اسم پسر - صفحه 28

اراده خداوند

ایل و طایفه شاد، موجب شادی ایل و طایفه

خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوندافاده فاعلیت ( گار )

امپراتور، حاکم

حرکت، جنبش، کنایه ‏از پیروزی آرام آرام ( نگارش کردی

محرک ( نگارش کردی

وجین کردن، شمارش ( نگارش کردی

زمین سرسبز، زمین سرسبز ( نگارش کردی

پرهام

چیره، غالب

نخستین آفریده

پهلوان مانند سام

شیر ایرانی

منطقه ای که امروزه ایران خوانده میشود

ایران

پارسی، ایرانی

فرمان، امر

از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ساوه پادشاه ترک و هم زمان با بهرام چوبین سردار ساسانی

( صاحب ) بهترین مهربانی و عشق

محل عبور در رودخانه ( نگارش کردی

دارنده زمین

بةسوی بالا ( نگارش کردی

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی

لهجةای در زبان کردی ( نگارش کردی

نام یکی از قبایل ماد ( نگارش کردی

ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی

از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر

درخشش، رعد و برق منبع

از فرمانروایان کاسی ( نگارش کردی

محافظت

نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی

پای میترا

نام پسر شاپور، سردودمان اسپرمبدان، نام پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری

نگهبان، حافظ

عادل، دادگستر، اصیل، ( پاک، داد = داده، عدل، انصاف، دادگر )، دادهی پاک، پاکزاده، آنکه پدرانش از افر ...

دوست مخلص، باصفا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد

نیکنام، خوشنام، دارای شهرت نیک

وارسته، زاهد، عاشقِ صادق و پاک نظر، ویژگی آن که حاضر است در راه هدف همه چیز خود را از دست بدهد، ( ب ...

پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه، ( به مجاز ) ویژگی آن که حسد، کینه و گمان درباره ی دیگران ندا ...

نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی

جوانمرد پاک

پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا، دارای عقیده و نظر پاک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که خردمندانه و د ...

فرد پاک و پاکیزه

شبیه و مانند پاک، ( مجاز ) پاک، بی آلایش، مبرا از بدی و گناه، بی عیب و نقص، [پاک، سار ( جزء پسین بع ...

یار مخلص، دارنده ی پاکی

سال گذشته، پار، ( در کردی ) پایدار، سربلند، مقاوم

مقام دار، صاحب منصب، عنوانی برای منصب های شهربانی و کشوری، ( صفت ) ( در قدیم ) قدرتمند، زورمند، ( م ...

نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص

نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی

اسفندیار

یاور، یاور ( نگارش کردی

پشنگ

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه ...

از شخصیتهای شاهنامه، ز شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد ( کی پشین ) پادشاه کیانی

سنگ

بلغت زند و پازند ارزن را گویند

بلاش

بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی

روبند، پوشیده، پنهان، ( در اوستایی، paiti dāna ) ( در پهلوی، padām، pandām، panum ) ( در قدیم ) پار ...

مرکب از پنج ( پنجه )، علی ( بلند مرتبه )، پنج ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از پنج ( پنجه ) + علی ( ...

پهلوان

پویش وتلاش کردن

پسرِ سام، زال، ( پور = پسر، سام ) پسرِ سام، [مراد زال است]، ن، ک سام

پسر سینا، ( پور = پسر، سینا ) پسر سینا

پسر خوب و نیک، پسر بهتر

پسر عدالت

پسرشاه، شاهپور، ( = شاپور )، شاپور

پسر دارای قدر و ارزش، ( پور = پسر، شان = شأن، مقام و مرتبه، ارزش، اعتبار، شکوه، جلال و عظمت )، پسر ...

نام پدر زردشت

برنا، نام یکی از فرماندهان ساسانی، ( پهلوی، purnāy ) ( = برنا )

پسرِ خورشید

پسر عزیز

پسر همراه، مرکب از پور ( پسر ) + یار ( یاور، دوست )

ترکیب دو اسم پوریا و مهر ( بسیار دارنده و خورشید )، ( فارسی ) از نامهای مرکب، پوریا و مهر

پسر یامین، بنیامین، ( فارسی ـ عبری ) پسرِ یامین، ن، ک بنیامین

زمین پاک

بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، برادر پیران فرزند ویسه در زمان افراسیاب

پیماینده، رونده، اندازه گیرنده، ( بن مضارعِ پیمودن )، پیمودن، راه رونده، طی کننده

نقاش معروف معاصر

نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه

نادم، بازگشتن از گناه، توبه کننده، ( عربی ) آن که از عملی پشیمان شده وآن را ترک کرده است

نام فرمانداری ایرانی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی

تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو، ( اسم مصدر از تابیدن )، عمل تابیدن، شعاع ها ...

بخشنده تاج پادشاهی، رساننده کسی به پادشاهی، از القاب رستم پهلوان شاهنامه

لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان

پریاموس آخرین پادشاه تروا، در افسانه های قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان اف ...

پارس ( قوم )

نام گیاهی است

پشوتن، فداکار، ( = پشوتن )

پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق

نام نوعی درخت

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پهلوانان در زمان فریدون پادشاه پیشدادی

کسی که در خواب نباشد، ( مجاز ) آگاه و هوشیار، ویژگی آن که در خواب نیست، ( به مجاز ) آگاه، هوشیار، آ ...

دل داده، عاشق، بی صبر و قرار، ( اَعلام ) ) ابوالمعالی میرزا عبدالقادر ابن عبدالخالق شاعر پارسی گوی ...