پیشنهادهای ایمان ملکی (٦٦)
- عبارتی بدون معنایی خاص که گوینده برای ایجاد توقف در کلامش برای فکر به چیزی که میخواهد بیان کند از آن استفاده میکند. در زبان فارسی معادل خاصی برای آ ...
1. برای تکمیل یا اصلاح جملۀ قبلی. معمولاً یک مبحث کلی را به سمت یک موضوع خاص میبرد. "منظورم این است که . . . "، "از نظر اینکه . . . "، "از این جهت که ...
- هر یک از بخش های مهم یک لیست که معمولاً با یک دایرۀ سیاه کوچک مشخص می شود. - نشانه هایی به شکل دایره های سیاه کوچک که برای نشان دادن بخش های مهم ...
- راه رفتن یا قدم زدن بدون داشتن هدفی خاص، پرسه زدن مثال: We were walking around in the garden - داشتن رفتار یا خصوصیت خاص، بخصوص زمانی که احمقانه ب ...
بخشی از یک وبسایت اینترنتی، مختص بحث و تبادل نظر در ارتباط با موضوعی خاص، تالار تبادل نظر، تالار گفتگو، انجمن گفتگو
بخش کناری ناحیۀ باسن واقع در بالای ران ها، [به بیان عامیانه]کون یا باسن
- چه . . . ، چه . . . Whether or not you like it, I’m going out tonight چه خوشش بیاد چه نیاد، من امشب میرم بیرون - چه ( حالت یا احتمال اول، و چه ح ...
به دردسر افتادن، به مشکل برخوردن، گرفتار شدن مثال: If we don't get this finished on time, we're screwed They found out about our betrayal, so now we' ...
- محض اطلاع مثال: For the record, most Moscow girls leave school at about 18 - صرفاً جهت اطلاع مثال: It doesn’t matter now, but just for the record ...
شاید
- از دست کسی یا چیزی خلاص شدن، از شر کسی یا چیزی خلاص شدن ?Did you know that Sarah ditched ( = ended her relationship with ) her boyfriend last week ...
عضلات باسن، عضلات سرینی، عضلات گلوتئال
- مقدار زیاد، قدر زیادی، مقدار قابل توجه، تعداد زیاد مثال: Please take some cake home with you—there's quite a bit left - تقریباً زیاد، نسبتاً زیاد ...
- نادیده گرفتن چیزی، بی توجهی کردن به چیزی، فکر نکردن به چیزی، پرت شدن حواس از چیزی، قدر چیزی را ندانستن ( به این دلیل که فکر می کنیم همواره در دسترس ...
- ثبت نام کردن مثال: They’ve signed me up to do voluntary work next month - عضو شدن مثال: Kathy signed up for the soccer team this year - قرارداد ب ...
استهلاک مثال: Most tires will last for four years with normal wear and tear
دو نیمۀ گوشتی بزرگ بخش پشتی ناحیۀ باسن، [به بیان عامیانه]کون یا باسن
جلسۀ تمرین بدنی، جلسۀ تمرین ورزشی
- دلیل اصلی چیزی بودن The problem boils down to one thing - lack of money - ساده کردن، خلاصه کردن، تقلیل دادن Your essay is far too long. Please tr ...
- دست به کار شدن We need to get going if we want to get this house cleaned up before your mother gets here - راه افتادن Let's get going! We can't st ...
- به احتمال زیاد What he said is almost certainly true
- وضعیت پیچیده و بغرنج Overhauling the current tax legislation is a rabbit hole I don't think this administration should go down at this point
- گهگاه، بعضی اوقات مثال: I've had toothache on and off for a couple of months - به طور متناوب، به تناوب، به نوبت مثال: It rained on and off most of ...
- چیزی ساده که نیاز به فکر کردن کمی داشته باشد Taking that job over the one I had was a no - brainer - چیزی که انجام دادن یا فهمیدن آن بسیار ساده با ...
- تعیین شده به وسیلۀ ژنتیک، ساخته شده به شکلی ثابت Our brains are wired in terms of how we respond to changes in energy balance
- درگیر شدن یا مشغول شدن بیش از حد ذهن به کسی یا چیزی ?Why are you so hung up on getting everything right - علاقه و دلبستگی خیلی زیاد به کسی یا چیزی ...
- دست کشیدن از کار یا هر فعالیتی شبیه به آن برای مدت زمانی As it's Friday, I think I'll sign off early today - قطع کردن مکالمه - اعلام پایان چیزی M ...
حال گیریه
- تعجب آور And here’s the real kicker - if you buy one you get the second one free
بیان کردن فکر یا ایده، یا پیشنهاد دادن کسی یا نقشه ای به دیگران The proposals that you have put forward deserve serious consideration She has decided ...
- نادیده گرفته شدن، مورد بی توجهی قرار گرفتن، شنیده نشدن مثال: Tragedy could have been prevented if the warnings hadn't fallen on deaf ears The mayor ...
- داخل متن To really know a word, you must be able to use it in context - با توجه به شرایط و عوامل We need to consider these events in context It is ...
موافق بودن با یک عمل یا ایده مثال: It's a new approach and we want everyone to get on board and make it happen
- بودن یا قرار گرفتن در یک وضعیت پیچیده و بغرنج Quoting from the people themselves is the easiest way of showing just how far down the rabbit hole we ...
- بعدش چیزی توضیح داده میشه، موضوع اینه که . . . ، مسئله اینه که . . . Here's the deal: the publisher moved up the deadline, so I need to see an edi ...
به عنوان فعل به معنای: یکسان، معادل، هم اندازه، برابر، همتراز کردن یا بودن یا شدن
بودن یا کار کردن در کنار هم یا همزمان ( خوب و دقیق ) مثال: The heart and lungs will be transplanted in tandem I want these two groups to work/operat ...
امثال این ها، چیزهایی مثل این ها، چیزهایی از این دست مثال: I find these parties dreadfully boring. The only thing anyone talks about is how much mone ...
[ورزش]: انقباض یا تمرین درون گرا یا کانستریک
و امثال این ها، و چیزهایی مثل این ها، و چیزهایی از این دست مثال: I find these parties dreadfully boring. The only thing anyone talks about is how muc ...
واکِر، عصای چارپایه ای است که افرادی که در حفظ تعادل مشکل دارند، یا عملکرد اندام های تحتانی آن ها با اشکال مواجه شده است، می توانند به کمک آن راه برو ...
به وضوح و روشنی بیان یا ابراز یا اظهار کردن، طوری که دیگران به خوبی متوجه شوند ( از طریق صحبت کردن، موسیقی، سینما و . . . ) What comes across in his ...
مسابقات سه گانه
- ناتمام ماندن، ناتمام گذاشتن 25 Students began the course but a number have fallen by the wayside and only 12 will be taking the exam - فراموش شدن ...
- یک مثال یا نمونۀ خوب برای چیزی Supermarkets often charge too much for goods. Bananas are a case in point
فواید و مزایای دو چیز مختلف یا متضاد، همراه با هم مثال: She works in the city and lives in the country, so she gets the best of both worlds - صرفا ن ...
- مخفف Deltoids به گویش عامیانه، عضلۀ دالی یا دلتوئید
خیلی زیاد، به تعداد خیلی زیاد Things were about to get a whole lot worse I said no, for a whole lot of reasons
- گرفتن و نگه داشتن چیزی He latched onto her arm and wouldn't let go - شروع به انجام کاری با علاقه He latched onto music as a way to relax - نزدیک ...
- بی نظیر مثال: Have you tried this ice cream? It's the bee's knees, it really is