مرجان میری لواسانی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
happen with someone٠١:١١ - ١٤٠١/٠٩/٣٠اتفاق افتادن ( بر سر کسی ) چیزی بر کسی گذشتن By meditation practice you learn to know what is happening with you با تمرین مدیتیشن یاد می گیرید متوج ... گزارش
2 | 0
hold the seat١٣:٥٩ - ١٤٠١/٠٩/٢٦هیچ اقدامی نکردن سر جای خود بودن ( ماندن ) مسلط بودن به خود واکنش نشان ندادن دست به هیچ کاری نزدنگزارش
2 | 0
blind١٣:١٨ - ١٤٠١/٠٩/١٦نادان / غافل / جاهل / مستور / بی بصیرت / ناخوانا / بی در و پنجره / بی روزنه / بدون گل / بی پروا / بی حزم و احتیاط / بی احتیاط / بن بست ( از یک سو بس ... گزارش
7 | 1
in the process١٣:٥٤ - ١٤٠١/٠٩/١٣در این حیث و بیث در این حیص و بیص ( هر دو نوشتار طبق لغت نامه ی دهخدا صحیح است )گزارش
5 | 0
go overboard with something١٦:٥٥ - ١٤٠١/٠٩/١٢شور چیزی را درآوردن در انجام کاری افراط کردن، زیاده روی کردنگزارش
2 | 0
to be into something١٦:٥٣ - ١٤٠١/٠٩/١٢چیزی یا کاری را دوست داشتن علاقمند به چیزی بودن I'm into football من خیلی فوتبال دوست دارم برای تاکید بیشتر که عاشق یه کاری یا چیزی هستم: I'm really ... گزارش
7 | 0
i'm into١٦:٥١ - ١٤٠١/٠٩/١٢من خیلی . . . را دوست دارم ( یه کاری ) I'm into football من خیلی فوتبال دوست دارم برای تاکید بیشتر : I'm really into reading books من عاشق کتاب خوند ... گزارش
2 | 0
i can't help١٦:٤٧ - ١٤٠١/٠٩/١٢نمی تونم . . . ( یه کاری را انجام ندم ! ) : Can't help verb ing form I can't help laughing نمی تونم نخندمگزارش
2 | 0
hang in١٧:٠٥ - ١٤٠١/٠٨/٠٩پایدار و مصمم ماندن مقاومت کردن تسلیم نشدن دست برنداشتن جا نزدن شانه خالی نکردنگزارش
39 | 0
hold something someone back١٦:٥٤ - ١٤٠١/٠٨/٠٩مانع چیزی یا کسی شدن جلوی چیزی یا کسی را گرفتن از چیزی ممانعت کردنگزارش
5 | 1
wake up١٤:٥١ - ١٤٠١/٠٨/٠٧به بیداری رسیدن به روشن بینی رسیدن از خواب بیدار شدن ( خواب غفلت ) به خود آمدن به چیزی پی بردنگزارش
7 | 0
have been pp١١:٥٣ - ١٤٠١/٠٨/٠٧مدام کاری را انجام دادن ( استمرار در انجام کاری از قبل تا کنون ) I have been studying books for a long time. مدتی طولانی است که من مدام کتاب می خوا ... گزارش
2 | 0
come upon١٥:٤٦ - ١٤٠١/٠٧/٣٠چشم کسی به چیزی یا کسی افتادن به طور اتفاقی با چیزی یا کسی مواجه شدن به طور اتفاقی به چیزی یا کسی برخوردن به طور اتفاقی کسی یا چیزی را دیدنگزارش
14 | 0
appreciate١٥:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٦سپاسگزاری کردن تحسین کردن قدر و منزلت چیزی را دانستن قدرشناسی کردن برای کاری یا چیزی ارزش قائل شدنگزارش
21 | 1
dissolve١٠:٢٩ - ١٤٠١/٠٧/١٠زایل شدن از میان رفتن/ از میان برداشتن پراکندن پخش کردن/ پخش شدن پراکنش یافتن دست برداشتنگزارش
25 | 0
save the day١٤:٠٣ - ١٤٠١/٠٧/٠٦راه چاره پیدا کردن ( برای یک مشکل یا مسئله ) رو به راه کردن ( اوضاع ) راست و ریس کردن ( اوضاع ) , If someone or something saves the day in a s ... گزارش
5 | 0
measuring up١٢:١٣ - ١٤٠١/٠٦/٣٠واجدالشرایط شدن دارای شرایط خاصی شدن به اندازه کافی ( خوب ) بودن، به ( خوبی ) کسی یا چیز ی دیگر بودنگزارش
0 | 1