید که شنودن از کجا امده شنودن واژه ای پارسی است و ان از خشنود است و در پارسی باستانی واجی بوده میان خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسا بچم گونه امده و در نوشته های کهن همه تن اسان امده گمانم اینگونه باشد دراو هرکه گویی تن اسانتراست چرا که تن اسان بچم تن پروری است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تن اسانی مرغ و ماهی از اوست پرورش مرغ و ماهی از او است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انچه دوستمان هنرزاده گفت در همه فارس گفته میشود و انرا خنگ و فن و فنگو فین نیز میگویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگونه که شادروان دهخدا گفته است بدخوانی نیست بیکم گویه ای از بجکم است و ان در پارسی باستانی بسیار بوده چون یسن و جشن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فَرز و فرزه و فرزگ و پرز وفریس و فریژ و فرش و فریش و ورزگ در ورزقان بچم سبزه و رویدنی بسیار سبز و تازه است و فِرز بچم چالاک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

همان فرزه است انرا ورزگ نیز گویند و نام ورزقان و فرزه در کابل نیز از ان گرفته شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گویی خنیا و خنیدن کنش مفعولی از خوندن است همه دشت از آوازشان می خنید همی رفت تا شهر پیران رسید. فردوسی. ز شیران توران خنیده تویی جهان جوی و هم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ایوار - ایواره ایوارگ - ائراگ به پارسی مغرب را گویند زمانی و سوی مغرب - اواره آوار ایوارگ بیوار بیواره = به ایواره به چم غریب و غربت است بهای یاسم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

این بیوار که سگزی گفته شهری است در غرچستان و بیور ده هزار است بیوار = به ایوار = غریب - به غربت - ایوار - ایواره ایوارگ - ائراگ به پارسی مغرب را ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشت و نشتمان و نشتیمان هم می گویند البته دیدم در سورانی بچم سرزمین گفته اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرند پرن هرچیز نقش دار را گویند شمشیرهایی نیک جوهر دار در قدیم و جدید نقشگون مانندی بر تیغ دارند اگر دیده باشید به ان پرنداور گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خش خشور خسور خسوره خسُر خشامن خشو خسیره به چم پدر و مادر شوی و زن است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

دوستانی که همین هردمبیل مینویسند بهتراست بدانند در زبان پارسی ( شما بخوانید ایرانی ) حرفی بوده که صدای خو میداده است ان یک حرف است و نه دو حرف خ واو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خُنگ در فارس به نخ جاروی خشک و بلند می گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

و دیگر خار به چم خوب است واین ریشه در خوشی و هیربدی و خیر بودن دارد و هم اکنون در پارسی پهلوی اذرپادگان و پارسی پشتو و پامیریان و بسیاری دیگر پارسیان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خار در این بیت سروده فردوسی گونه ای از خام ابریشمی وبافته دیبا است همی زرد گردد گل کامکار همی پرنیان گردداز رنج خار خار در نوشته خوارزمشاهی گویه دی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اما هار که در نهج البلاعه امده است و خُذِلَ الْایمانُ فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ� راستی رها و ستونهایش خوار و پست گشت این هار همان هار پهلوی و لری و خوار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

هار چندین ریشه و چندین چم دارد اگر گویه دری ان خوار باشد به چم پست و پایین و اسان است و پهلوی ان هار و هوئٰر و اور هنوز در جای جای ایران بزرگ نزد ازا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گواره برابر پارسیش است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پق به چم قورباغه است و برای همین چش پق و چیز پر جمب و جوش را پق می گویند هنور در کاشغر که بسیاری وازگان پارسی کهن مانده است به قورباغه پق میگویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

شگفتا از ناظم الاطبا و دهخدا که انبوهی از واژگان را ندانسته و بی اندیشه ترکی شمرده اند مگر نمی دانند که پق نیز در پارسی به چم غوک بوده و غور پقه و غو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چهاره چاره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

رودکی غیش و نال بچم اندوه و ناله اورده دولتت باد حریف دشمنت غیشه و نال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فردوسی گوید سپاهش ز رومی و از فارسی ز بحرین و از کرد و از قادسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلخمیدن و فرخمیدن و فلخمودن نیز گویند گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری. حکاک. جوان بودم وپنبه فخمیدمی چو فخمیدمی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری. حکاک. جوان بودم وپنبه فخمیدمی چو فخمیدمی دانه برچیدمی. طیان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فخمیدن نیز گویند گر بخواهی که بفخمند تو را پنبه همی من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری. حکاک. جوان بودم وپنبه فخمیدمی چو فخمیدمی دانه برچیدمی. طیان.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فخم پارسی واکاویدن چیزی و بیرون اوردن خواسته چون کاویدن پنه و بیرون اوردن پنبه دانه و از این رو گمانم که فهم پارسی بوده است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رودکی فلاسنگ نیز اورده است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گر بخواهی که بفخمند ترا پنبه همی من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گر بخواهی که بفخمند ترا پنبه همی من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری حکاک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پنبهَ به پارسی دری و پَختهَ به پارسی خراسانی و پنبخ به پارسی پهلوی اذری و پنبگ به پارسی پهلوی ساسانی