pulsing


ضربان امواج، فرستادن موج علوم نظامى : پرتاب امواج انرژى

جمله های نمونه

1. excitement was pulsing through the whole country
هیجان در سرتاسر کشور موج می زد.

2. the news sent the blood pulsing through her veins
آن خبر خون را در رگهای او به جوش آورد.

پیشنهاد کاربران

در مورد احساس به شدت اشاره دارد. pulsing need : نیاز شدید
نبضان
تپش، تپنده، مثلا
pulsing fear; ترس تپنده یا تپش های از سر ترس

بپرس