تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

معنی پوک زدن به سیگار رو هم میده مثلا he took three short drags

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

رسیدن، منجر شدن، منتهی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در بعضی جاها معنی شناختن میده مثلا اینکه بگی: I couldnt place him. یعنی نتونستم بشناسمش. یا بگی: he placed her یعنی اونو شناخت. یادش اومد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

آنتن، سیگنال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

گیج و سردر گم، عصبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تپش، تپنده، مثلا pulsing fear; ترس تپنده یا تپش های از سر ترس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تراویدن هم معنی میده. یا درز کردن مثلا: a powdery light filtered through the closed and settled on the furniture اینجا معنی تراویدن میده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

باریک نازک متراکم کمتر بستگی به جمله متفاوته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

برای چوب یا وسایلی که دارن تغییر رنگ هم میدن به کار میره مثل میز چوبی که حالت رگه های ابری به خودش گرفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣٤

cock an ear: گوش تیز کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

he conned me سرم کلاه گذاشت.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

کثیفی آلودگی نجاست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

یه چیزی تو مایه های عاقبت جوینده یابنده بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کرایه حمل و نقل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

میتونه بعضی جاها به معنی بند سیفون هم باشه مثلا he pulled the chain and then washed his hands. . . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به خواب رفته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

پکر، دلگیر، افسرده، بی حوصله، کسل، کدر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

به معنی سیگار بی بو هم هست. یا سیگارهایی که لایت هستن و ملایم و بیشتر خانم ها استفاده میکنن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

دهان گیر، لب گیر دهانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

گاهی هم معنی بی ضرر و بی زیان رو میده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

جیگری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

توی حالتی که مثلا از پله های اتوبوس پایین میپرید. یا از یه ارتفاع میپرید به یه جای مشخص.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

وقتی با یه حالت ریز کردن چشم به یکی نگاه میکنید. با دقت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

دست مالی کردن. توی تاریکی دنبال چیزی گشتن. کورمال کورمال دنبال چیزی بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

click of the bolt صدای قفل شدن در. چفت در

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

معنی اجاق گاز هم میده. the pot on the range

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

وقتی توی مک دونالد میشینین، ساندویچ مک میخورین. بهش میگن Big Mac . مهنی دیگه: خطاب به یه پسر، داداش، آقا . . . معاتی دیگه هم داره که دوستان اشاره ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

برای ماه و خورشید هم میشه استفاده بشه با ترجمه ی : قرص

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ده ها سال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

عایق صوتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

نوعی مشروب که گرم خورده میشود. حرارت داده شدس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بیرون کشید. مثلا: he drew on an unlit cigarette

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

میشه گفت چیزی که روشن نیست. خاموشه مثل سیگار یا شمع an unlit cigarette

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

معمولا برای کفش هایی به کار میره که نوک تیز هستن و نوک کفش رو به بالا هستش. مثل بوت های گروه راک ان رول بیتلز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

جیگری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

take a drag on cigarette: به معنای سیگار کشیدن و یک پوک به سیگار زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

به غیر از کلاه معنی سرپوش بطری درب های فلزی بطری های نوشابه رو هم میده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

ورق تک خشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به معنی ته سیگار هم هستش.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

جعبه، کارتن، کارتن های قهوه ای رنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

shop dummies هم داریم که به مانکن های مغازه ها میگن. یعنی خود dummy این معنی رو هم میده.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

توی جمله ی : the curtains drawn معنی کشیدن پرده هم میشه بهش داد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ولگردی کردن و وقت رو الکی هدر دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پکر، دلگیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

واحد یکان پول آلمان البته خیلی سال پیش مثلا میگفتن 35 مارک پول دارن.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

اگه را جع به اجزای بدن باشه، میتونه به معنی زخم شدن یا خراشیده شدن هم باشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

مریم مقدس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

در حالت فعل به معنی وَر رفتن، یا بازی کردن با چیزی he toyed with the empty cup

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

بی مزه ه، بی تنوع، هموار ، جلگه، دشت، یکدست، پهن و. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

خب همیشه هم به معنای شخم زدن نیست. گاهی طبق جمله میتونه به معنای سخت حرکت کردن، سخت پیش رفتن، با تلاش زیاد کاری رو کردن، باشه.

١