عیار

/~ayAr/

مترادف عیار: تردست، تندرو، جلد، چابک، چالاک، جوانمرد، شوالیه، فتا، فتی، حرامی، دزد، راهزن، رهزن، سارق، شبرو، طرار، غارتگر، گردنه بند، تبهکار، مفسد، محیل، مکار | معیار، سنگ محک، آزمایش، آزمون، امتخان، سنجش، زرسنجی

برابر پارسی: اییار، آزمون، جوانمرد، سنجش، سنجه

معنی انگلیسی:
fineness, standard, criterion, assay, carat, impostor, deceitful, sly, chivalrous, itinerant, errant, footloose, globe-trotter, karat, migratory, planetary, stroller, tramp, vagabond, vagrant, wandering, standard(of coins)

لغت نامه دهخدا

عیار. ( ع مص ) اندازه نمودن پیمانه را و یکدیگر اندازه کردن هر دو را و دیدن کمی و بیشی آنها را. ( از منتهی الارب ). مقایسه کردن پیمانه و ترازو و امتحان کردن آن با دیگری ، تا درست بودن آن معلوم گردد. ( از اقرب الموارد ). راست کردن پیمانه ها و ترازوها با یکدیگر. ( زوزنی ). راست کردن پیمانه و ترازو. ( آنندراج ). مُعایرة. رجوع به معایرة شود. || تفاخر کردن و مفاخرت. گویند: عایره و کایله. ( از اقرب الموارد ).

عیار. ( ع مص ) رفتن اسب و یا سگ بهر سو و این طرف و آن طرف به جولان و گریز آنها. ( ناظم الاطباء ). رها گشتن و رفتن اسب و سگ بدینجا و آنجا از روی شادی ، و یا براه خود رفتن بطوری که چیزی وی را بازنگرداند. ( از اقرب الموارد ). دویدن. ( دهار ). رفتگی و گریز.( منتهی الارب ). || ( اِ ) آنچه نمونه ای برای چیزی قرار داده شود تا با آن مقایسه گردد و برابر شود. ( از اقرب الموارد ). و أنت تعلم أن الشی الواحد یکفی أن یکون عیاراً للاضداد تعرف به ، کالمسطرة المستقیمة یعرف بها المستقیم و المنحنی. ( شفاء ص 285 ). || ترازو برای درهم ها و اوقیه ها و رطل ها که بدان وزن و سنجیده میشود. ( از اقرب الموارد ). ترازوی زرسنج. ( غیاث اللغات ). معیار و ترازوی زرسنج. ( ناظم الاطباء ). ج ، عیارات. ( اقرب الموارد ) :
صبرم به عیار او هیچ است و دو جو کمتر
من هم جو زرینم از نار نیندیشم.
خاقانی.
زرد است روی عاشق و سرخ است روی معشوق
ای مدعی عیار محبت به دست گیر.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).
عزم جولان نقد جان بر کف کند درهر مصاف
هرکه سنجیده ست خود رادر عیار بزم و رزم.
حکیم الملک شهرت ( از آنندراج ).
|| آنچه در درهم ودینار، از طلا یا نقره خالص قرار داده باشند. ( از اقرب الموارد ). || چاشنی زر و سیم که آن را بهندی «بانگی » گویند. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مقابل بار. مقابل غش : در یک شب... هزارهزار درم [ بخشید ] چنانکه عیارش در ده درم نقره نه ونیم آمدی. ( تاریخ بیهقی ص 125 ).
شد مایه ظفر گهر آبدار تیغ
یا رب چه گوهر است بدینسان عیار تیغ.
مسعودسعد.
رحلت کند هرآینه حاصل مراد مرد
آتش کند هرآینه صافی عیارتیغ.
معزی.
عیار شعر من اکنون عیان تواند شد
که رای روشن آن مهتر است معیارم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - بسیار رفت و آمد کننده . ۲ - ولگرد ۳ - تندرو سریع السیر . ۴ - حیله باز محیل . ۵ - تردست زیرک چالاک . ۶ - طرار . ۷ - جوانمرد فتی .
نام اسب خالد بن ولید بود

فرهنگ معین

(عِ یا عَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) اندازه کردن . ۲ - آزمودن صحت پیمانه . ۳ - (اِ. ) مقیاس برای اندازه گیری مقدار خالص طلا و نقره .
(عَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ولگرد. ۲ - تندرو، چالاک . ۳ - دزد، طرار. ۴ - جوانمرد.

