جریر

/jarir/

فرهنگ اسم ها

اسم: جریر (پسر) (عربی) (تلفظ: jarir) (فارسی: جَرير) (انگلیسی: jarir)
معنی: جاری، روان، تندزبان، گویا، ( اَعلام ) ) نام پدر محمّد ابن جَریر طبری: [ هجری] معروف به جَریر طبری، مورخ و مفسر ایرانی ساکن بغداد، مؤلف تاریخ طبری و تفسیر طبری ( هر دو ترجمه )، هر دو به عربی، ) جریر: [، قمری] شاعر عرب، که در هجو مخالفانش مشهور بود، دیوانش چاپ شده است، ( در اعلام ) نام پدر محمد بن جریر طبری از بزرگترین مورخان ایران، نام دانشمند معروف و مؤلف تاریخ طبری
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم پسر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

جریر. [ ج َ ] ( ع اِ ) مهار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مهار یا آنچه بخصوص از پوست تافته شده و بر بینی اسب و شتر سخت کنند. ( از متن اللغة ). و منه خلو بین جریر والجریر ای اترکوا له زمامه. ( ازاقرب الموارد ). || رسن چرمین گلوی شتر یارسنی که شتر را بجای افسار باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رسنی است مر شتر را بجای افساردیگر دواب و آن غیر از مهار است. ( از معجم البلدان )( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). رسن که در گردن شتر کنند. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || رسن تافته. ( از متن اللغة ). و فی الحدیث «لولا ان یغلبکم الناس علیها لنزعت معکم حتی یؤثر الجریر بظهری ». که مقصود از جریر رسن است. ( از اقرب الموارد ). || رسن چرمین مانند مهار. ج اَجِرَّة و جُرّان. ( متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جِرّان. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ جریرةبه معنی گناه ؛ گناه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) نام موضعی است که در عصر عبداﷲبن زیاد در آن جنگی روی داد. ( از معجم البلدان ).

جریر. [ ج ُ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی است بنزدیک مکه. ( از معجم البلدان ).

جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) از عمال ابومحمد موسی الهادی خلیفه عباسی است. ( از النقود العربیة ص 123 ).

جریر. [ ج ُ رَ] ( اِخ ) بنو جریر. از محال بصره است. و نسبتی بقبیله ای که به آنجا نزول کرده بود. ( از معجم البلدان ).

جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) یا ابوجریر. بغوی و ابن منده به این ضبط آورده و آن را محقق ندانسته و در ضبط درست کلمه حریز با حاء مهمله و در آخر زای معجمه میباشد. ( از الاصابة فی تمییز الصحابة ). و رجوع به حریز شود.

جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعروة. وی از روات مجهول الحال بود و سلیمان بن بلال از او روایت دارد. ( از لسان المیزان ).

جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن ابوعطاء. از روات بود. ابن عدی از ابن معین نقل میکند که او را نمی شناسم. ( از لسان المیزان ).

جریر. [ ج َ ]( اِخ ) ابن احمدبن ابی داود . او این ابیات را از قول یعقوب بن داود انشاء کرد:
طلق الدنیا ثلاثاً
اطلب زوجا سواها
انها زوجة سوء
لاتبالی من اتاها.
رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 121 شود.

جریر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن ارقط... از صحابه بود و ابن منده از طریق یعلی بن اشدق از او روایت کرد ولی متروک است. ( از الاصابة فی تمییز الصحابة ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- ( اسم ) رسنی که شتر را بجای افسار باشد. ۲- ( صفت ) جاری روان . ۳- تند زبان گویا.
ابن یزید بن خالد بن عبدالله قسری یکی از خطبای زبان عرب بود . وی خطیبی نبیل و خوش بیان و از عمال ابو جعفر منصور خلیفه عباسی بود .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) رسنی که شتر را به جای افسار باشد. ۲ - (ص . ) جاری ، روان . ۳ - تندزبان ، گویا.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جریر (ابهام زدایی). جریر ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • جریر بن عبدالله بجلی، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و از مردان مشهور نیمه نخست سده یک قمری• جریر بن مسعود حضرمی، از سپاهیان عمر بن سعد در جنگ با امام حسین• جریر بن یزید ریاحی، فرزند یزید ریاحی و از یاران باوفای سیدالشهدا (علیه السلام)• جریر بن عطیه، شاعر معروف عرب• جریر بن عبدالحمید، محدّث مشهور قرن دوم
...

جدول کلمات

جاری ، رورن

پیشنهاد کاربران

بپرس