اسم - صفحه 57

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

تیامین/tiyamin/

فدایی چشمان


پسر

لری
تیدآ/tida/

تیدا، دختر خورشید، زاییده خورشید، دهتر زیبارو، مرکب از تی به معنای خورشید و دا به معنای زاییده


دختر

فارسی
تیده آ/tidehaa/

ملکه و سرور گل ها


دختر

پهلوی
تیرا/tirā/

نام فرشته ای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی در روزهای تیر به او تعلق دارد


دختر

فارسی
تیراژه/tirāže/

تیراژی، رنگین کمان، قوس و قزح، طوق بهار، قوس قزح


دختر

فارسی

طبیعت
تیران/tirān/

نام پسر اردشیر سوم و نام چندین پادشاه از سلسله اشکانیان، ( اَعلام ) ) نام پسر اردشیر سوم، ) تیران ا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تیربد/tirbod/

فرمانده ی یک ستون کوچک تیر انداز


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تیرش/tirash/

چشم عسلی


پسر

لری
تیرگان/tirgān/

روز سیزدهم تیرماه، جشنی که در این روز در ایران باستان برپا می کرده اند، ( در قدیم ) در ایران قدیم ج ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تیروژ/tirozh/

پرتو و درخشش خورشید


دختر

کردی
تیریژ/tirizh/

پرتو


پسر

کردی
تیسا/tisā/

تنها، ( به مجاز ) یکتا و یگانه، ( طبری )، خالی، واحد، در گویش مازندران خالص


دختر

مازندرانی، فارسی
تیساگل/tisā gol/

گل خالص، گل ناب، [تیسا ( در طبری ) خالی، گل] ( به مجاز ) گلِ خالص، [تیسا ( در طبری ) خالی + گل] ( ب ...


دختر

مازندرانی، فارسی

طبیعت، گل
تیسان/tisan/

نام دو ستاره است


دختر

فارسی

کهکشانی
تیساناز/tisa-naz/

مرکب از تیسا ( خالص )، ناز ( زیبا )، در گویش مازندران مرکب از تیسا ( خالص ) + ناز ( زیبا )


دختر

فارسی
چنگش/chengesh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه خاقان چین


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
چنگیز/changiz/

قوی، محکم، نام پادشاه معروف مغول


پسر

مغولی
چهراب/chehrab/

دارای چهره ای روشن و لطیف چون آب


دختر

فارسی
چهرآذر/čehrāzar/

آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش، ( = آذرچهر )


دختر، پسر

فارسی
چهرآرا/chehr-ara/

آراینده چهره


دختر

فارسی
چهراز/chehraz/

نام رودی و دهی در حوالی شهرکرد


دختر

فارسی
چهرآزاد

نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی


دختر، پسر

فارسی
چهرافروز/chehr afroz/

روشن کننده صورت، مرکب از چهر ( صورت ) + افروز ( افروزنده، روشن کننده )


دختر

فارسی
چهربرزین/chehr barzin/

دارنده نژاد برتر


پسر

فارسی
چهرزاد/čehrzād/

( مجاز ) نژاده، اصیل، لقبی است که در شاهنامه به همای دختر بهمن داده شده، ( به مجاز ) نژاد و اصیل، ل ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
چهرفروز/chehr-foroz/

چهر افروز


دختر

فارسی
چهرمینو/chehr-mino/

آن که چهره ای زیبا چون بهشت دارد


دختر

فارسی
چهره آسا/čehre āsā/

اصیل، آزاده، ( چهره، آسا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی
چهره گل

آن که چهره ای زیبا چون گل دارد


دختر

فارسی
تاکدخت/tak dokht/

مرکب از تاک ( درخت انگور )، دخت ( دختر )، مرکب از تاک ( درخت انگور ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
تایان/tayan/

پرستار، دایه


دختر

کردی
تایسز/tāy sez/

بی نظیز، بی همتا، تک، ( تای= لنگه، همتا و نظیر، سز = بدون )، در مجموع به معنی بی نظیر


