پیشنهاد‌های نسرین رنجبر (٤٦٣)

بازدید
٧٤٢
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

a word said by someone performing a trick to help it work successfully وِرد کلمۀ جادویی کلمۀ سحرآمیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

A happy, energetic, and excited mood or manner, as indicated by the carefree way one walks If you walk with or have a spring in your step, you walk e ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نادیده گرفتن اهمیت قائل نشدن کنار زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. Literally, of a liquid: to boil so vigorously that it flows out of its container. سر رفتن . 2. Of an emotion: to be too strong for one to contai ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

very happy, animated, or elated. شاد سرحال سرزنده خوشحال سرکیف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

under the influence of drugs The act of inhaling and holding the smoke of marijuana in your lungs until you reach a state of being stoned نئشه شدن ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

from the beginning to the end of an activity or including everything in a situation به طور کامل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

to learn متوجه شدن فهمیدن درک کردن پی بردن • I have come to see that it is MY THOUGHTS that CREATE MY LIFE the way it is من فهمیده ام که این افکار من ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

very quickly as time passes بلافاصله در یک لحظه لحظه به لحظه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

without difficulty or effort به راحتی، به سادگی، بی زحمت، بدون دردسر in a relaxed manner خیلی آرام، به آرامی more quickly or frequently than is usu ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

in the same form or shape as someone or something else شبیه به در قالب در هیئت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

someone whose job is to take orders from customers, especially over the phone مسئول ثبت سفارش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

basically innately actually در اصل ذاتاً فطرتاً بر خلاف ظاهر بر خلاف آنچه به نظر میرسد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

To put right. rectify. correct. amend. reform. improve اصلاح کردن درست کردن بهبود دادن تصحیح کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

silly, mindless گیج، کودن he is a little loopy یه کم گیج میزنه یه کم خل وضعه having many loops پر پیچ و خم a big loopy signature یه امضای بزرگ و پر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Something that is over and done with, especially an unfortunate occurrence اتفاقی که افتاده و دیگه مهم نیست it's water over the dam کاریه که شده اتفا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

water under the bridge used to refer to events or situations in the past that are no longer to be regarded as important or a source of concern کاری ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Any thoughts, or mental activity افکار ذهنی تصورات ذهنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

to say that sth is certainly true تأیید کردن به طور قطع/ با یقین اعلام کردن

پیشنهاد
٧

slang: when you don't want to do sth, but you know you have to do it also: to imply that one has treated childish and it's time to grow up and act li ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

lower in importance or position از اهمیت چسزی کاستن کسی یا چیزی را دچار تنزل مقام یا جایگاه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

used to say that names are arbitrary labels is what we call something important? اصطلاح: اسم ( برند ) چه اهمیتی دارد؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

a reference to a sign that someone is aware of or wants to recognize the influence or importance of something اشاره داشتن به ( چیزی یا کسی )

پیشنهاد
٠

کسی رو بی خبر گذاشتن صدای چیزی رو درنیاوردن Let's keep him in the dark بیا صداشو در نیاریم بیا چیزی بهش نگیم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

موضوعی/چیزی را روشن کردن تکلیف چیزی را مشخص/معین کردن Let's get sth straight بذار یه موضوعی رو روشن کنیم بیا تکلیف یه چیزی رو مشخص کنیم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ironic: کنایه: شما لطف داری! واقعاً لطف داری! محبت دارید!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

informal ( ironic ) synonym: generous � kind � kindly � kindhearted � caring � compassionate � loving � benevolent � magnanimous بخشنده، بزرگوار، بل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نابود کردن تار و مار کردن ( درمورد طعم ) غالب بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

corn that has bluish kernels used to make flour and is grown especially in the southwestern U. S ذرت آبی رنگ ( نوعی ذرت با رنگ آبی تیره که در جنوب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

as a verb: be partner of به عنوان فعل: همراهی کردن young farmers who partnered Isabel to the village dance کشاورزان جوانی که ایزابل را در مراسم رقص د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

to treat someone or something as being more important than anyone or anything else به کسی یا چیزی بیشتر اهمیت دادن/توجه کردن کسی یا چیزی را در اولویت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Interjection. Used to express surprise, shock, or amazement خدای من! وای، خدایا!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

To talk continuously and too much زیاد حرف زدن پر حرفی کردن وراجی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

باعث خجالت باعث شرم مایه خجالت مایه شرمساری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

having successfully achieved or being within sight of achieving one's objective In a secure or comfortable position, especially because of being cert ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

get past or over ( something ) safely or without touching it. بدون تماس با چیزی از آن رد شدن "the plane rose high enough to clear the trees" هواپیم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

involving injustice or illegality ناعادلانه غیرقانونی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

exaggerate in describing or depicting ( someone or something ) اغراق کردن بیش از اندازه ارزش قائل شدن "some of the characters were overdrawn" درمورد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

expose to future risk or constraint for the sake of immediate advantage. به خطر انداختن، تهدید کردن "some people worry that selling off state asset ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

a rough, tight embrace. سفت/محکم بغل کردن چلاندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

چیزی شبیه به

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

To count and record an itemized list of items in one's inventory. تهیه کردن فهرست/سیاهه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

To guide or escort one through something or some place. راهنمایی کردن همراهی کردن جایی یا چیزی را به کسی نشان دادن My parents are visiting for the w ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

despite what has just been said همۀ این ها به کنار، . . . با این همه، . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

having no feeling; numb. بی حس، بی حال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

امور معنوی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

used to emphasize that a statement is one's personal opinion. synonyms: for my ( own ) part � for myself � according to my way of thinking � to my ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

فایل صوتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

درگیر چیزی بودن خود را درگیر چیزی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

bearing that in mind با توجه به این با فرض این بر این اساس