"بی هنجاری " در جامعه شناسی به چه معناست ؟
"بی هنجاری "
در جامعه شناسی به چه معناست ؟
٣ پاسخ
در جامعهشناسی، "بیهنجاری" (Anomie) به وضعیتی اشاره دارد که در آن هنجارها و قواعد اجتماعی که رفتار افراد را هدایت میکنند، تضعیف یا از بین رفتهاند. این مفهوم به ویژه توسط امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، مطرح شد. او بیهنجاری را به عنوان یک وضعیت اجتماعی توصیف کرد که در آن افراد احساس سردرگمی، بیمعنایی و عدم تعلق میکنند، زیرا هنجارها و ارزشهای اجتماعی دیگر به درستی عمل نمیکنند یا وجود ندارند.
بیهنجاری میتواند به دلایل مختلفی ایجاد شود، از جمله تغییرات سریع اجتماعی، بحرانهای اقتصادی، یا تغییرات فرهنگی. در چنین شرایطی، افراد ممکن است نتوانند به راحتی رفتارهای مناسب و مورد انتظار را شناسایی کنند و این میتواند منجر به افزایش رفتارهای انحرافی، جرم و مشکلات اجتماعی دیگر شود.
به طور کلی، بیهنجاری به عنوان یک مفهوم کلیدی در تحلیل مسائل اجتماعی و بررسی تأثیرات تغییرات اجتماعی بر رفتار فردی و جمعی مورد استفاده قرار میگیرد.
جامع درشکل گیری جامعه یکجامعهه متشکل میشوداز حکومت یک واحد که درآن هرچیزی بخشی ازاین جامهه مسولیتی ویا اینکه شخصی بدون مسولیت مدنی وشخصی زندگی میکنندحاکمیت است رهبری این گروهی یا جامعه رایک نفرمشخص کرده واترابه عنوان حکم در این جامعه قانووقوانیینی م یکند هرگونه تخدی عبور رعایت نکردن ازایندقواینننشکنی مجازات دارد
آنومی یا بی هنجاری، مفهومی است كه توسط امیل دوركیم (۱۹۱۷- ۱۸۵۸) جامعه شناس مشهور فرانسوی در ادبیات جامعه شناسی وارد شده است. به اعتقاد دوركیم، در زندگی روستایی مبتنی بر كشاورزی هنجارهای مستقر و پایداری وجود دارند كه الگوهای رفتار، وظایف و انتظارات افراد جامعه را مشخص می سازند. دوركیم همبستگی حاصل از این نظم هنجاری پایدار را همبستگی مكانیكی می نامد. جوامع دارای این نوع همبستگی، واحدهای مستقلی هستند كه در آنها خانواده به عنوان نهادی دارای كاركردهای فراوان و از جمله كاركرد اقتصادی، نیازهای تمامی افراد جامعه را تامین می كند. با ظهور سرمایه داری صنعتی و آغاز مهاجرت مردم از روستاها به شهرها، همبستگی مكانیكی دیگر توانایی ایجاد ساختار برای زندگی اجتماعی نوین را از دست داد. در این شرایط، نوع جدیدی از همبستگی با عنوان همبستگی ارگانیك شكل می گیرد كه مبتنی بر تقسیم كار بوده و دربردارنده ساختار هنجاری هدایت كننده ای نیز است.درواقع به اعتقاد دوركیم، همبستگی مكانیكی مبتنی بر تشابهات افراد بود، در حالی كه همبستگی ارگانیك بر مبنای تمایزات موجود بین افراد جامعه، شكل می گیرد. اما گذار از همبستگی مكانیكی به همبستگی ارگانیك مدتی به طول می انجامد. ویژگی غالب این دوره گذار، بی سازمانی هنجاری است كه دوركیم آن را شرایط آنومیك می نامد. البته منظور دوركیم از این واژه بی هنجاری مطلق نیست. زیرا در هر جامعه ای به هر حال هنجارهای غالبی وجود دارند، در واقع هدف اصلی او توصیف وضعیتی است كه در آن بی نظمی نسبی هنجاری حاكم است.رها شدن از تاثیر بازدارنده و محدودكننده هنجارها نه تنها شرایط را برای زندگی افراد مساعدتر و آزادتر نمی كند بلكه در غیاب هنجارهای هدایت كننده، مردم نمی دانند چگونه رفتار كنند و در انتظار چه چیزهایی باشند. از نظر دوركیم، بسیاری از مسائل اجتماعی در اروپای دستخوش صنعتی شدن شتابان در نتیجه عدم وجود یك نظم هنجاری مناسب پدید آمده بودند. نمونه بارز این نوع نگاه در كتاب «خودكشی» قابل مشاهده است. دوركیم در این كتاب، با بررسی جامعه شناختی آمارهای مربوط به خودكشی، خودكشی را دارای انواعی می داند كه یكی از آنها خودكشی «آنومیك» است. این نوع از خودكشی زمانی شیوع می یابد كه ارزش ها و هنجارهای گروهی معنای خود را از دست داده و موجبات انزوا، سردرگمی و نابسامانی فردی را در اعضای گروه فراهم می آورند.مرتون جامعه شناس معاصر آمریكایی، از مفهوم آنومی در تحلیل انحراف اجتماعی بهره گرفته است. به اعتقاد مرتون گسست موجود بین اهداف مشروع كه به گونه ای فرهنگی تعریف می شوند و وسایل نیل به این اهداف كه دارای مشروعیت اجتماعی هستند، شرایطی را پدید می آورد كه مرتون آن را شرایط «آنومیك» می داند. مرتون براساس واكنش های چهارگانه افراد در برابر این شرایط آنومیك، چهار نوع شخصیت منحرف را براساس شیوه برخورد آنها با دو عنصر فوق الذكر (اهداف مشروع و وسایل مشروع) از هم متمایز می كند: ۱- نوآور، ۲- مناسك گرا، ۳- منزوی، ۴- طغیانگر.
* باز نشر از سایت: 👇