پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٩١)
🔸 معادل فارسی: مختل کردن تنظیم / از کنترل خارج شدن / بی نظمی در تنظیم در زبان محاوره ای: از کنترل خارج شدن / قاطی کردن تنظیمات بدن یا احساسات 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: تصفیه خانه / کارخانه تصفیه / تأسیسات تصفیه 🔸 تعریف ها: 1. ( مهندسی محیط زیست ) : تأسیساتی که برای تصفیه آب، فاضلاب، یا مواد شیمیا ...
🔸 معادل فارسی: طراح تصفیه خانه / مهندس طراحی تأسیسات تصفیه آب و فاضلاب 🔸 تعریف ها: 1. ( مهندسی محیط زیست ) : فردی متخصص در طراحی سیستم ها و تأسی ...
🔸 معادل فارسی: کلی گویی درخشان / شعار احساسی و مبهم / عبارت پرزرق وبرق ولی بی محتوا در زبان محاوره ای: حرف قشنگ ولی توخالی / شعار خوشگل بدون معنی / ...
🔸 معادل فارسی: ترساننده ی عامدانه / کسی که ترس پراکنی می کند در زبان محاوره ای: ترس افکن / کسی که مردم رو بی خود می ترسونه / وحشت پراکن 🔸 تعریف ها ...
🔸 معادل فارسی: کارزار تخریب / کمپین بدنام سازی / تبلیغات منفی علیه فرد یا گروه در زبان محاوره ای: لجن پراکنی / خراب کردن آبرو / زدن زیرآب کسی 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: سرپوش گذاشتن / تطهیر کردن / سفیدنمایی کردن در زبان محاوره ای: ماست مالی کردن / قضیه رو قشنگ جلوه دادن / همه چیزو خوب جلوه دادن 🔸 تعر ...
🔸 معادل فارسی: پشت کسی بودن / حواس مون به کسی بودن / از کسی حمایت کردن در زبان محاوره ای: هواتو دارم / پشتت هستم / جاتو خالی نمی ذارم 🔸 تعریف ها: ...
🔹 معادل فارسی: • حال کردن با چیزی / کسی • طرفدار بودن / حمایت کردن • ارتباط برقرار کردن / با چیزی یا کسی کنار اومدن • با چیزی یا کسی حال کردن از ...
🔸 معادل فارسی: رسیدن به نقطه ی تعادل / یافتن راه حل میانه / توافق معتدل در زبان محاوره ای: یه جوری وسطش رو گرفتن / نه اون ور نه این ور / یه توافق نص ...
🔸 معادل فارسی: چانه زنی شدید / معامله ی زیرکانه / بده بستان سیاسی در زبان محاوره ای: چونه زنی / معامله ی پشت پرده / بده بستان پرحیله 🔸 تعریف ها: 1 ...
🔸 معادل فارسی: عقب نشینی کردن / کوتاه آمدن / تسلیم شدن جزئی در معنای نظامی: عقب رفتن از موضع در معنای استعاری: از موضع یا نظر خود عقب نشینی کردن 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: نرده ی محافظ / دیوارک لبه ی بام / سنگر کم ارتفاع در کاربرد نظامی یا استعاری: سنگر / حفاظ / مانع دفاعی 🔸 تعریف ها: 1. ( معماری – س ...
🔸 معادل فارسی: چرند / مزخرف / حرف بی اساس / خزعبل در زبان محاوره ای: چرت وپرت، حرف مفت، مزخرفاتی که کسی تحویل می ده 🔸 تعریف ها: 1. ( گفتاری – ان ...
وِرلی گیگ 🔸 معادل فارسی: فرفره / چرخک / وسیله ی چرخان / گردونه ی بازی در زبان محاوره ای: چیزی که هی می چرخه، مثل فرفره یا اسباب بازی های چرخان؛ یا ح ...
🔸 معادل فارسی: تمرین ایزومتریک / ورزش ایستا در زبان محاوره ای: تمرینی که توش فقط یه حالت رو نگه می داری، بدون حرکت—مثل پلانک یا نشستن دیواری 🔸 تعر ...
🔸 معادل فارسی: به جز / غیر از / مگر / جز 🔸 تعریف ها: 1. ( حرف اضافه – رسمی ) : برای بیان استثنا یا حذف چیزی از یک جمله یا موقعیت مثال: Bar the we ...
🔹 RED - S ( مخفف – اصطلاح پزشکی ورزشی ) 🔸 معادل فارسی: کمبود نسبی انرژی در ورزش / سندرم کمبود انرژی در ورزشکاران در زبان محاوره ای: بدن ورزشکار دا ...
🔸 معادل فارسی: به راحتی انجام می شود / کار سختی نیست / به سادگی ممکن است در زبان محاوره ای: راحت انجام می شه، مثل آب خوردنه، پیش میاد 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: • سوخت رسانی ناکافی • تغذیه ناکافی برای فعالیت بدنی • کم تغذیه کردن بدن نسبت به نیاز انرژی • دریافت کمتر از نیاز کالری و مواد مغذ ...
🔸 معادل فارسی: • ترکیب بدنی • ساختار بدن • نسبت اجزای بدن 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – تغذیه ) : ترکیب بدنی به نسبت اجزای مختلف بدن مانند چربی، ع ...
🔸 معادل فارسی: • کم خوری • تغذیه ناکافی • دریافت کالری کمتر از نیاز بدن • گرسنگی مزمن یا محدودیت غذایی 🔸 تعریف ها: 1. ( تغذیه – پزشکی ) : حا ...
🔸 معادل فارسی: اتحادیه جهانی کشتی کج ( World Wrestling Entertainment ) سازمان سرگرمی های کشتی حرفه ای 🔸 تعریف ها: 1. ( سازمان ورزشی – سرگرمی ) ...
🔸 معادل فارسی: • مرکز، هسته، بخش اصلی • عضلات مرکزی بدن ( در ورزش و آناتومی ) • مغز یا بخش مرکزی یک سیستم یا ساختار • هسته پردازنده ( در رایانه ...
🔸 معادل فارسی: ( نوعی تمرین نشسته با کش برای تقویت عضلات مرکزی بدن ) 🔸 ( ورزشی – تمرین مقاومتی ) : تمرینی نشسته با کش مقاومتی که حرکت چرخاندن فر ...
شکل کوتاه شده abdominals 🔸 معادل فارسی: • عضلات شکم ( در بدن سازی و آناتومی ) • سیستم ترمز ضدقفل ( در خودرو – مخفف ABS ) • مخفف های مختلف در زم ...
🔸 معادل فارسی: • آدم خوش گذران • فردی که دائم در رفت وآمد و تفریح است • ولگرد اجتماعی ( با بار طنز یا انتقادی ) • کسی که وقتش را صرف خوشی و معا ...
اِنکِرژن 🔸 معادل فارسی: • تهاجم • نفوذ ناگهانی • ورود غیرمجاز • ( استعاری ) ورود موقتی به حوزه ای خاص در زبان فارسی رسمی: تهاجم نظامی، ورود ناخ ...
🔸 معادل فارسی: • سفر کوتاه تفریحی • گردش / گشت وگذار • بازدید گروهی • ( در زمینه آموزشی ) اردوی علمی یا فرهنگی در زبان محاوره ای: یه گردش کوتاه ...
🔸 معادل فارسی: • واقعیت گریزی • فرار ذهنی از مشکلات • پناه بردن به خیال یا سرگرمی برای رهایی از فشارهای زندگی در زبان محاوره ای: فرار از واقعیت، ...
🔸 معادل فارسی: • کوچ نشینی • زندگی عشایری • سبک زندگی مبتنی بر جابه جایی دوره ای یا فصلی در زبان محاوره ای: زندگی کوچ نشینی، سبک زندگی بدون سکونت ...
🔸 معادل فارسی: • ره گذر / مسافر پیاده • کسی که با پای خود سفر می کند یا از جایی به جای دیگر می رود در زبان محاوره ای: آدمی که پیاده سفر می کنه، ره ...
سُلی وَگِنت 🔸 معادل فارسی: • ( اسم ) سرگردان تنها / کسی که تنها سفر یا پرسه می زند • ( صفت ) تنها و سرگردان / در حال پرسه زنی انفرادی در زبان مح ...
🔸 معادل فارسی: • آدم فضول / کنجکاوِ بی جا • کسی که بیش از حد در کار دیگران سرک می کشد در زبان محاوره ای: فضوله، همه جا سرش رو می کنه، زیادی می پرس ...
🔸 معادل فارسی: • آفرین، این عالیه • چه خوب • دمت گرم • اینه که هست / اینه حرف حساب در زبان محاوره ای: دمت گرم، چه باحال، عالیه، این شد 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی: • دمت گرم • گل کاشتی • آفرین به تو • تو فوق العاده ای در زبان محاوره ای: دمت گرم، ترکوندی، حسابی حال دادی 🔸 تعریف ها: 1. ( تش ...
🔸 معادل فارسی: • یخ زده / بسیار سرد • بی احساس / بی روح / سرد و بی عاطفه 🔸 تعریف ها: 1. ( فیزیکی – دما ) : به شدت سرد، به اندازه یخ یا نزدیک ب ...
🔸 معادل فارسی: • شیوع • میزان فراوانی / گستردگی • رواج / میزان وقوع 🔸 تعریف ها: 1. ( اپیدمیولوژی و سلامت عمومی ) نسبت افرادی در یک جمعیت که ...
🔸 معادل فارسی: • میزان بروز ( در اپیدمیولوژی و آمار سلامت ) • نرخ وقوع / فراوانی رخداد • ( فیزیک ) زاویه برخورد / نقطه برخورد 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: شیوع نقطه ای / میزان شیوع در یک نقطه زمانی مشخص 🔸 تعریف: نسبت افرادی در یک جمعیت که در یک لحظه مشخص ( یک نقطه زمانی ) دچار یک بیمار ...
🔸 معادل فارسی: • ( شرکت ) اوبر – پلتفرم تاکسی اینترنتی و خدمات حمل ونقل • ( واژه ) فوق العاده / بسیار / فراتر / سوپر 🔸 تعریف ها: 1. ( به عنو ...
🔸 معادل فارسی: هم خانه بودن / با هم زندگی کردن ( به ویژه بدون ازدواج ) / هم زیستی داشتن 🔸 تعریف ها: 1. ( زندگی مشترک بدون ازدواج ) وقتی دو نفر، ...
🔸 معادل فارسی: بیش از حد تحلیل کردن / زیاده تحلیل گری / موشکافی افراطی 🔸 تعریف ها: 1. تحلیل بیش از حد یک موضوع یا فرد به گونه ای که از حد لازم فر ...
🔸 معادل فارسی: زیاده تحلیل گری / بیش ازحد موشکافی کردن / ریز شدن افراطی در جزئیات در زبان محاوره ای: زیادی شخم زدن موضوع، الکی سختش کردن، بی خودی هم ...
🔸 معادل فارسی: هر که پیدا کند، مال اوست / مال پیدا کننده است در زبان محاوره ای: هر کی پیدا کرد، مال خودشه، پیدا کردی، مال خودته 🔸 تعریف ها: 1. ( ...
🔸 معادل فارسی: • صندوقچه محکم ( برای پول یا اشیای قیمتی ) • خزانه ( به ویژه خزانه یک سازمان یا دولت ) • قاب یا پنل فرورفته تزئینی در سقف یا گنب ...
🔸 معادل فارسی: • غنیمت بزرگ • دستاورد قابل توجه • شکار یا کشف ارزشمند • محموله پرارزش ( در محاوره: بار حسابی، برد گنده، غنیمت توپ ) 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی: • غنیمت فراوان • فرصت های سودآور • موقعیت های پرمنفعت • شکار یا دستاورد ارزشمند ( در محاوره: سفره پهنه، غنیمت خوب، سود کلان ) ...
🔸 معادل فارسی: • جذاب و سکسی ( به ویژه از نظر اندام، مخصوصاً باسن ) • خوش اندام و دل فریب • دارای اندام برجسته و تحریک کننده ( در زبان محاوره ا ...
🔸 معادل فارسی: با گام های بلند و آرام دویدن / یورتمه رفتن در زبان محاوره ای: آهسته و کشیده دویدن، نرم دویدن، یورتمه رفتن ( مثل اسب ) 🔸 تعریف ها: ...