پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٩٤)
🔸 معادل فارسی: اسم: موضوع / مشکل / نسخه / نتیجه / خروجی / فرزند فعل: صادر کردن / منتشر کردن / بیرون آمدن / نتیجه دادن 🔸 معانی به عنوان اسم: موضوع ...
🔸 معادل فارسی: سنگین حرکت کردن / با زحمت راه رفتن / بار اضافی دادن/ یواش و سنگین راه رفتن/بار کسی کردن/تحمیل کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( حرکتی – فیزیکی ) ...
🔸 معادل فارسی: شکست دادن شدید / کتک زدن / له کردن/زدن و ترکوندن/ با اختلاف بردن 🔸 تعریف ها: 1. ( فیزیکی – قدیمی ) : ضرب و شتم شدید، معمولاً با چوب ...
🔸 معادل فارسی: مهندس رزمی / سرباز مهندس / نیروی تخریب و ساخت/ نیروی مین گذار و مین روب/ سرباز فنی 🔸 تعریف ها: 1. ( نظامی – عمومی ) : سربازی که وظا ...
🔸 معادل فارسی: فریلنسر / آزادکار / پیمان کار مستقل/ کسی که برای خودش کار می کنه/ پروژه ای کار فریلنسر کسی ست که به صورت مستقل و پروژه ای برای مشتریا ...
🔸 معادل فارسی: نان آور بودن / پول درآوردن برای خانواده / خرج زندگی را تأمین کردن/ خرج خونه رو دادن این اصطلاح به صورت غیررسمی به معنای درآمد داشتن و ...
🔸 معادل فارسی: نان آور بودن / خرج خانواده را دادن / تأمین نیازهای اولیه ( در فارسی محاوره ای: خرج خونه رو دادن، شکم خانواده رو سیر کردن، نان درآورد ...
🔸 معادل فارسی: زحمت کشیدن / تلاش کردن / وقت و انرژی گذاشتن ( در فارسی محاوره ای: جون کندن، کار کردن تا به نتیجه رسیدن، از جون مایه گذاشتن ) 🔸 متر ...
🔸 معادل فارسی: شغل داشتن و حفظ کردن آن ( در فارسی محاوره ای: بتونه یه کاری رو نگه داره، ثبات شغلی داشتن ) 🔸 مترادف ها: | keep a job | maintain em ...
🔸 معادل فارسی: نادیده گرفتن / نشنیدن عمدی / بی توجهی کامل/ در زبان محاوره ای: خودش رو زده به ندیدن و نشنیدن، انگار نه انگار، بی خیال همه چی شده ( ت ...
جوکوس 🔸 معادل فارسی: شوخ طبع / بامزه / خوش مشرب / طنزآمیز در زبان محاوره ای: اهل شوخی، بذله گو، خنده رو 🔸 تعریف ها: 1. ( رفتاری – مثبت ) : توصیف کس ...
( مالی – حسابداری ) : سود ناخالص؛ مقدار پولی که شرکت پس از کسر هزینه های مستقیم تولید کالا یا خدمات از درآمد کل، باقی نگه می دارد مثال: Gross profit ...
🔸 معادل فارسی: دارو دادن / بی حس کردن / با مواد مخدر خواب آلود کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی / قانونی ) : دادن دارو ( مجاز یا غیرمجاز ) به کسی، معمول ...
🔸 معادل فارسی: پایین کشاندن با فریب / وسوسه کردن برای پایین آمدن / به دام کشاندن 🔸 تعریف ها: 1. ( فیزیکی – حرکتی ) : فریب دادن یا وسوسه کردن کسی بر ...
🔸 مترادف ها: | victim | target | casualty | slain | deceased | The murderee was found in the alley. قربانی قتل در کوچه پیدا شد.
🔹 تعریف: 微信号反查询 یعنی تلاش برای通过微信号، اطلاعاتی مثل手机号، 昵称، wxid یا ایمیل فرد رو به دست آوردن. این کار معمولاً در حوزه ی 取证 ( forensics ) ، 渗透测试 ( pen ...
blue ruin 🔸 اسم ( noun ) – اصطلاح عامیانه، امروزه تقریباً منسوخ شده 🔸 معادل فارسی: جین خانگی / نابودی کامل / فلاکت مثال؛ He was drunk on blue ruin ...
tyrannise ( املای بریتانیایی ) tyrannize ( املای آمریکایی ) 🔸 معادل فارسی: ظلم کردن / مستبدانه رفتار کردن / با خشونت حکومت کردن مثال؛ He tyrannised ...
🔸 معادل فارسی: گیج کردن / آشفته کردن /بیرون انداختن / زندانی کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( محاوره ای – احساسی ) : باعث سردرگمی، آشفتگی ذهنی یا احساسی کسی ش ...
واژه ی Yughort در واقع شکل نادرست یا قدیمی تر از واژه ی Yogurt / Yoghurt هست.
🔸 معادل فارسی: فقط داشتم باهات شوخی می کردم / سر به سرت گذاشتم / الکی اذیتت کردم /در زبان محاوره ای: شوخی کردم بابا، سر به سرت گذاشتم، الکی اذیتت کر ...
🔸 معادل فارسی: شوخی کردم / فقط داشتم شوخی می کردم / جدی نگیر /در زبان محاوره ای: فقط داشتم سر به سرت می ذاشتم، شوخی بود بابا، الکی گفتم 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: بگذریم از شوخی / شوخی ها کنار / حالا جدی باشیم/ در زبان محاوره ای: شوخی بسه، حالا جدی، �بگذریم از خنده 🔸 تعریف ها: 1. ( انتقالی – گ ...
🔸 معادل فارسی: آزار دادن / رنجاندن / اعصاب خرد کردن / ناراحت کردن/ در زبان محاوره ای: رو مخ رفتن، کفر کسی رو درآوردن، اعصاب کسی رو خرد کردن 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی پیشنهادی: قدبلند خوش قیافه - آدم جذاب و بلندبالا - یه وجب قد، یه دنیا جذبه! ( ترجمه ی آزاد با بار احساسی مشابه ) 📌 مثال: He walked ...
🔸 معادل فارسی: تیرک لوبیا / چوب نگهدارنده گیاه . آدم قدبلند و لاغر ( به صورت طنزآمیز یا تحقیرآمیز ) 🔸 تعریف ها: 1. معنای کشاورزی ( فیزیکی ) : چوب ...
🔸 معادل فارسی: اسکناس صد دلاری آمریکا 🔸 تعریف: 1. اصطلاح عامیانه برای اسکناس ۱۰۰ دلاری ایالات متحده، به دلیل تصویر بنجامین فرانکلین روی آن مثال: ...
🔸 معادل فارسی: اسکناس بیست دلاری آمریکا 🔸 تعریف: 1. اصطلاح عامیانه برای اسکناس ۲۰ دلاری ایالات متحده، به دلیل تصویر اندرو جکسون روی آن مثال: I s ...
🔸 تعریف ها: 1. ترکیب طنزآمیز از “meh” ( بی تفاوتی ) و “Messiah” ( منجی ) ، برای اشاره به کسی که با بی علاقگی یا بی تفاوتی خاصی شناخته می شه، ولی به ...
🔸 معادل فارسی: بی تفاوتی مضاعف / بی حسی دوچندان / بی انگیزگی به توان دو 🔸 تعریف ها: 1. ترکیب طنزآمیز از “meh” ( بی تفاوتی ) با “squared” ( به توان ...
NAB مخفف عبارت National Australia Bank است که یکی از چهار موسسه مالی بزرگ در استرالیا محسوب می شود. این بانک خدمات گستردهای در زمینه بانکداری شخصی، ش ...
🔸 معادل فارسی: بین / در میان 🔸 تعریف ها: 1. شکل کوتاه شده ی واژه ی قدیمی "betwixt" به معنای "between" یا "بین دو چیز" مثال: ’Twixt night and morn ...
🔸 معادل فارسی: فاجعه ی تمام عیار / وضعیت افتضاح / آتش سوزی در سطل زباله ( به صورت استعاری ) 🔸 تعریف ها: 1. وضعیتی بسیار بد، آشفته، یا غیرقابل کنتر ...
🔸 معادل فارسی: شیک تر کردن / خوش تیپ تر کردن / جذاب تر کردن ظاهر یا فضا 🔸 تعریف: 1. زیباتر یا مدرن تر کردن ظاهر یک چیز، مثل لباس، اتاق، یا پروژه ...
🔸 معادل فارسی: افزایش تبلیغ و نمایش کالاها / تقویت فروش از طریق چیدمان و تبلیغات 🔸 تعریف: 1. افزایش جذابیت و فروش کالاها از طریق نمایش بهتر، تبلیغا ...
🔸 معادل فارسی: بی درنگ / بلافاصله / بدون معطلی / همین الان 🔸 تعریف: 1. انجام یا گفتن چیزی فوراً، بدون فکر یا تأمل مثال: I told him straight off t ...
🔸 معادل فارسی: در یک چشم به هم زدن / خیلی سریع / فوری 🔸 تعریف: 1. انجام کاری در مدت بسیار کوتاه؛ خیلی سریع و بی درنگ مثال: I’ll be back in a shak ...
🔸 معادل فارسی: آروم باش / حالا دیگه / اِه اِه / هی هی / باشه باشه 🔸 تعریف ها: 1. برای آرام کردن کسی که ناراحت یا عصبانی است مثال: Now now, don’t c ...
🔸 معادل فارسی: همین حالا / دقیقاً همین لحظه / فوراً و بی درنگ 🔸 تعریف ها: 1. برای تأکید بر فوریت و لحظه ی فعلی؛ یعنی دقیقاً همین ثانیه، بدون تأخیر ...
🔸 معادل فارسی: همه دست بالا! / دست به دست شادی! / تبریک دسته جمعی با کف زدن 🔸 تعریف ها: 1. ابراز شادی دسته جمعی پس از موفقیت، پیروزی یا لحظه ی خوشح ...
عبارت "Winner winner chicken dinner" یک اصطلاح عامیانه و محاورهای است که معمولاً برای ابراز پیروزی یا موفقیت در یک موقعیت استفاده می شود. ریشه این عب ...
🔸 معادل فارسی: درد دل کردن / خالی کردن دل / تخلیه ی احساسات منفی 🔸 تعریف: 1. ابراز احساسات منفی ( مثل خشم، ناامیدی یا ناراحتی ) به صورت آزادانه و ا ...
🔸 معادل فارسی: شوخی کردن / مزاح گویی دوستانه / کل کل دوستانه 🔸 تعریف: 1. رد و بدل کردن شوخی ها یا مزاح های دوستانه درباره ی موضوعی خاص مثال: They ...
🔸 معادل فارسی: پارس کردن ( سگ ) / وراجی کردن / دهان ( به صورت تحقیرآمیز ) 🔸 تعریف ها: 1. پارس کردن با صدای تیز و کوتاه ( معمولاً توسط سگ های کوچک ...
🔸 معادل فارسی: وراجی کردن / بی هدف حرف زدن / پرچانگی بی وقفه 🔸 تعریف: 1. حرف زدن طولانی و بی هدف درباره ی چیزهای بی اهمیت یا بی معنا مثال: She pra ...
🔸 معادل فارسی: آدم پرحرف / خبرچین / کسی که رازها را لو می دهد 🔸 تعریف: فردی که بی احتیاط یا بی فکر حرف می زند و اطلاعات محرمانه یا رازها را فاش می ...
🔸 معادل فارسی: مالکیت کارکنان / سهام داری کارمندان / شرکت های تحت مالکیت کارکنان 🔸 تعریف ها: 1. ساختاری که در آن کارکنان یک شرکت مالک بخشی یا تمام ...
🐂 1. Yak ( اسم – حیوان ) : یَک نوعی گاو بزرگ و پشمالو با شانه های برجسته و شاخ های بلند که در مناطق مرتفع آسیای مرکزی، به ویژه تبت، زندگی می کنه. از ...
🔸 معادل فارسی: صحبت کردن درباره ی چیزی ( غالباً با صراحت و ریتم ) ، رپ خواندن درباره ی موضوعی، گپ زدن درباره ی چیزی 🔸 تعریف ها: 1. صحبت کردن یا رپ ...
🔸 معادل فارسی: هم زمان و هماهنگ / هم قدم / در یک مسیر و با یک ریتم ( در زمینه های مختلف: سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی ) 🔸 تعریف ها: 1. حرکت یا ع ...