این ابیات از مولانا را معنی کرده و مفهوم آنرا بیان نمایید
مدتی زن شد مراقب هر دو را
تاکشان فرصت نیفتد در خلا
تا در آمد حکم و تقدیر اله
عقل حارس خیرهسر گشت و تباه
حکم و تقدیرش چو آید بیوقوف
عقل کی بود در قمر افتد خسوف
٢ پاسخ
(در بیان کسی که سخنی گویدکه حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی که داند که خالق سموات و ارض و خلایق الهیست سمیعی بصیری حاضری مراقبی مستولی غیور...
یعنی وقتی اراده خدا بر امری قرار گیرد هیچ چیز را توان مخالفت با آن نیست....و اگر از این مشرکان بپرسی که زمین و آسمانها را که آفریده است؟ البته جواب دهند: خدا آفریده. پس به آنها بگو: چه تصور میکنید، آیا همه بتهایی که جز خدا میخوانید اگر خدا بخواهد مرا رنجی رسد آن بتان میتوانند آن را رفع کنند؟ یا اگر خدا بخواهد مرا به رحمتی رساند بتان میتوانند آن رحمت را از من باز دارند؟ بگو: خدا مرا کافی است، که متوکلان عالم بر او توکل میکنند. البته قضا و قدر یعنی دخالت خدا در جهان و انکار قضا و قدر انکار سلطنت خداوند است، همانگونه که مفوّضه یا قدریّه چنین کردند. قدر به معنای مشخص کردن اندازۀ یک شیء از حیث طول، عرض، رزق و روزی، فناء، بقاء و … است. قضا به معنای حکم است و قضا پس از قدر است.
در این جا در واقع مولانا می فرماید زن می خواست جلوی تقدیر الهی را بگیرد ولی مسلما ناتوان است یعنی اگر خدا بخواهد کاری به انجامک برسد عقل ناتوان انسان یارای مقابله با آن را ندارد.
**********************************
(منبع مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان) یکی از پارسایان زنی بسیار غیرتمند و کنیزکی بس زیبا داشت . [ غیور = رَشکمند ، با غیرت ، غیرتمند / حُور = زیبا چشم ، کسی که رنگ سفیدی و سیاهی چشمش بسیار باشد ، در زبان فارسی به معنی زن بغایت زیبا یا زن زیبای بهشتی است ]آن زن به علّتِ حسّاسیتِ غیرتمندانه اش همسرش را همیشه می پایید و هیچوقت او را با کنیزک تنها نمی گذاشت و مدّت ها بود که آن زن همسر و کنیزک را زیر نظر داشت تا مبادا فرصت خلوت برای آن دو دست دهد . [ خلا = خلوت ]وقتی حکم و تقدیر الهی بطور ناگهان فرا رسد عقل کیست ؟ یعنی عقل آدمی در این هنگام کاری از دستش برنمی آید . حتّی ماه نیز تیره و منکدر می شود .
با سلام
مدتّی هر دو را زیر نظر گفت تا فرصت خلوت کردن با هم را پیدا نکنند.
خلاصه روزی حکم و تقدیر الهی رسید و عقل (شخصِ) محافظ سرگشته و تباه شد.
یعنی تدبیر او نتوانست جلوی تقدیر بایستد.
وقتی حکم و تقدیر الهی ناگهانی فرا رسد عقل چه کاره است ؟ یعنی عقل آدمی در این هنگام کاری از دستش برنمی آید؛ حتّی ماه هم تیره و مکدّر می شود. ( جایی که پای تقدیر الهی در میان باشد ماه روشن هم تیره می شود، چه رسد به عقل آدم.)
درود و سپاس
بسیار عالی
درود و سپاس
کامل و جامع توضیح دادید