تلاطم

/talAtom/

مترادف تلاطم: تموج، تنش، جنب وجوش، جنبش، هیجان، به هم برآمدن، به هم خوردن

برابر پارسی: خروشیدن، آشفتگی، شورش

معنی انگلیسی:
dashing, collision, agitation, choppiness, pitch, toss, unrest

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

تلاطم. [ ت َ طُ ] ( ع مص ) با یکدیگر ( بیکدیگر ) تپانچه زدن. ( زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). باهم طپانچه زدن. ( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) برهم خوردگی. ( ناظم الاطباء ). آشوب. شوریدگی. شورش [در دریا]. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- تلاطم امواج ؛ برهم خوردن موجها. ( ناظم الاطباء ). بر یکدیگر زدن موجهای دریا. ( غیاث اللغات ). باهم زدن موج دریا. ( آنندراج ). خوردن موجی بر موجی. با یکدیگر خوردن موجهای دریا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : از میان تلاطم امواج محبت سر برآورد و گفت. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

بهم سیلی زدن، خروشیدن، به هم خوردن امواج دریا
۱ -( مصدر ) بهم خوردن بهم بر آمدن بیکدیگر خوردن ( موجها ) : تلاطم امواج . ۲ - بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن . ۳ - ( اسم ) بهم خوردگی . ۴ - سیلی زنی . جمع تلاطمات .

فرهنگ معین

(تَ طُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - به هم خوردن . ۲ - به یکدیگر لطمه زدن .

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] آشفتگی.
۲. خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا.

فرهنگستان زبان و ادب

{turbulence} [علوم جَوّ] آشفتگی شدید در میانگین حرکت هوا یا هر شارۀ دیگر

دانشنامه آزاد فارسی

تَلاطُم (turbulence)
جریان نامنظمسیال (گاز یا مایع). منجر به ایجاد گردابه ها، نوسانها، و حرکتهای غیرمنتظره در سیال می شود. با دوکی شکل ساختن اجسامی از قبیل هواپیما، تلاطم جریان در اطراف آن ها کاهش می یابد و پس کشی در آن ها کم می شود. جریان متلاطم در سیال هنگامی پدید می آید که عدد رینولدز بزرگ باشد.

مترادف ها

agitation (اسم)
تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیمگی، اشفتگی

turbulence (اسم)
تلاطم، اشفتگی، اشوب، اغتشاش، گردنکشی

shock (اسم)
توده، تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی

toss (اسم)
تلاطم، پرتاب

emotion (اسم)
تلاطم، شور، هیجانی، هیجانات

lop (اسم)
تلاطم

ruffle (اسم)
تکبر، تلاطم

turbulency (اسم)
تلاطم، اشفتگی، اشوب، اغتشاش، گردنکشی

فارسی به عربی

رمیة , شذب , صخب , صدمة , کشکشة

پیشنهاد کاربران

Turmoil
حرکت امواج
آشوب دریا ؛ طغیان. تلاطم. انقلاب. طوفان و آشفتگی آن : مروارید نیکوتر شودبوقت بهار که دریا از آشوب آرام گیرد. ( نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی ) .
برای معصومه
بجای �تلاطم� می توان تب و تاب بکار برد؛ ولی در آن گزاره بگمانم آماج سخن، هماوندی ( رابطه / ارتباط ) باشد. از دید من، کم ترین نیازی به یافتن برابرِ واژه به واژه ی ( تحت اللفظی ) چنین واژه های ناخوشایندی در پارسی نیست. باید با بدیده گرفتن آرش و مانش همه ی گزاره، واژه ی پارسی درخور را یافت و بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

تب و تاب
از دید من، کم و بیش هیچکدام از واژه های یاد شده در بالا به آرش باریک �تلاطم� نیستند. باریک ترین واژه برای آن در پارسی، �تب و تاب� است.
در روایات هیچگونه تلاطمی با نجاست ذاتی اهل کتاب ندارد. در اینجا معنی تلاطم یعنی چی؟
شورش، جنب و جوش، خروشیدن و. . .
خروشیدن
turbulance

بپرس