اسم - صفحه 55
نوعی پرنده صحرایی، توکا، ( مازندرانی ) ( = توکا )، ← توکا
دختر
مازندرانی
پرنده، طبیعت تیکال
چشم قهوه ای تیره یا مشکی
دختر
لری جاستین
صالح و درستکار
پسر
لاتین جاسمین
نوعی گل زینتی، یاسمین، یاسمن، گلی زینتی با گلهای درشت و معطر به رنگهای سفید، زرد، و قرمز
دختر
فارسی
گل جالینوس
نام پزشکی یونانی
پسر
یونانی
هنری جاماسپ
جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
پسر
اوستایی، پهلوی جامشید
جمشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی
پسر
فارسی جان بخشان
جان بخش
پسر
فارسی جان محمد
جان ( روان ) + محمد ( ستوده شده )
پسر
عربی، فارسی جانعلی
جان ( بلند مرتبه ) + علی ( عربی )
پسر
فارسی، عربی جانوسیار
جانوشیار، نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی جانک
بچه سال
دختر
فارسی جرجیس
گل سیاه، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل، ( عربی )، ( اَعلام ) ) نام پیامبری از بنی اسرائیل که به ا ...
پسر
عربی، یونانی
طبیعت، گل، مذهبی و قرآنی جسیکا
خدا و پرنسس
دختر
لاتین جمیلا
خوب، نیکو، زیبارو، شایسته، ( عربی ـ فارسی ) [جمیل= زیبا، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به جمیل
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی جهان خاتون
خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
دختر
فارسی جهانبان
نگهبان جهان، خداوند
پسر
فارسی جهانتاب
روشنایی دهنده به جهان، روشن کننده عالم
دختر
فارسی جهانسوز
فتنه و آشوب به پا کننده در جهان، بی اعتنا به جهان و هر چه در آن است
پسر
فارسی جهانشیر
دلاور در جهان
پسر
فارسی جهانگشای
تسخیرکننده جهان، فاتح
پسر
فارسی جوآنا
دختر زیبا
دختر
کردی جودت
نیکویی، خوبی
دختر
عربی جیلا
ژیلا، ژاله تگرگ
دختر
گیلکی چاوه
عزیز
پسر
کردی چراغ علی
چراغ ( فارسی ) + علی ( عربی ) روشنایی ای که از علی می تابد
پسر
فارسی، عربی چشمان
جمع چشم، ( مجاز ) عزیز و گرامی، دو چشم
دختر
فارسی چمن چهر
خوش سیما، زیبا، ( مجاز ) زن گندمگون و سبزه را گویند، آن که چهره ای زیبا چون باغ و بوستان دارد
دختر
فارسی
طبیعت چنگش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه خاقان چین
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چنگیز
قوی، محکم، نام پادشاه معروف مغول
پسر
مغولی چهراز
نام رودی و دهی در حوالی شهرکرد
دختر
فارسی چهرک
نام شخصی در کتیبه کعبه زرتشت، نام شخصی در کتیبه کعبه زرتشت که از ولازمان اردشیر بابکان پادشاه ساسان ...
دختر
فارسی چهل چراغ
چلچراغ
دختر
فارسی چوبینه
لقب بهرام سردار دوره ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چیترا
الهه مهتاب، نژاد
دختر
فارسی، اوستایی چیمه
مانند ماه
دختر
لری چیکا
نوعی پرنده
دختر
گیلکی
پرنده حادید
تند و تیز، نام روستایی بوده است
پسر
عبری حارثه
زن کشاورز، نام یکی از راویان حدیث، ( عربی ) ( مؤنث حارث )، مؤنث حارث، کشاورز
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی حافظ الدین
آن که محافظ و نگهبان دین است
پسر
عربی حانان
رحیم و بخشنده، رحیم، نام یکی از دلاوران در زمان داوود
دختر، پسر
عبری حانون
صاحب نعمت
پسر
عبری حانی
میش یا گاو وحشی
دختر، پسر
عربی حبان
نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )
پسر
عربی حسن یوسف
حسن ( خوبی ) + یوسف ( عبری ) گیاهی همیشه سبز از خانواده نعناع که برگهای آن به رنگهای مخلوط قرمز، سف ...