دختر

ترکی
تایلان/tāylān/

قدبلند


دختر، پسر

ترکی
تایماه/taymah/

مانند ماه


دختر

ترکی

کهکشانی
تاینور/tāy nur/

مانند نور


پسر

ترکی
تباک/tabak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تبتل/tabattol/

از دنیا بریدن و به خدا پیوستن


پسر

فارسی
تتسگل

نام میوه ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر


دختر

فارسی
تجلی/tajalli/

جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، پدیدار شدن، یکی از مراحل تصوف، ( عربی )، ظاهرشدن، آشکارشدن، ظاه ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
تحفه گل

تحفه ( عربی ) + گل ( فارسی ) گل ارزشمند


دختر

فارسی، عربی
تخار/tokhar/

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تخشا/tokhšā/

کوشنده، کوشا، ساعی، ( پهلوی، tuokhšāk ) کوشنده، سعی کننده، ( در اوستائی، thwaokhš، thwaokhša ) غیور ...


پسر

فارسی
تخواره/takhvare/

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تداعی/tadaei/

یادآوری و بخاطر آوردن در ذهن


دختر

عربی
جرجیس/jerjis/

گل سیاه، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، ( عربی )، ( اَعلام ) ) نام پیامبری از بنی اسرائیل که به ا ...


پسر

عربی، یونانی

طبیعت، گل، مذهبی و قرآنی
جریر/jarir/

جاری، روان، تندزبان، گویا، ( اَعلام ) ) نام پدر محمّد ابن جَریر طبری: [ هجری] معروف به جَریر طبری، ...


پسر

عربی
جریره/jarireh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر پیران ویسه، همسر سیاوش و مادر فرود


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
جستان/jastān/

چالاک و چابک، نام پدر مرزبان نخستین پادشاه جستانیان، ( اسم مصدر از جهیدن )، چابک و چالاک


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
جسیکا/jessica/

خدا و پرنسس


دختر

لاتین
جلایر/jalāyer/

نام یکی از قبایل مغول، نام شاعری در عهد شاه اسماعیل اول صفوی، ( ترکی ) ( اَعلام ) ) نام یکی از قبای ...


پسر

ترکی، عربی

تاریخی و کهن
جلیل الدین/jaliloddin/

بزرگ و بزرگوار در دین و شریعت


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
جمدخت/jamdokht/

دختر پادشاه بزرگ، جم ( پادشاه بزرگ ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
جمزاد/jamzād/

نژاد و گوهر جم، ( مجاز ) بزرگ زاده، از نسل پادشاهان، [جم = در روایات داستانی ایران یکی از بزرگترین ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
جمشاد/jamshad/

پادشاه بزرگ و شاد


پسر

فارسی
جمهور

پادشاه هند که نامش در شاهنامه امده است، عامّه مردم


پسر

عربی
حفیظ/hafiz/

حافظ نگهبان، هوشمند و یادگیرنده


پسر

عربی
حلاوت/halāvat/

دلچسب بودن، دلپذیر بودن، دلپذیری، شیرین بودن، شیرینی، شیرین شدن، ( به مجاز ) خوشایند و دلچسب بودن، ...


دختر

عربی
حلیفه/halife/

زن قرین و همراه، زن هم قسم


دختر

عربی
حماس/hamās/

هواخواهی شدید، اشتیاق شدید، التهاب تب و تاب، شور و شوق، غیرت، پهلوانی، تعصّب


پسر

عربی
حمام

کبوتر


پسر

عربی
حمدالدین

مرکب از حمد ( سپاس، ستایش ) + دین


پسر

عربی
حمرا/hamra/

سرخ رنگ


دختر

عربی
حمراه/homrah/

حوری لقا


دختر

عربی
حمیدالدین/hamidoddin/

ستوده آیین، ستوده دین، ( اَعلام ) قاضی حمیدالدین بلخی نویسنده مشهور قرن هجری، ( در اعلام ) قاضی حمی ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
حمیدالله/hamid-ol-lah/

ستوده خداوند


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
حمیدحسین/hamid-hossein/

ترکیب دو اسم حمید و حسین ( ستوده و نیکو )


پسر

عربی
حمیدصالح/hamid-saleh/

ترکیب دو اسم حمید و صالح ( ستوده و شایسته )


پسر

عربی
حمیم/hamim/

خویشاوند نزدیک، دوست و همراه بسیار صمیمی، آب جوشان جهنم


پسر

عربی
حنون/hanun/

صدای باد، مهربان


دختر

عربی
بناو

نوعی درخت محکم و سخت کة بة خاطر سنگینی به زیر آب فرو می‏رود ( نگارش کردی


دختر

کردی
بناوان/benavan/

کدبانو، خانه دار، خانةدار ( نگارش کردی


دختر

کردی
بنت الحسنی/bentolhosnā/

دختر زنِ نیکو، دختری که از زن نیکو متولد شده است


دختر

عربی
بنتا/benta/

نو نهال


دختر

کردی
بنجامین

بنیامین، فرزند پسر دست راست، نام فرزند حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف


پسر

عبری
تدین/tadayyon/

دینداری، درستکاری، مومن بودن، ( عربی ) دیندار بودن، مؤمن بودن


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
تذرو

قرقاول


دختر

فارسی
ترخان/tarxān/

کسی که شاه به او امتیازات ویژه ای داده، نام نوعی گیاه، ( ترکی ) ( = طرخان ) آن که خان ( پادشاه ) به ...


پسر

ترکی

تاریخی و کهن، طبیعت
ترسا/tarsā/

ترسنده، راهب مسیحی


پسر

فارسی
ترگل/targol/

گل تازه و شاداب


دختر

فارسی

گل
ترنگ/torang/

تورنگ، تذرو، قرقاول، ( = تورنگ، قرقاول ) پرندهای از خانوادهی ماکیان با سری که کاکل گوشتی دارد، دم د ...


دختر

فارسی

پرنده، طبیعت
ترنه/torne/

گیسو


دختر

فارسی
ترنیان/tarniyan/

سبدی که از شاخه های بید می بافند


دختر

فارسی
تروسکه/truske/

درخشان و نورانی


دختر

کردی
تروند/tarvand/

میوه تازه رسیده، نوبر


دختر

فارسی
ترکان/tarkan/

عنوانی مخصوص زنان اشراف، در دوره مغول، نام مادر سلطان محمد خوارزمشاه


دختر

ترکی

تاریخی و کهن
تریتا/terita/

اولین پزشک ایرانی در اوستا


پسر

اوستایی
تریتی/teriti/

نام دختر دوم حضرت زرتشت


دختر

عبری

مذهبی و قرآنی
تژاو/tazhav/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی داماد افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تسلا/tasallā/

آرامش یافتن یا کم شدن اندوه، آرامش، ( در قدیم ) خشنود، خرسند، راضی


دختر

عربی
تسکین/taskin/

ساکن و آرام قرار دادن کسی را


دختر

عربی
جاماس/jāmās/

نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب، ( = جاماسب )


پسر

پهلوی

تاریخی و کهن
جاماسپ

جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی


پسر

اوستایی، پهلوی
جامشید

جمشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی


پسر

فارسی
جان آرا/jān ārā/

زینت دهندۀ جهان، ( مجاز ) زیبا، آرایندۀ جهان، نظم دهنده به جهان، آراینده ی جان و روح، زینت جان


دختر

فارسی
جان آرام/jan-aram/

آرام کننده جان، باعث آرامش


دختر

فارسی
جان افزا/jān afzā/

آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود، ( به مجاز ) جان افروز، جان افزا


پسر

فارسی
جان بخشان

جان بخش


پسر

فارسی
جان پرور/jān parvar/

روح پرور، جان بخش


پسر

فارسی
جان فروز/jān foruz/

جان افروز، روشن کننده جان، ( = جان افروز )


دختر

فارسی
جان محمد

جان ( روان ) + محمد ( ستوده شده )


پسر

عربی، فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم