پرسش خود را بپرسید
١ رأی
تیک ١ پاسخ
١٢١ بازدید

در سمرقندست قند اما لبش از بخارا یافت و آن شد مذهبش بدر می‌جویم از آنم چون هلال صدر می‌جویم درین صف نعال تو فسرده درخور این دم نه‌ای با شکر مقرون نه‌ای گرچه نیی ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
١١٩ بازدید

چون زبانهٔ شمع پیش آفتاب نیست باشد هست باشد در حساب هست باشد ذات او تا تو اگر بر نهی پنبه بسوزد زان شرر نیست باشد روشنی ندهد ترا کرده باشد آفتاب او را فنا ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
٢٧٩ بازدید

گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست ابتلا رنجیست کان رحم آورد احمقی رنجیست کان زخم آورد آنچ داغ اوست مهر او کرده است چاره‌ای بر وی نیارد برد دست ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خونها که ریخت ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
٠ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٥٩ بازدید
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
١٤٨ بازدید

هر طروقی این فروقی کی شناخت جز دقوقی تا درین دولت بتاخت   آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای عاشق و صاحب کرامت خواجه‌ای منقطع از خلق نه، از بد خوی منفرد از مرد و زن نه، از دوی ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
١٤٢ بازدید

نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
٠ رأی
٢ پاسخ
١١٩ بازدید
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٨٢ بازدید

گفت پس من نیستم معشوق تو من به بلغار و مرادت در قتو پس نیم کلی مطلوب تو من جزو مقصودم ترا اندر زمن خانهٔ معشوقه‌ام‌، معشوق نی عشق بر نقدست‌، بر صندوق نی هست معشوق آنک او یکتو بود مبتدا و منتهاات او بود چون بیابی‌اش نمانی منتظر هم هویدا او بوَد هم نیز سِرّ ✏ «مولانا»  

١ سال پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٦٤ بازدید

کز سفرها ماه کیخسرو شود بی سفرها ماه کی خسرو شود؟ از سفر بیدق شود فرزینِ راد وز سفر یابید یوسف صد مراد ✏ «مولانا»  

١ سال پیش