فرهنگ عمید

۱. میزان فلزی گران بها در یک آلیاژ.
۲. مقیاس سنجش چیزی، معیار.
۳. میزان، اندازه.
۴. [قدیمی، مجاز] خلوص، تازگی.
۵. [قدیمی، مجاز] ترازو، ترازوی وزن کردن طلا و نقره.
۶. (اسم مصدر ) [قدیمی] سنجیدن میزان خالص بودن طلا یا نقره.
۱. زرنگ، چالاک، تردست.
۲. دزد.
۳. هریک از عیاران که انسان هایی دلیر، جوانمرد، و حامی ضعفا بوده اند. &delta، این طبقه در دورۀ عباسی در خراسان، سیستان، بغداد، و نواحی دیگر ظهور کردند.
۴. [مجاز] جسور و بی پروا، کسی که بی پروا زندگی خود را به خوشی و کامروایی می گذراند.

واژه نامه بختیاریکا

دِلَک گر

دانشنامه عمومی

عیار واحد اندازه گیری خلوص آلیاژهای طلا و دیگر فلزات گران بها است. هر چند که برای سایر مواد هم به کار می رود.
عیار طلا معمولاً از واحد کامل ۲۴ بیان می شود. برای مثال طلای ۲۴ عیار طلای خالص با حداقل ۹۹٬۹ درصد طلا، و طلای ۱۸ عیار از ۷۵ درصد طلا و ۲۵ درصد فلز دیگر تشکیل شده است.
برای محاسبه عیار از فرمول زیر استفاده می شود:
که در آن X عیار آلیاژ، M g جرم خالص طلا یا پلاتین در جسم، و M m . جرم کل جسم است
در زبان انگلیسی و دیگر زبان های اروپایی «عیار» را «قیرات» ( carat یا Karat ) با حرف اختصاری K می نامند که این قیرات را نباید با قیراط که یک یکای جرم برای اندازه گیری جرم سنگ های قیمتی و مروارید است اشتباه گرفت. هر قیراط ۲۰۰ میلی گرم ( ۰٫۲ گرم ) است.
قیراط ( املای ایالات متحده، نماد k یا Kt ) یا قیراط ( املای بریتانیا، نماد c یا Ct ) [ ۱] [ ۲] یک معیار کسری از خلوص آلیاژهای طلا است. سیستم قیراط استانداردی است که توسط قانون فدرال ایالات متحده پذیرفته شده است. [ ۳]
عیار طلا به روش های مختلف قابل تعیین است که در ادامه برخی از آنها تشریح شده است.
در این روش طلا را به روی سنگ کوارتز یا سنگ محک می کشند. عیارهای پایین تر از ۱۴ را توسط اسید نیتریک خالص با غلظت های مختلف و عیارهای بالاتر از ۱۴ را توسط تیزاب سلطانی یا مخلوط اسید نیتریک و نمک طعام سنجیده و خورندگی نمونهٔ مجهول را در برابر اسیدها، در مقایسه با کلیدهای نمونه معین می کند.
مقدار معینی طلا را وزن نموده و در تیزاب سلطانی حل کرده سپس با مقایسهٔ استانداردهای مختلف و با کشیدن منحنی، عیار نمونهٔ مجهول را معین می کنند.
طلای خالص با توجه به نرمی زیاد برای ساخت بیشتر وسایل مناسب نیست و به همین جهت بیشتر طلایی که در جواهرات به کار می رود، طلای خالص نیست. در کشورهای مختلف یک یا چند عیار برای طلاسازی مرسوم است. در کشورهای اروپایی طلای عیار پایین به دلیل قیمت کم تر رونق زیادی دارد اما در کشورهای شرقی به دلیل نگاه سرمایه ای مردم به طلا از عیارهای بالاتر برای تولید استفاده می شود. البته شرایط اقلیمی نیز در این مورد مؤثر است چراکه رطوبت بالا باعث تیرگی طلاهای عیار پایین تر می شود در نتیجه در هوای شرجی و گرم طلاهای عیار بالا محبوبیت بیشتری پیدا می کنند. در ایران معمولاً از عیار ۱۸ استفاده می شود و عیارهای ۲۰ و ۲۲ هم به رسمیت شناخته می شوند اما تولید طلا با عیار پایین تر از ۱۸ فقط برای صادرات مجاز است و عرضه آن در بازار داخل ممنوع است. البته در گذشته طلاهای ۱۷ عیار هم در ایران ساخته می شدند. عیار سکه ها معمولاً بالاتر از عیار جواهرات است و گاهی از طلای خالص هم در سکه زنی استفاده می شود. در ایران تمام انواع سکه های بهار آزادی با عیار ۲۱٫۶ ( ۹۰٪ ) ضرب می شوند.
عکس عیارعکس عیار
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

