پیشنهادهای Figure (٣,٢٦٧)
شدیدا گرفتار و درگیر چیزی بودن
شدیدا درگیر چیزی بودن up to one's ears Very busy Trump is up to his eyeballs in jews. But for jews that is never enough.
برنامه با طرح احتیاطی برای اتفاقات بحرانی ( منفی ) با احتمال وقوع کم اما اثرات بالقوه ی شدید. این برنامه ها به اقضاء شرایطی که در آینده ممکن هست پیش ...
در معرض دید عموم در معرض نمایش
اطراق ( کردن ) Verb: To reside temporarily Noun: temporary stay
توقف کوتاه
خوشحال و هیجان زده In terms of bodybulding: ورزیده، عضله ای
عدم قطعیت شرایط جنگی
برج و بارو/استحکامات/قلعه/سنگر موقت یا کمکی
To die a nobody بی نام و نشان از دنیا رفتن To be a nobody بی نام و نشان بودن برای کسی اهمیتی نداشتن
خواب و خیال باطل
حقیقت تلخ . Cold Reality is finally catching up to the psychopath بالاخره جانیا دارن به حقیقت تلخ میرسند.
طرفدار یا هواخواه تساوی حقوق
فریب دادن دغل بازی کردن To manipulate He plays the fiddle and the prime minister dances to the tune
در شبکه های مجازی: تودهنی بدی خوردن با جواب دندان شکن مغلوب شدن با خفت و خواری شکست خوردن
بی ملاحظه نسنجیده بی مبالات؟؟؟؟؟ The host grilled the president on the apparently indiscriminate nature of the attacks that killed at least 37, incl ...
شخص کم رو و خجالتی
شدیدا سوال پیچ کردن پی در پی سوال پرسیدن مورد بازخواست قراردادن بازجویی کردن The host grilled the president on the attacks that killed many.
To beat/bang/pound the drum با اشتیاق و پر شور در مورد مطلبی سخن گفتن یا نوشتن در جهت حمایت از آن یا متقاعد کردن دیگران برای قبول کردن آن
تحسین برانگیز
در بحث ومناظره طرف رو با خاک یکسان کردن با دادن جواب دندان شکن The professor wiped the floor with Morgan intellectually.
زنده موندن بیش از زمان مورد انتظار
آماده ی حمله بودن
دوست واقعی و قبل اتکا و اطمینان دوست یک رنگ و بی ریا I always count on him as a true blue friend. Loyal Faithful
Near miss
در اصطلاح عامیانه خروس جنگی یعنی کسی که با همه سر دعوا و جنگ دارد
تعریف و تمجید پر آب و تاب که میتواند توام با دروغ باشد.
شر و ور
اتفاق نیفتادن تحقق نیافتن نتیجه ای نداشتن به طهور نرسیدن موفقیت آمیز نبودن . Their dreams have largly failed to materialize
پایین تر از حد انتظار ظاهر شدن
فراتر از حد انتظار ظاهر شدن
Verb: توصیف کردن محسوب کردن قلمداد کردن
To tease شوخی کردن
با تمام وجود با شور و شوق فراوان با اشتیاق تمام
وقتی شخص خودش رو تا سطح طرف مقابل پائین میاره و مثل خودش رفتار می کنه گفته میشه. شاید این جملات بهتر منظور رو برسونن: �میگویند: با هر کسی باید مثل ...
سر شاخ شدن درگیر شدن گلاویز شدن
Lock horns سر شاخ شدن درگیر شدن
مناسب نیست به درد نمیخوره
نایی نداشتن بریدن کم آوردن Have you ever felt like you’re running on empty? Like you’re stuck in a perpetual state of exhaustion, no matter how much ...
To go nuclear on از کوره در رفتن بسبار شدید عصبانی شدن
تعهد آور الزام آور موظف کننده Required by obligation Binding It's incumbent on you = شما ملزم هستید، بر عهده ی شماست که، وظیفه ی شماست که، شما موظف ...
بخاطر دیگران هر بلایی را به جان خریدن جان خود را بخاطر دیگری به خطر انداختن
خل و چل She's a real Oddball.
در سده ی ۱۷۰۰ میلادی از نوعی سیستم درجه بندی محصولات کشاورزی و تجاری استفاده میشد که به چها دسته ی مختلف تقسیم بندی میشد. . Good/fine Fair to middli ...
به سرعت سریعا Nevertheless, popular defenses of the theory continue apace
بی چون و چرا متقن محکم استوار Such episodes are often presented as conclusive. evidence for the power of evolution وقایع/ رویدادهای این چنیتی بعنوا ...
از نظر گذراندن؟؟
Take in . He took in the scene with one embracing glance
۱ - ( در شرایط یا موقعیت خاصی ) : عملکرد بهتری داشتن موفق تر عمل کردن ۲ - لذت بردن