پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٩٩)
🔹 معادل فارسی: سریع جواب بده – فوری پاسخ بده – زود تماس بگیر 🔹 مترادف ها: reply ASAP – hit me back – get back to me – holler back – shoot me a mes ...
🔹 معادل فارسی: پاسخ دادن به همان شیوه – مقابله به مثل – رفتار متقابل 🔹 مترادف ها: retaliate – reciprocate – reply similarly – mirror – pay back 🔹 ...
🔹 معادل فارسی: تلافی کردن – جواب دادن – جبران کردن – تماس گرفتن – پول پس دادن 🔹 مترادف ها: retaliate – respond – pay back – get in touch – repay 🔹 ...
🔹 معادل فارسی: تاوان دادن – تقصیر رو گردن گرفتن – قربانی شدن – بار گناه رو به دوش کشیدن 🔹 مترادف ها: take the blame – be the scapegoat – suffer the ...
🔹 معادل فارسی: نقش قربانی رو بازی کردن – بار گناه رو به دوش گرفتن – سپر بلا شدن – زیر بار اشتباه دیگران رفتن 🔹 مترادف ها: be the scapegoat – take t ...
🔹 معادل فارسی: خودت رو فرسوده کردن – از پا افتادن – جون کندن – بی وقفه تلاش کردن تا خسته شدن 🔹 مترادف ها: exhaust yourself – wear yourself out – bu ...
🔹 معادل فارسی: چیزی رو قربانی کردن – چیزی رو به خدا سپردن – از چیزی گذشتن برای هدفی بالاتر 🔹 مترادف ها: sacrifice – surrender – let go – offer – de ...
Throw someone under the bus 🔹 معادل فارسی: زیرآب کسی رو زدن – کسی رو قربانی کردن – کسی رو لو دادن – پشت کسی رو خالی کردن 🔹 مترادف ها: betray – back ...
🔹 مترادف ها: manage without – get by – forego – sacrifice – make do – survive without 🔹 مثال ها: I can’t do without my morning coffee. بدون قهوه ...
🔹 معادل فارسی: ضربه خوردن – آسیب دیدن - لطمه خوردن – ضرر کردن مصرف مواد ( غیررسمی ) : کشیدن یک پک از سیگار، ماری جوانا یا ویپ. 🔹 مترادف ها: suffe ...
🔹 معادل فارسی: مصالحه کردن – یکی رو فدای دیگری کردن – انتخاب بین دو گزینه – معامله ی متقابل در زبان محاوره ای: یه چیز رو می دی تا یه چیز دیگه بگیری ...
🔹 مترادف ها: go to the mat – fight fiercely – battle hard – struggle intensely – resist strongly 🔹 مثال ها: She fought tooth and nail to keep her j ...
🔹 معادل فارسی: تا تهش وایسادن – تا آخر جنگیدن – کوتاه نیومدن – خودتو انداختی وسط دعوا در زبان محاوره ای: تا تهش رفتی، جنگیدی تا آخر، ول کن نبودی 🔹 ...
🔹 معادل فارسی: خودتو به خطر انداختن – ریسک کردن – وسط گذاشتن خودت – از بقیه جدا شدن برای حمایت در زبان محاوره ای: رفتی رو شاخه ی نازک، خودتو انداخت ...
🔹 معادل فارسی: خودتو به خطر انداختن – ریسک شخصی کردن – جونتو کف دست گرفتن – خودتو وسط گذاشتن در زبان محاوره ای: خودتو انداختی وسط، جونتو گذاشتی کف ...
🔹 معادل فارسی: گرم و صمیمی – پرانرژی – پرمحبت – قوی – دلچسب در زبان محاوره ای: جون دار، حسابی، توپ، دلی، باحال 🔹 مترادف ها: warm – sincere – robus ...
🔹 معادل فارسی: عضلانی – قوی هیکل – پرزور – تنومند در زبان محاوره ای: هیکل دار، قلدر، سنگین، مردانه 🔹 مترادف ها: muscular – burly – beefy – strappi ...
🔹 معادل فارسی: عضلانی – تنومند – قوی هیکل – پرقدرت در زبان محاوره ای: هیکل دار، گنده، قلدر، سنگین، پرزور 🔹 مترادف ها: muscular – bulky – strong – ...
🔹 معادل فارسی: اشاره وار – کنایه آمیز – پر از ایهام – غیرمستقیم – پر از ارجاع 🔹 مترادف ها: indirect – suggestive – symbolic – metaphorical – ellipt ...
🔹 مترادف ها: enchant – charm – mesmerize – captivate – spellbind – fascinate 🔹 مثال ها: She bewitched everyone with her mysterious smile. با لبخن ...
🔹 مترادف ها: fascinating – captivating – gripping – absorbing – enthralling 🔹 مثال ها: The documentary was absolutely riveting. مستند واقعاً خیره ...
🔹 معادل فارسی: جا دادن – مرتب کردن – در تخت خواباندن – با اشتها غذا خوردن 🔹 مترادف ها: fold – arrange – secure – eat heartily – snuggle 🔹 مثال ها: ...
🔹 معادل فارسی: بسته بندی کردن – مرتب جا دادن – ذخیره کردن – انبار کردن چیزی رو با دقت و نظم در جایی قرار دادن یا ذخیره کردن—معمولاً برای حمل، نگهدا ...
🔹 معادل فارسی: همراهی بدون قضاوت / حضور امن در زبان محاوره ای: �کنار کسی بودن بدون اینکه بخوای درستش کنی� �Hold space� یعنی اینکه برای کسی جا باز ک ...
🔹 معادل فارسی: تمرین شکم / دراز و نشست جزئی در زبان محاوره ای: حرکت شکمی، تمرین سیکس پک، کرانچ ( ورزشی – تمرین شکم ) : حرکتی برای تقویت عضلات شکم، ...
حرکت وال پوشآپ ( Wall Push - up ) یک نوع حرکات تمرینی مخصوص مبتدی ها و افراد با تحرک محدود است که عضلات سینه، شانه ها، بازوها و مرکز بدن ( کر ) را تق ...
🔹 معادل فارسی: پناه دادن / جا دادن / مراقبت کردن در زبان محاوره ای: خونه دادن، سرپناه دادن، زیر بال و پر گرفتن در معانی دیگر: فریب دادن / درک کردن ...
🔹 مترادف ها: sleep over / crash / spend the night / bunk / lodge 🔹 مثال ها: The kids stayed over at their grandparents’ house. بچه ها شب رو خونه ی ...
🔹 معادل فارسی: شب مانی در خانه ی دیگران / سفر با اقامت رایگان در زبان محاوره ای: خونه به خونه خوابیدن، سفر ارزون، پناه گرفتن 🔹 مترادف ها: stay ove ...
🔹 معادل فارسی: خوابیدن / شب مانی کردن / جا گرفتن در زبان محاوره ای: شب خوابیدن، تخت گرفتن، شب موندن 🔹 مترادف ها: sleep / stay / lodge / crash / ca ...
🔹 مترادف ها: Excellent, Top - notch, A , Perfect, Highly recommended 🔹 مثال ها: Your idea is brilliant—two thumbs up! ایده ت فوق العاده ست—دو شست ب ...
🔹 معادل فارسی: کارشناس ارزیاب / ارزیاب رسمی / قیمت گذار / کارشناس ارزش گذاری در زبان تخصصی: کارشناس تخمین ارزش، کارشناس برآورد، ارزیاب دارایی 🔹 مت ...
🔹 معادل فارسی: چرخه بازخورد / حلقه بازخورد / چرخه ی واکنش در زبان محاوره ای: دور باطل، چرخه ی تکراری، حلقه ی اصلاح 🔸 تعریف ها: 1. ( سیستمی – علمی ) ...
🔹 معادل فارسی: نقد تحسین آمیز / بازخورد درخشان / بررسی بسیار مثبت در زبان محاوره ای: تعریف حسابی، نظر فوق العاده، تمجید کامل 🔹 مترادف ها: rave rev ...
اسم و شکل فعلی 🔹 معادل فارسی: کوبیدن / ضربه زدن / انتقاد شدید / بستن محکم / حمله لفظی در زبان محاوره ای: در رو کوبیدن، له کردن، زدن، تخریب کردن 🔹 ...
اَکُلیْد 🔹 معادل فارسی: افتخار / جایزه / نشان / تقدیر / تحسین / تمجید در زبان رسمی: نشان افتخار، جایزه ی معتبر، تقدیر ویژه در زبان محاوره ای: افتخا ...
🔹 معادل فارسی/اسم : حمله / ضرب و شتم / انتقاد شدید / کوبیدن / تحقیر در زبان محاوره ای: له کردن، زدن، کوبیدن، تخریب کردن 🔹 مترادف ها: assault / att ...
🔹 معادل فارسی: کاملاً رد شده / افتضاح / اصلاً خوب نبود / دو انگشت شست پایین 🔹 مترادف ها: terrible / awful / not recommended / rejected 🔹 مثال ها: ...
🔹 معادل فارسی: ظاهر شدن / حضور یافتن / نمایان شدن / شرمنده کردن ( شرمنده کردن ) : کسی را در جمع خجالت زده یا بی اعتبار کردن مثال: She showed me up ...
فعل محاوره ای به معنای آزار دادن یا اذیت کردن مترادف ها: annoy / bother / irritate مثال؛ It bugs me when people talk during movies. اذیتم می کنه وق ...
🔹 معادل فارسی: بی انرژی / خسته / از پا افتاده / تحت تأثیر مواد در زبان محاوره ای: داغون، برق گرفته، له شده، بی رمق ( مصرف مواد – فرهنگی ) : در زبا ...
🔹 معادل فارسی: گیج / منگ / خواب آلود / ناپایدار / بی حال در زبان محاوره ای: داغون، قاطی، کله سنگین، خواب زده 🔹 مترادف ها: dazed / woozy / muzzy / ...
🔹 معادل فارسی: گیج / از نظر ذهنی درهم ریخته / تحت تأثیر مواد محرک در زبان محاوره ای: داغون، قاطی، توهمی، از خود بی خود 🔹 مترادف ها: overwhelmed / ...
🔹 مترادف ها: combative / aggressive / belligerent / bellicose / quarrelsome / truculent 🔹 مثال ها: His public statements became increasingly pugna ...
🔹 مترادف ها: hostile / aggressive / pugnacious / combative / antagonistic / warring 🔹 مثال ها: The mood at the meeting was belligerent. جو جلسه ...
عبارت **"وسمه کشیدن"** در زبان فارسی به معنای **نقش بستن یا ایجاد لکه، اثر، یا علامت خاصی روی سطح پوست یا چیز دیگر** است. معمولاً این اصطلاح به صورت ...
🔹 معادل فارسی: زبان پاک گرا / زبان گرای محافظه کار / طرفدار زبان ناب در زبان محاوره ای: وسواسی زبانی، ضد واژه های بیگانه 🔹 مترادف ها: linguistic p ...
🔹 مترادف ها: replication error / intrinsic error / within - group variance 🔹 مثال ها: If there are no replicate observations, pure error cannot be ...
🔹 مترادف ها: diplomatic credentials / ambassadorial letter / official designation 🔹 مثال ها: The ambassador presented his letter of credence to th ...
🔹 معادل فارسی: همه چیز رو بردن / پیروزی کامل / قاپیدن همه ی جوایز در زبان محاوره ای: همه رو ترکوندن، همه چی رو بردن، قلع و قمع کردن رقبا 🔹 مترادف ...