disparate

/ˈdɪspərət//ˈdɪspərət/

معنی: ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی
معانی دیگر: متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس

جمله های نمونه

1. such disparate amusements as fishing and painting
تفریحات کاملا متفاوتی مانند ماهی گیری و نقاشی

2. the three sisters had three disparate personalities
سه خواهر سه شخصیت کاملا متفاوت داشتند.

3. Chalk and cheese are disparate substances.
[ترجمه علی] گچ و پنیر دو ماده کاملا متفاوت هستند.
|
[ترجمه گوگل]گچ و پنیر مواد متفاوتی هستند
[ترجمه ترگمان]پنیر و پنیر، مواد متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The recession has created an atmosphere where disparate groups fraternise in an atmosphere of mutual support.
[ترجمه گوگل]رکود فضایی را ایجاد کرده است که در آن گروه‌های متفاوت در فضایی از حمایت متقابل برادری می‌کنند
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی، فضایی را ایجاد کرده است که در آن گروه های نامتجانس در فضایی از حمایت متقابل وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. a critical study that aims to cover such disparate forms as Anglo-Saxon poetry and the modern novel.
[ترجمه گوگل]یک مطالعه انتقادی که هدف آن پوشش اشکال متفاوتی مانند شعر آنگلوساکسون و رمان مدرن است
[ترجمه ترگمان]یک مطالعه انتقادی که هدف آن پوشش دادن چنین اشکال نامتجانس به عنوان شعر انگلیسی - ساکسون و رمان مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The five experiments gave quite disparate results.
[ترجمه گوگل]این پنج آزمایش نتایج کاملاً متفاوتی را ارائه کردند
[ترجمه ترگمان]این پنج آزمایش نتایج کاملا متفاوتی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The two cultures were so utterly disparate that she found it hard to adapt from one to the other.
[ترجمه گوگل]این دو فرهنگ به قدری متفاوت بودند که به سختی می‌توانست از یکی به دیگری سازگار شود
[ترجمه ترگمان]دو فرهنگ کاملا متفاوت بودند که او آن را سخت برای سازگاری با دیگری پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His immediate priority, though, was to weld a disparate group of men into a cohesive fighting force.
[ترجمه گوگل]با این حال، اولویت فوری او این بود که گروهی متمایز از مردان را در یک نیروی رزمی منسجم قرار دهد
[ترجمه ترگمان]با این حال، اولویت فوری او، جوش دادن یک گروه متمایز از افراد به یک نیروی مبارزه منسجم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were otherwise a very disparate group of seven.
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت آنها یک گروه هفت نفره بسیار متفاوت بودند
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت گروه بسیار نامتجانس هفت نفر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yet there were spasmodic and disparate indications of development in the opposite direction.
[ترجمه گوگل]با این حال نشانه‌های اسپاسم و متفاوتی از توسعه در جهت مخالف وجود داشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، spasmodic و نشانه های متفاوتی از توسعه در جهت مخالف وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The shared conference board allows disparate users to simultaneously view and annotate documents and drawings over TCP/IP networks.
[ترجمه گوگل]برد کنفرانس مشترک به کاربران مختلف اجازه می دهد تا اسناد و نقشه ها را به طور همزمان از طریق شبکه های TCP/IP مشاهده و حاشیه نویسی کنند
[ترجمه ترگمان]هیات مدیره کنفرانس مشترک به کاربران مختلف اجازه می دهد تا به طور همزمان اطلاعات را به طور همزمان مشاهده کرده و documents و drawings را بر روی شبکه های TCP \/ IP تفسیر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The disparate movements of protest were for a moment united in massive resistance.
[ترجمه گوگل]جنبش‌های اعتراضی ناهمگون برای لحظه‌ای در مقاومت گسترده متحد شدند
[ترجمه ترگمان]جنبش های پراکنده اعتراض برای لحظه ای با مقاومت شدید متحد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But how would this disparate, lateral movement fit into a linear ideology?
[ترجمه گوگل]اما چگونه این حرکت ناهمگون و جانبی در یک ایدئولوژی خطی قرار می گیرد؟
[ترجمه ترگمان]اما چگونه این حرکت نامتجانس و جانبی به یک ایدئولوژی خطی تبدیل خواهد شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Like our oral culture, our society is atomized, disparate and largely obsessed with trivia.
[ترجمه گوگل]مانند فرهنگ شفاهی ما، جامعه ما اتمیزه شده، نامتجانس و تا حد زیادی درگیر چیزهای بی اهمیت است
[ترجمه ترگمان]همانند فرهنگ شفاهی ما، جامعه ما بسیار پراکنده، پراکنده و عمدتا نسبت به موارد دیگر درگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The duke's local supporters in East Anglia appear not only disparate but also relatively insignificant.
[ترجمه گوگل]حامیان محلی دوک در شرق آنگلیا نه تنها متفاوت، بلکه نسبتاً ناچیز به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]حامیان محلی دوک در شرق Anglia نه تنها متفاوت هستند، بلکه نسبتا بی اهمیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

مختلف (صفت)
different, variant, dissimilar, disparate, several, various, diverse, divergent, multifarious

نابرابر (صفت)
disparate, unequal

نامساوی (صفت)
disparate, unequal, incoordinate

انگلیسی به انگلیسی

• markedly different, contrasting, dissimilar, unlike
disparate is used to describe things that are very different from each other; a formal word.

پیشنهاد کاربران

متفاوت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : disparity
✅️ صفت ( adjective ) : disparate
✅️ قید ( adverb ) : _
کسی را دوست داشتن
به کسی نیاز داشتن
بی ربط
different
متمایز
ناهمگون
ناهمسان
نامتشابه
ناهمخوانی

بپرس