پرسش خود را بپرسید
١ رأی
تیک ١ پاسخ
١٥٢ بازدید

گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست ابتلا رنجیست کان رحم آورد احمقی رنجیست کان زخم آورد آنچ داغ اوست مهر او کرده است چاره‌ای بر وی نیارد برد دست ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خونها که ریخت ✏ «مولانا»  

٧ ماه پیش
٠ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٣٣ بازدید
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
١١٨ بازدید

هر طروقی این فروقی کی شناخت جز دقوقی تا درین دولت بتاخت   آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای عاشق و صاحب کرامت خواجه‌ای منقطع از خلق نه، از بد خوی منفرد از مرد و زن نه، از دوی ✏ «مولانا»  

٧ ماه پیش
٠ رأی
١ پاسخ
١١١ بازدید

نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»  

٧ ماه پیش
٠ رأی
٢ پاسخ
٨٥ بازدید
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٢١ بازدید

گفت پس من نیستم معشوق تو من به بلغار و مرادت در قتو پس نیم کلی مطلوب تو من جزو مقصودم ترا اندر زمن خانهٔ معشوقه‌ام‌، معشوق نی عشق بر نقدست‌، بر صندوق نی هست معشوق آنک او یکتو بود مبتدا و منتهاات او بود چون بیابی‌اش نمانی منتظر هم هویدا او بوَد هم نیز سِرّ ✏ «مولانا»  

٨ ماه پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
١١٤ بازدید

کز سفرها ماه کیخسرو شود بی سفرها ماه کی خسرو شود؟ از سفر بیدق شود فرزینِ راد وز سفر یابید یوسف صد مراد ✏ «مولانا»  

٨ ماه پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
١١١ بازدید

در بیت  "ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم / مَگَر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا را"  منظور از "شهاب ثاقب" چیست؟

٨ ماه پیش
٢ رأی
١ پاسخ
١٠٦ بازدید

از دو پاره پیه این نور روان موج نورش می‌زند بر آسمان گوشت‌پاره که زبان آمد ازو می‌رود سیلاب حکمت همچو جو سوی سوراخی که نامش گوشهاست تا بباغ جان که میوه‌ش هوشهاست ✏ «مولانا»  

٨ ماه پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
١١٢ بازدید