مرجان میری لواسانی

مرجان میری لواسانی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



hold on١٤:٢٢ - ١٤٠١/١٢/١٦قبضه کردن ( به دست گرفتن )گزارش
2 | 1
particularly١٤:٠٣ - ١٤٠١/١٢/١٦به طور قابل ملاحظه ایگزارش
5 | 0
communicated١٨:١٣ - ١٤٠١/١٠/٢٨منتقل شدهگزارش
7 | 0
self created١٢:١١ - ١٤٠١/٠٩/٣٠ساخته و پرداخته ی خودگزارش
18 | 0
happen with someone٠١:١١ - ١٤٠١/٠٩/٣٠اتفاق افتادن ( بر سر کسی ) چیزی بر کسی گذشتن By meditation practice you learn to know what is happening with you با تمرین مدیتیشن یاد می گیرید متوج ... گزارش
2 | 0
jump out of seat٠٩:٤٤ - ١٤٠١/٠٩/٢٩از جا پریدنگزارش
2 | 0
can call١٦:٠٦ - ١٤٠١/٠٩/٢٧می توان نامید می توان اسمش را گذاشت می توان گفت می شود گفتگزارش
2 | 0
hold the seat١٣:٥٩ - ١٤٠١/٠٩/٢٦هیچ اقدامی نکردن سر جای خود بودن ( ماندن ) مسلط بودن به خود واکنش نشان ندادن دست به هیچ کاری نزدنگزارش
2 | 0
blind١٣:١٨ - ١٤٠١/٠٩/١٦نادان / غافل / جاهل / مستور / بی بصیرت / ناخوانا / بی در و پنجره / بی روزنه / بدون گل / بی پروا / بی حزم و احتیاط / بی احتیاط / بن بست ( از یک سو بس ... گزارش
7 | 1
in the process١٣:٥٤ - ١٤٠١/٠٩/١٣در این حیث و بیث در این حیص و بیص ( هر دو نوشتار طبق لغت نامه ی دهخدا صحیح است )گزارش
5 | 0
go overboard with something١٦:٥٥ - ١٤٠١/٠٩/١٢شور چیزی را درآوردن در انجام کاری افراط کردن، زیاده روی کردنگزارش
2 | 0
to be into something١٦:٥٣ - ١٤٠١/٠٩/١٢چیزی یا کاری را دوست داشتن علاقمند به چیزی بودن I'm into football من خیلی فوتبال دوست دارم برای تاکید بیشتر که عاشق یه کاری یا چیزی هستم: I'm really ... گزارش
7 | 0
i'm into١٦:٥١ - ١٤٠١/٠٩/١٢من خیلی . . . را دوست دارم ( یه کاری ) I'm into football من خیلی فوتبال دوست دارم برای تاکید بیشتر : I'm really into reading books من عاشق کتاب خوند ... گزارش
2 | 0
i can't help١٦:٤٧ - ١٤٠١/٠٩/١٢نمی تونم . . . ( یه کاری را انجام ندم ! ) : Can't help verb ing form I can't help laughing نمی تونم نخندمگزارش
2 | 0
for instance١٦:٣٩ - ١٤٠١/٠٩/١٢به طور مثالگزارش
16 | 0
i'm beat١٦:٢٩ - ١٤٠١/٠٩/١٢به کسی نگو بین خودمون باشهگزارش
5 | 1
as a tangible example١٦:٣٨ - ١٤٠١/٠٩/١٢به عنوان یک مثال بارزگزارش
2 | 0
in what sense١٦:٣٥ - ١٤٠١/٠٩/١٢از چه نظر؟ از کدام منظر؟گزارش
2 | 0
i'm beat١٦:٢٩ - ١٤٠١/٠٩/١٢درکم کنگزارش
5 | 1
you bet١٦:٣٣ - ١٤٠١/٠٩/١٢بله البته بله معلومهگزارش
7 | 0
keep mum١٦:٣٠ - ١٤٠١/٠٩/١٢به کسی نگو بین خودمون باشه پیش خودت باشهگزارش
5 | 0
i'm beat١٦:٢٩ - ١٤٠١/٠٩/١٢له ام از خستگی خیلی خسته امگزارش
5 | 0
دلم می خواد١٨:٢٨ - ١٤٠١/٠٨/١٢I feel likeگزارش
30 | 0
deception١٤:١٤ - ١٤٠١/٠٨/١٠دوزوکلک فریبکاری نیرنگ خدعه حقه شگرد عامیانه : جانگولک بازیگزارش
0 | 1
hang in١٧:٠٥ - ١٤٠١/٠٨/٠٩پایدار و مصمم ماندن مقاومت کردن تسلیم نشدن دست برنداشتن جا نزدن شانه خالی نکردنگزارش
39 | 0
hold something someone back١٦:٥٤ - ١٤٠١/٠٨/٠٩مانع چیزی یا کسی شدن جلوی چیزی یا کسی را گرفتن از چیزی ممانعت کردنگزارش
5 | 1
hold back١٦:٤٩ - ١٤٠١/٠٨/٠٩مانع چیزی شدن جلوی چیزی را گرفتن از چیزی ممانعت کردنگزارش
9 | 1
wake up١٤:٥١ - ١٤٠١/٠٨/٠٧به بیداری رسیدن به روشن بینی رسیدن از خواب بیدار شدن ( خواب غفلت ) به خود آمدن به چیزی پی بردنگزارش
7 | 0
inspiration١١:٥٤ - ١٤٠١/٠٨/٠٧فکر بِکر فکری عالیگزارش
12 | 0
have been pp١١:٥٣ - ١٤٠١/٠٨/٠٧مدام کاری را انجام دادن ( استمرار در انجام کاری از قبل تا کنون ) I have been studying books for a long time. مدتی طولانی است که من مدام کتاب می خوا ... گزارش
2 | 0
all long١٩:٤٦ - ١٤٠١/٠٨/٠١از ابتدا هموارهگزارش
7 | 0
come upon١٥:٤٦ - ١٤٠١/٠٧/٣٠چشم کسی به چیزی یا کسی افتادن به طور اتفاقی با چیزی یا کسی مواجه شدن به طور اتفاقی به چیزی یا کسی برخوردن به طور اتفاقی کسی یا چیزی را دیدنگزارش
14 | 0
set out to١٨:٢٤ - ١٤٠١/٠٧/٢٨مترصد چیزی یا کاری بودن درصدد چیزی یا کاری بودنگزارش
9 | 0
set out to do something١٨:٢٣ - ١٤٠١/٠٧/٢٨مترصد انجام کاری بودن درصدد انجام کاری بودنگزارش
25 | 0
to begin with١٨:٢٢ - ١٤٠١/٠٧/٢٨در اصلگزارش
46 | 0
appreciate١٥:٠٧ - ١٤٠١/٠٧/٢٦سپاسگزاری کردن تحسین کردن قدر و منزلت چیزی را دانستن قدرشناسی کردن برای کاری یا چیزی ارزش قائل شدنگزارش
21 | 1
appreciation١٥:٠٥ - ١٤٠١/٠٧/٢٦سپاسگزاری تحسین قدردانی، قدرشناسیگزارش
14 | 0
in a nutshell١٦:٤١ - ١٤٠١/٠٧/٢٥لُب کلامگزارش
48 | 0
puff up١٥:٤١ - ١٤٠١/٠٧/٢٣به خود بالیدن فخرکردنگزارش
7 | 0
spaciousness١٨:٢١ - ١٤٠١/٠٧/١١گستردگی گشودگیگزارش
7 | 0
dissolve١٠:٢٩ - ١٤٠١/٠٧/١٠زایل شدن از میان رفتن/ از میان برداشتن پراکندن پخش کردن/ پخش شدن پراکنش یافتن دست برداشتنگزارش
25 | 0
save the day١٤:٠٣ - ١٤٠١/٠٧/٠٦راه چاره پیدا کردن ( برای یک مشکل یا مسئله ) رو به راه کردن ( اوضاع ) راست و ریس کردن ( اوضاع ) , If someone or something saves the day in a s ... گزارش
5 | 0
stop١٣:٥١ - ١٤٠١/٠٧/٠٦دست برداشتن ( از انجام کاری ) دست کشیدن ( از انجام کاری )گزارش
12 | 0
energetic١٩:٢١ - ١٤٠١/٠٦/٣٠مملو از انرژیگزارش
51 | 0
measuring up١٢:١٣ - ١٤٠١/٠٦/٣٠واجدالشرایط شدن دارای شرایط خاصی شدن به اندازه کافی ( خوب ) بودن، به ( خوبی ) کسی یا چیز ی دیگر بودنگزارش
0 | 1
mystery١٨:٢٨ - ١٤٠١/٠٦/١٣رمزوراز ابهامات چیزهای مبهمگزارش
12 | 1
suspect١٧:٥٤ - ١٤٠١/٠٦/١٣محتمل دانستن محتمل شمردنگزارش
5 | 1
it seems that١٥:٠١ - ١٤٠١/٠٦/٠٥مثل این که انگار کهگزارش
2 | 0
it seems١٥:٠١ - ١٤٠١/٠٦/٠٥مثل این که انگارگزارش
7 | 0
hitchhike١٨:٤٩ - ١٤٠١/٠٥/٢٥از اتومبیل های بین راه سواری مجانی درخواست کردنگزارش
5 | 0