پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٩١)
🔸 معادل فارسی: در معرض خطر / در موقعیت آسیب پذیر در زبان محاوره ای: تو دل خطر / وسط معرکه / جایی که ممکنه آسیب ببینه 🔸 تعریف ها: 1. ( واقعی – فی ...
🔸 معادل فارسی: لب پرتگاه بودن / در آستانه ی سقوط یا بحران بودن در زبان محاوره ای: یه قدم مونده بیفته / رو لبه ی نابودیه / وضعش خیلی لبه مرزیه 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: لب مرگ / در آستانه ی مرگ / در وضعیت وخیم جسمی در زبان محاوره ای: یه قدم مونده بمیره، حالش خیلی بده، رو به موتِ 🔸 تعریف ها: 1. ( ج ...
🔸 معادل فارسی: غرب زدگی / شیفتگی افراطی به فرهنگ غرب / مسمومیت فرهنگی با غرب در زبان محاوره ای: همه چی غربی شده، فرهنگ خودمون فراموش شده، غرب زده شد ...
🔸 معادل فارسی: در وضعیت قرنطینه / در حالت تعطیلی اضطراری / در وضعیت بسته شده در زبان محاوره ای: همه چیزو بستن، کسی نمی تونه بره یا بیاد، قرنطینه ست ...
🔸 معادل فارسی: جست وجو کردن / سرک کشیدن / دنبال چیزی گشتن ( به صورت مخفیانه یا کنجکاوانه ) در زبان محاوره ای: داره می پلکه ببینه چی خبره، داره سرک ...
**🔹 واژه:** **هولوفراستیس ( Holophrasis ) ** **🔸 معادل فارسی:** عبارت یا جمله ای است که با یک کلمه بیان شود و مفهوم کامل یا پیامی جامع را منتقل ...
**🔹 واژه:** **هولوفراستیس ( Holophrasis ) ** **🔸 معادل فارسی:** عبارت یا جمله ای است که با یک کلمه بیان شود و مفهوم کامل یا پیامی جامع را منتقل ...
🔸 معادل فارسی: ( به شکل ناگهانی یا سریع ) رفتن / محل را ترک کردن / جایی را خالی کردن 🔸 تعریف ها: اصطلاحی محاورهای برای درخواست یا توصیه به کسی ک ...
ابسکواتیولیت 🔸 معادل فارسی: فرار کردن / سریع و ناگهانی رفتن / قید چیزی را زدن 🔸 تعریف ها: به طور طنزآمیز و غیررسمی به معنی ترک ناگهانی و بی سر و ...
🔸 معادل فارسی: مهاجرت کردن / کنده شدن از جایی و رفتن / اسباب کشی کردن 🔸 تعریف ها: به معنی ترک یا جابجا شدن از مکانی به مکان دیگر، به ویژه با اشار ...
🔸 معادل فارسی: ترک کردن ( آرام و بی سر و صدا ) / کنار گذاشتن / جدا شدن 🔸 تعریف ها: معمولاً به معنی آرام و بدون سر و صدا کنار رفتن یا ترک کردن جای ...
🔸 معادل فارسی: سرنوشت ساز / مقدر شده / قرار بوده باشد 🔸 تعریف ها: 1. عبارتی است که به معنای اینکه چیزی یا کسی برای وقوع یا بودن در یک وضعیت خاص م ...
🔸 معادل فارسی: سرنوشت / قسمت / نصیب / بخت 🔸 تعریف: 1. به معنی سهم یا نصیب هر فرد در زندگی، به ویژه آنچه تقدیر یا سرنوشت تعیین کرده است. 2. اشار ...
🔸 معادل فارسی: سرنوشت / تقدیر / سرنوشت محتوم 🔸 تعریف ها: واژه ای با ریشه در زبان انگلیسی باستان ( Old English ) ، که معنای آن سرنوشت یا تقدیر است ...
🔸 تعریف ها: 1. اسم دخترانه ای با ریشه یونانی و ایرلندی. 2. ریشه یونانی آن به معنی سرنوشت، بخت یا سهم است و اشاره به سه الهه سرنوشت در اساطیر یونا ...
🔸 معادل فارسی: قطعی بودن / مطمئن بودن / حتمی بودن 🔸 تعریف: عبارت عامیانها ی است که به معنای اطمینان کامل از وقوع یک اتفاق یا نتیجه است. وقتی گفته ...
🔸 معادل فارسی: شانس مساوی بودن / نتیجه نامطمئن بودن / 50 - 50 بودن 🔸 تعریف: عبارت عامیانه ای است که وقتی گفته می شود یعنی نتیجه چیزی کاملاً نامشخص ...