زرنگ ، چالاک

مترادف ها

alloy (اسم)
بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز با فلز گرانبها، الودگی، شایبه

cutie (اسم)
عیار

carat (اسم)
عیار، قیراط، واحد وزن جواهرات

shifter (اسم)
عیار، تعویض کننده

assay (اسم)
عیار، ازمایش، کوشش، امتحان، عیارگری

karat (اسم)
عیار، قیراط، واحد وزن جواهرات

proof (اسم)
محک، اثبات، نشانه، عیار، برهان، مدرک، ملاک، چرک نویس، گواه، دلیل، مقیاس خلوص الکل

rover (اسم)
عیار، دزد دریایی، ولگرد خانه بدوش

trickster (اسم)
عیار، نیرنگ باز، حقه باز، گول زن، شیاد، بامبول زن

dodger (اسم)
عیار، طفره زن، طفره رو، دور سرگردان، جاخالی کن

cunning (صفت)
زیرک، ماهر، عیار، حیله گر، موذی، مکار

crafty (صفت)
عیار، حیله گر، فریبنده، بامهارت

artful (صفت)
مصنوعی، عیار، حیله گر، استادانه، نیرنگ باز، صنعتی

downy (صفت)
عیار، ملایم، نرم، پرزدار، کرک دار، مانند پر ریز، مثل پیشی

shifty (صفت)
زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار

فارسی به عربی

سبیکة , قیراط

پیشنهاد کاربران

عیار همان �ای یار� فارسی و �ادییار� در پهلوی است.
معانی بالا برای شخص عییار و جاسوس و دیپلمات زبده و زرنگ وفق میکند و عیار به معنی بازدهی هر کلایی است و خوب است بجای عنصر مفید عیار بنویسیم و در پارسی هم بازدهی و نابی یا ناب
ریخت درست این واژه �ایار� به چم یاریگر و یاری رسان است
عیاران گروهی از جوانمردان بودند که از زورمندان میگرفتند و به تهی دستان میبخشیدند و دزد نیستنند.
این واژه در پارسی ایار بوده ( چون انار ) بچم یاری و همداری = همیاری است و انرا ایاریه میگفتنند
واژه عیار عربی بلکه پارسی است . چون در عربی می شود لطیف و در ترکی می شود تالی واژه عیار یک واژه صد درصدر پارسی است.
عیار : معیار ، سنجه
عیّار : دزد
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیّار / تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو
اینجا معنی دزد میده
عیار : در زبان دری این واژه نظر به محل و جایگاه ؛ بطور مختلف یاد و استعمال شده - : جوانمرد ، کاکه ، شیربچه ، جوان ( ُزوان به پشتو ) ، . . . ، اینها کسانی بوده و هستند که از ستمدیدگان ، مظلومین و بینوایان
...
[مشاهده متن کامل]
نه تنها در مقابل ستمگران ، ظالمین و زورگویان ؛ دفاع و حمایت می کنند ، بلکه از نگاه مادی هم به آنها مدد می نمایند ، در همه جاه در مقابل بی عدالتی به پاخاسته تا نابودی آن آرام نمی گیرند .

خالص وسلیه سنجش

عیار : معیار، خالص
ایار : یکی از ماه های رومی
عّیار: جوانمرد، چالاک، دزد
خالص
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیّار
در پهلوی " اپار apar " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

برومند، زرنگ چالاک
راهزن
زرنگ
ولگرد
دوره گرد
به نظرم عیار عیار معنیش تشخیض دهنده راه ضحیح و امن است
جوانمرد و درویش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس