تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Dimple Butt chin Cleft chin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Dimple Butt chin Cleft chin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شنگول شاد و شنگول Lighthearted, high sprited and cheerful

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بیگانگی؟؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شکست سنگین heavy defeat کتک سنگین severe beating To give/take a licking Our team is going to give a hell of severe licking to the opponents in to ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یه جا ( همه ) باهم At the same time Two days off in one go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

مثلا وقتی میگیم: �من دنبال یه چیزی میگردم بذارم زیر این قابلمه و طرف مقابلم میگه�: *ببین این خوبه؟ *ببین این به درد میخوره؟ * این کارت رو راه میندازه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Trippingly به راحتی بصورت روان به آسانی The newly coined term doesn't roll trippingly off the tongue

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

به جای دیگران مسئولیت را پذیرفتن ( به عنوان یک عمل شرافتمندانه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پائیدن حواست به کسی یا چیزی باشه There's nothing annoying more than keeping tabs on where the dog is and what it’s doing at . all times as opposed ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

ریاست جلسه ای را بر عهده داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در آستانه یا شرف مواجهه با چیزی بودن ( معمولا حادثه یا اتفاق بد یا منفی ) یقینا منتظر یه ( اتفاق، حادثه . پیش آمد و معمولا منفی ) بودن/ شدن You’re ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی اندازه کوچک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

چرب زبانی زبانی که مار رو از لانه اش میکشه بیرون The ability to speak confidently, glibly, fluently, articulately and persuasively To speak with ele ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

رستوران مجلل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناامید شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یکه خوردن تعجب کردن جا خوردن شوکه شدن Another friend told me she was taken aback when her daughter informed that their religion . was a cult

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

زننده زشت غیر اخلاقی ناپسند نامتعارف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

To go scot free To go unpunished

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

در مبارزه ی انتخاباتی شرکت کردن Campaign to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

- گرفتار شدن - درگیر شدن - شدیدا مشغول انجام کاری/چیزی شدن It's so easy to get bogged down in small and trivial stuff

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

رسم و رسوم/آداب و رسوم نانوشته و غیر رسمی پذیرفته شده و حاکم بر یک جامعه Informal and unwritten social norms specific to a society

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کشش/تمایل/گرایش ناآگاهانه ی غالباً ناعادلانه به سمت یا بر علیه شخص، گروه یا عقیده ای که بر روند تصمیم گیری و اعمال ما تاثیر می گذارد. In other word ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

مسلط تسلط A commanding position: موقعیتی که از طریقش تسلط و احاطه دارید به بقیه ی نقاط

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فرمانده فرمانده یگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جاهل نادان ابله احمق عقب مانده ی فکری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

بسنده کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

( برای استفاده در هر زمان و به هر نحو ) - در اختیار - دردست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یه امتحانی کردنی Give a go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

لقب Nickname either harmless or abusive/pejorative/offensive/defamatory

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سرسری و گذرا انجام دادن باشدان سُودی اِئلَماخ ( به ترکی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

• پخمه a gullible person • یازئخ ( ترکی ) A person who can be easily taken advantage of• and manipulated • easy target

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A perfunctory thank you = یه تشکر خشک و خالی؟؟؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماورائی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فعل: نام بردن از مکانها یا افراد مشهوری که شخص دیده در نزد دیگران برای خودنمایی و تحت تاثیر قرار دادن آنها A food snob names drop all the way through ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تمام و کمال Finished and delicate power

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- دون - خوار - کم ارزش

پیشنهاد
٤

Like the back of my hand عین کف دستم I know this area like the back of my hand

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جلو زدن پیشدستی کردن پیشی گرفتن سبقت گرفتن جلو افتادن Coincidentally, today she asked me for the heater and wants to come and get it ASAP and . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رو کردن دست لو دادن اطلاعات، برنامه ها، نیات، استراتژی و . . . Like: letting the cat out of the bag. If you don't have to show your hand, don't!! ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

To float convention/custom/law/rule عمدا سنت، قانون را نادیده گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی پول مفلس آه در بساط نداشتن . She must be so hard up to lie like that

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

- حوالی - دور و بر - اطراف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

( بیشتر ) قابل قبول کردن/ باور پذیرتر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Take to one's heels در رفتن پا به فرار گذاشتن To flee To run away

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

دنیا پرست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مال پرست دنیاپرست worldling

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Swap Exchange

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

In the lee of you در پناه تو 😁

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عق ( زدن )