پسر
عربی، عبری حسنی
( حُسنا ) ( عربی ) ( در قدیم ) نیک، پسندیده
دختر
عربی حمیدالدین
ستوده آیین، ستوده دین، ( اَعلام ) قاضی حمیدالدین بلخی نویسنده مشهور قرن هجری، ( در اعلام ) قاضی حمی ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حمیدالله
ستوده خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حیفا
نام بندری در فلسطین
دختر
عربی خابان
نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد
پسر
فارسی خاتونک
بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز، خاتون ( بانو ) + ک
دختر
فارسی خاره
خارا
دختر
فارسی خاطرآسا
آسایش دهنده خاطر، خاطر ( عربی ) + آسا ( فارسی ) آسایش دهنده خاطر
دختر
فارسی، عربی ختمی
گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد
دختر
عربی خجسته لقا
آن که چهره ای فرخنده و مبارک دارد، ( مجاز ) زیبارو، خجسته ( فارسی ) + لقا ( عربی ) خوش سیما، خوشرو
دختر
فارسی، عربی آرنگ
حاکم، مالک، آرنج، مرفق، رنگ
پسر
فارسی آزما
آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن
پسر
فارسی استوان
استوار، محکم، متین، معتمد، امین
پسر
پهلوی آشام
رتبه، مرتبه، درجه، مرحله
پسر
ترکی آغار
مرد سپید رخ، قهرمان سپیدروی
پسر
ترکی آفرنگ
زیبایی، حشمت
دختر
فارسی افصح
فصیح ترین، شیوا ترین، ( در قدیم ) زبان آورترین، فصیح تر
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی الها
شادی آوردن، ( مصدر باب افعال از لهوء )، بسیار بخشش کردن، به شنیدن آواز مشغول شدن
دختر
عربی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی ایتوک
مژده، خبر خوش
دختر
فارسی پاکدل
پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه، ( به مجاز ) ویژگی آن که حسد، کینه و گمان درباره ی دیگران ندا ...
پسر
فارسی پاکرو
فرد پاک و پاکیزه
پسر
فارسی پرسته
ستایش کردنی
دختر
فارسی پیلتن
بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ثابته
یکی از ستارگان ثابت، ( عربی ) ( مؤنث ثابت )
دختر
عربی
طبیعت، کهکشانی داننده
دانا، استاد، ماهر، آگاه به امری، دارنده ی علم و توانایی، ماهر حاذق، واقف و آگاه به امری
پسر
فارسی دل آگاه
دانا و هوشیار، عاقل و دور اندیش، بیدار، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دارای معرفت، هشیار، دانا
دختر
فارسی دلخوش
مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی
دختر
فارسی دهناد
نظم و ترتیب
پسر
فارسی راحم
کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان، ( در قدیم ) رحمت آورنده، دل سوزاننده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی رادمرد
سخاوتمند، جوانمرد، کریم الطبع، آزادمرد، ( = جوانمرد )
پسر
فارسی راسن
گیاهی خودرو با برگ های پهن و گل های کبودرنگ و دانه های ریز که در گذشته مصرف دارویی داشته، سوسن کوهی ...
دختر
فارسی
طبیعت رامح
صاحب نیزه، نیزه زن
پسر
عربی راکع
رکوع کننده، خم شونده، سرفرودآورنده، فروتنی کننده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی رغد
خوش و فراخ
دختر، پسر
عربی زرنشان
زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری
پسر
فارسی ژابیژ
شراره آتش، نام دیگر گیاهی به نام بومادران
دختر
فارسی سپاسه
سپاس، حمد و ستایش، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به سپاس
دختر
فارسی شاد دل
خوش طبع و خوشحال
دختر
فارسی صریر
آواز، صدا، ( در قدیم ) صدایی که از قلم در وقت نوشتن ایجاد می شود، صدایی که از در هنگام باز و بسته ش ...
پسر
عربی صنیع
ساخته شده، پرورش داده شده، جامه ی پاکیزه
پسر
عربی عنیف
سخت گیر
پسر
عربی فرسا
نام یک گیاه، ( در گیاهی ) ( = دار فلفل، فلفل سبز ) گیاهی بوته ای از خانواده ی فلفل که ریشه و میوه ی ...
دختر
فارسی گزینه
برگزیده و انتخاب شده، گزیده
دختر
فارسی گنجا
گنجایش
دختر
فارسی مسین
بزرگ
پسر
فارسی معاذالله
پناه بر خدا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی منهاج
راه راست، راه روشن و آشکار، راه، راه آشکار و گشاده، روش
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی نقشینه
منسوب به نقش، اشیای گران بها
دختر
فارسی، عربی نیک رو
خوش رو، زیبارو، خندان
دختر
فارسی هیون
شتر تندرو
پسر
عربی کژین
جامه ابریشمی یا ابریشم
دختر
کردی کهبد
آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض، ( مرکب از «کَه» به معنی بوته ی زرگری و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خداداد
عطا شده از سوی خداوند
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی خدادوست
دوستدار خداوند
پسر
فارسی