اسم پسر - صفحه 29
بخش ( فارسی ) + علی ( عربی )، کسی که نصیب و بخت از علی ( ع ) یافته، بخشیده شده از سوی علی ( ع )
پسر
فارسی، عربی بورژک
نام میزبان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بورژین
زندگی طلایی
پسر
کردی بورمند
نام گیاهی بسیار خوشبو
پسر
فارسی
طبیعت بورنگ
نوعی ریحان کوهی
پسر
فارسی بوزرجمهر
بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی بوژان
نمو کردن، شکوفا شدن، بةخود بالیدن ( نگارش کردی
پسر
کردی بوستان افروز
بستان افروز
پسر
فارسی بوسیان
از قبایل ماد ( نگارش کردی
پسر
کردی بویار
نجیب زاده
پسر
ترکی بکیاش
بکتاش
پسر
ترکی بی باک
با جرأت ( نگارش کردی
پسر
کردی بی بش
محروم ( نگارش کردی
پسر
کردی بی کس
تنها و بدون حامی ( نگارش کردی
پسر
کردی بیارش
دو دلیر
پسر
فارسی بیاره
نام روستایی ( نگارش کردی
پسر
کردی بیتاوان
بی گناه، بی گناة ( نگارش کردی
پسر
کردی بیتخش
نام مردی که در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی زندگی می کرده و نامش در کتیبه کعبه زرتشت آمده است
پسر
فارسی بیتک
نام جد منوچهر پادشاه کیانی، نام جد منوچهر پادشاه کیانی به نوشته بندهش
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بیدار
کسی که در خواب نباشد، ( مجاز ) آگاه و هوشیار، ویژگی آن که در خواب نیست، ( به مجاز ) آگاه، هوشیار، آ ...
پسر
فارسی بیدل
دل داده، عاشق، بی صبر و قرار، ( اَعلام ) ) ابوالمعالی میرزا عبدالقادر ابن عبدالخالق شاعر پارسی گوی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بیرام
عید، جشن، بایرام
پسر
ترکی بیرشاد
یادمان خوشحالی، یادمان خوشحالی ( نگارش کردی
پسر
کردی بیرگا
یادگه، یادگه بیرگه یادگه ( نگارش کردی
پسر
کردی برآلین
نام گیاهی خوشبو است کة مصرف طبی دارد ( نگارش کردی
پسر
کردی برام
خوشبو، خوشبو ( نگارش کردی
پسر
کردی برانوش
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی، ( = بزانوش ) ( اَعلام ) ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن براهام
ابراهیم
پسر
عبری
مذهبی و قرآنی براهیم
ابراهیم
پسر
عبری براو
زمینی کة بوسیله چشمة یا رودخانه آبیاری شود ( نگارش کردی
پسر
کردی برایکا
بهترین
پسر
فارسی برپرس
مسئول رئیس ( نگارش کردی
پسر
کردی برتاو
جای آفتابگیر ( نگارش کردی
پسر
کردی برتن
مرد مغرور، بردیس، به فتح ب و ت
پسر
فارسی برته
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن برجاسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران تورانی
پسر
فارسی برچاو
زیبا، منتظر، پدیده ( نگارش کردی
پسر
کردی بیستون
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی کةدرآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رسان ...
پسر
کردی بیلاش
مفقود الاثر ( نگارش کردی
پسر
کردی بینر
بیننده ( نگارش کردی
پسر
کردی بیورد
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بیورزاد
نام سپهسالاری در زمان اشکانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پاپریک
نام یک گیاه خوشبو، نام گیاهی خوشبو است ( نگارش کردی
پسر
کردی پاپک
استوار، از شخصیتهای شاهنامه، پدر کوچک، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا و پدربزرگ ارد ...
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن پاتیرا
فراوانی
پسر
فارسی، آشوری پادار
ثابت، ثابت ( نگارش کردی
پسر
کردی پاداش
جزا، اجر کار خوب، مکافات نیکی ( نگارش کردی
پسر
کردی پاداشت
جزا ( نگارش کردی
پسر
کردی پادشا
حاکم ( نگارش کردی
پسر
کردی پادیان
نگهبان
پسر
فارسی پارتیا
سرزمین پارسی
پسر
فارسی پاردیک
جد ساسان، موسس ساسانیان، نام پدربزرگ ساسان به نوشته سنگ نوشته کعبه زرتشت
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارس
نام یکی از اقوام آریایی که در جنوب ایران سکونت داشتند، نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ای ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارساکیا
پادشاهِ بزرگ و پرهیزکار و پاکدامن، نام یکی از امرای درگاه کارکیا، ( پارسا = آن که از گناه بپرهیزد، ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پارسوا
خطه، مرز، کنار، نام منطقه ای در غرب سرزمین مادها، ( اکدّی )، ( اَعلام ) نام ناحیه ای در غرب سرزمین ...
