پیشنهادهای مرجان میری لواسانی (٥٣٤)
در موردطوفان : به پا شدن ( طوفانی که به پا شده )
اوضاع و احوال حس و حال
ریشه دواندن استقرار یافتن آرام و قرار پیدا کردن قرار یافتن
ریشه دواندن استقرار یافتن آرام و قرار پیدا کردن قرار یافتن
اتفاق افتادن پیش آمدن سربرآوردن پدیدار شدن از راه رسیدن نمایان شدن پیشامد کردن
بیش از همه ی این ها به خصوص بیش از هر چیز فراتر از همه بیشتر از همه مهم تر این که با وجود تمام ِ . . . مخصوصاً
: it comes to در میان بودنِ چیزی قضیه سر چیزی بودن حرف از چیزی بودن پای چیزی وسط بودن Firmness and flexibility combined are effective when it come ...
در میان بودنِ چیزی قضیه سر چیزی بودن حرف از چیزی بودن پای چیزی وسط بودن Firmness and flexibility combined are effective when it comes to setting l ...
گذشته از این ها بعد از همه ی این ها درنهایت به هر حال هر چه باشد عامیانه : بالاخره هر چی باشه ناسلامتی آخه ها : It is our anniversary after all ...
یاوه گویی چرت و پرت وراجی سخن نامفهوم سخن جویده جویده عامیانه : وِر وِر ، زِر زِر ، وَنگ وَنگ
محدود کردن چیزی متوقف کردن چیزی دورکردن چیزی نگهداشتن چیزی معطل کردن چیزی جلوی چیزی را گرفتن
keep ing verb : مدام، دایما: He keep eating snacks. او مدام هل و هوله می خورد.
دور هیچ بهیچ وجه نَه فاصله
کنترل از دست دادن شیفته شدن / هاله و واله شدن حمل کردن
بی هیچ قید و شرطی داوطلبانه راحت مجانی
جا گذاشتن پشت سرگذاشتن رها کردن کنارگذاشتن ترک کردن
مفید، مؤثر، کاری، کارگر ( effective and potent ( from the free dictionary
_ درمورد کاری یا احساسی، چیزی تدبیر به کار بردن ( تدبیر به کار بستن ) _ تغییر ایجاد کردن ( متناسب با اهداف شخصی ) انگولک کردن چیزی / ماهرانه دستکا ...
به وجودآوردن ایجادکردن مهیا ساختن برآورده کردن
موضوع و یا کسی را درک کردن و پذیرفتن با موضوع و یا کسی کنار آمدن
متوجه چیزی شدن ( make notice of )
سرمشق/ الگو / نمونه Set the right example : سرمشق و الگوی خوبی بودن ( برای کسی )
الگو و سرمشق خوبی بودن ( برای کسی )
آشفته شدن برآشفتن برانگیخته شدن تهییج شدن تحریک شدن
سر و کله ی چیزی پیدا شدن
موجود بدردبخور حاضر و آماده قابل حصول دراختیار
دیگر دیگه ( محاوره ) - اگر فعل جمله زمان حال کامل باشه به معنی : قبلاً : I have already seen that film. من آن فیلم را قبلاً دیده ام. - اگر فع ...
بهتر است که . . . این ( کار ، موضوع ) کمک می کند که . . . خوب است که . . .
هر از گاهی گاه به گاه گهگاه هر چند وقت یک بار
تخصیص دادن اطلاق کردن درخواست کردن مشغول کردن مناسب بودن به کارگرفتن/ به کاربردن/ به کار زدن/ به کار گماشتن بهره برداری کردن برروی چیزی مالیدن ( پ ...
جاافتادن ( The book helps consolidate the mindfulness practice )
مستقر شدن استقرر یافتن . By meditation practice children will be firmly rooted in the here and now
در جمع سرجمع مجموعاً کلاً روی هم در مجموع تمامیِ
رفع نیاز کرددن کفاف نیاز کردن جواب نیاز را دادن پاسخ به نیاز دادن برآورده کردن نیاز مواجه شدن با نیاز
برنامه برنامه ی رادیویی و یا تلویزیونی
آگاهی اطلاع دانش بصیرت شعور ذهن ( Parents also like to have a way to free themselves from their relentless stream of consciousness )
البته اما با این که ولی درحالی که
چرخیدن The crazy thoughts that were churning around in his head churn تلاطم داشتن churning متلاطم churning thoughts افکار متلاطم
مدوامت در انجام کاری مدام ( کاری را انجام دادن )
لِه و لَوَرده ( عامیانه ) خُرد و خاکشیر ( عامیانه ) لِه و پِه ( عامیانه ) بیش از حد خسته خیلی خسته
مدت ها پیش از آن خیلی قبل
افزوده افزودنی
اشاره ( as noun )
همان طور که ذکر شد همان طور که اشاره شد چنان چه قبلا گفته شد
با در نظر گرفتن این موضوع با نظر داشتن این موضوع به همین خاطر به همین منظور با این ذهنیت
باهوش خلاق دوراندیش بصیر آگاه روشن ضمیر الهام بخش زیرک فهمیده روشن بین
رفتار اجتماعی ِ خوب و پسندیده
رسیدن به حد ِ مطلوب چیزی یا کاری
رو به رشد رو به فزونی افزاینده
مشغولیت ذهنی داشتن ( بخصوص در موردی خاص ) در بند ِ چیزی بودن کاملاً در فکر چیزی بودن دل مشغول چیزی بودن حواس پرت ِ چیزی بودن بیش از حد به چیزی فک ...