پسر
فارسی پارسیس
شکل یونانی پارسی، پارسی، ایرانی
پسر
یونانی پارسیکا
اهالی سرزمین پارس
پسر
فارسی پاره وان
بانک ( نگارش کردی
پسر
کردی پاره یار
کارمند بانک ( نگارش کردی
پسر
کردی تالای
دریا
پسر
ترکی تامر
خداوند خرما
پسر
عربی بمان علی
بمان ( فارسی ) + علی ( عربی ) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی ( ع ) بخواهند
پسر
عربی، فارسی بن هور
پسر خورشید
پسر
فارسی، عربی بنار
دامنةکوةکه رو به دشت است ( نگارش کردی
پسر
کردی بنان
سرانگشت، انگشت، ( اعلام ) غلامحسین بنان [، شمسی] خواننده ی ایرانی، فرزند کریم خان بنان الدوله بود، ...
پسر، دختر
عربی، کردی
مذهبی و قرآنی بنجامین
بنیامین، فرزند پسر دست راست، نام فرزند حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف
پسر
عبری پاساد
محافظت
پسر
فارسی پاساک
نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پامیر
پای میترا
پسر
فارسی پاو
نام پسر شاپور، سردودمان اسپرمبدان، نام پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پاوان
نگهبان، حافظ
پسر
فارسی پاک داد
عادل، دادگستر، اصیل، ( پاک، داد = داده، عدل، انصاف، دادگر )، دادهی پاک، پاکزاده، آنکه پدرانش از افر ...
پسر
فارسی پاک مهر
دوست مخلص، باصفا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد
پسر
فارسی پاک نام
نیکنام، خوشنام، دارای شهرت نیک
پسر
فارسی پاکباز
وارسته، زاهد، عاشقِ صادق و پاک نظر، ویژگی آن که حاضر است در راه هدف همه چیز خود را از دست بدهد، ( ب ...
پسر
فارسی پاکدل
پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه، ( به مجاز ) ویژگی آن که حسد، کینه و گمان درباره ی دیگران ندا ...
پسر
فارسی پاکر
نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پاکراد
جوانمرد پاک
پسر
فارسی پاکرای
پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا، دارای عقیده و نظر پاک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که خردمندانه و د ...
پسر
فارسی پاکرو
فرد پاک و پاکیزه
پسر
فارسی پاکسار
شبیه و مانند پاک، ( مجاز ) پاک، بی آلایش، مبرا از بدی و گناه، بی عیب و نقص، [پاک، سار ( جزء پسین بع ...
پسر
فارسی پاکیار
یار مخلص، دارنده ی پاکی
پسر
فارسی پایار
سال گذشته، پار، ( در کردی ) پایدار، سربلند، مقاوم
پسر
کردی، فارسی پایور
مقام دار، صاحب منصب، عنوانی برای منصب های شهربانی و کشوری، ( صفت ) ( در قدیم ) قدرتمند، زورمند، ( م ...
پسر
فارسی پدیدار
نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص
پسر
فارسی پساک
نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پسندیار
اسفندیار
پسر
فارسی پشتیسار
یاور، یاور ( نگارش کردی
پسر
کردی پشن
پشنگ
پسر
فارسی پشنگ
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پشین
از شخصیتهای شاهنامه، ز شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد ( کی پشین ) پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پطروس
سنگ
پسر
عبری پگین
بلغت زند و پازند ارزن را گویند
پسر
فارسی پلاش
بلاش
پسر
فارسی پلاشان
بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی پنام
روبند، پوشیده، پنهان، ( در اوستایی، paiti dāna ) ( در پهلوی، padām، pandām، panum ) ( در قدیم ) پار ...
پسر
فارسی پرهان
لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان
پسر
فارسی پریام
پریاموس آخرین پادشاه تروا، در افسانه های قدیم یونان، آخرین پادشاه تروا که شهر وی به دست یونانیان اف ...
پسر
یونانی
تاریخی و کهن پریس
پارس ( قوم )
پسر
پهلوی پژند
نام گیاهی است
پسر
فارسی