🔸 معادل فارسی: یک فرصت کوچک / روزنه ای برای ورود / شکاف در 🔸 تعریف: 1. به معنای واقعی، شکاف یا ترک کوچکی در در است که باعث ورود هوا یا نور میشود. ...
🔸 معادل فارسی: هیچ شانسی نداره / محاله / غیرممکنه / امیدی نیست در زبان محاوره ای: عمراً، محاله، هیچ شانسی نداره، امکان نداره 🔸 تعریف ها: 1. ( تص ...
🔸 معادل فارسی: قرینگی / تقارن / متقارن بودن 🔸 تعریف: وضعیت یا ویژگی چیزی که دارای تقارن یا قرینگی است؛ یعنی اجزای آن به گونه ای مرتب شده اند که در ...
🔸 معادل فارسی: شاد و خوشحال بودن بدون مصرف مواد مخدر یا الکل سرشار از انرژی و احساس خوب بودن طبیعی شادمانی طبیعی سرخوش از زندگی 🔸 تعریف ها: احساس ...
🔸 معادل فارسی: ( در متن های اینترنتی ) : چی؟ / یعنی چی؟ / چی گفتی؟ ( در زمینه مذهبی ) : معبد بودایی یا هندو در زبان محاوره ای: وات؟! / چی شد؟ / ا ...
🔸 معادل فارسی: بازی تمرینی / مسابقه ی غیررسمی / برخورد فیزیکی در ورزش در زبان محاوره ای: یه بازی تمرینی داشتن / یه جور تمرین با برخورد واقعی / بازی ...
ویتامین دی ۵۰, ۰۰۰ واحد بین المللی ( IU ) معمولاً به منظور درمان کمبود شدید ویتامین D در بدن تجویز می شود و نباید روزانه مصرف شود. ویتامین D چون محل ...
UniFlex قرص یونی فلکس یک مکمل غذایی است که برای حفظ سلامت استخوان ها و مفاصل طراحی شده است. ترکیبات اصلی آن شامل کلسیم، ویتامین D3، منیزیم، زینک ( رو ...
🔸 معادل فارسی: به عهده گرفتن مسئولیت خود / سهم خود را انجام دادن / کم نذاشتن در زبان محاوره ای: وظیفه شو انجام داد / کم نذاشت / سهم خودشو خوب کشید ب ...
🔸 معادل فارسی: آخرین قطره ی صبر / تیر خلاص / قوز بالا قوز / دیگه طاقت نیاوردن در زبان محاوره ای: دیگه نتونستم تحمل کنم / این دیگه زیادی بود / صبرم ل ...
🔸 معادل فارسی: سرگردان شدن / بی هدف دور شدن / یواش یواش دور شدن / گم شدن ( در برخی زمینه ها ) در زبان محاوره ای: راهشو کشید رفت / یواش یواش از جمع ...
🔸 معادل فارسی: فروتن و آرام / مطیع و بی آزار / بی ادعا و ملایم در زبان محاوره ای: آدم آروم و بی صدا / خیلی مظلومه / اهل جار و جنجال نیست / بی حاشیه ...
🔸 معادل فارسی: کنترل غرور / مهار نفس / فروتنی در رفتار در زبان محاوره ای: غرورش رو کنترل کرده / خودشو نگه داشته / اهل باد کردن نیست / نفسش رو مهار ک ...
🔸 معادل فارسی: نابغه ی بی سروصدا / نابغه ی بی ادعا / آدمی باهوش و خلاق ولی بی حاشیه در زبان محاوره ای: نابغه ست ولی خودش رو نمی گیره / خیلی خفنه ولی ...
🔸 معادل فارسی: موفقِ بی سروصدا / فردی که بی ادعا موفقه / آدمی که بی حاشیه به نتایج بزرگ می رسه در زبان محاوره ای: بی سروصدا کارشو می کنه و موفقه / ب ...
🔸 معادل فارسی: اهل خودنمایی نیستم / نمی خوام جلوه فروشی کنم / قصد پُز دادن ندارم در زبان محاوره ای: نمی خوام خودی نشون بدم، ولی. . . / اهل جلوه فروش ...
🔸 معادل فارسی: اهل پُز دادن نیستم / نمی خوام لاف بزنم / خودستایی نمی کنم در زبان محاوره ای: نمی خوام پُز بدم، ولی. . . / اهل پُز نیستم، ولی یه چیزی ...
🔸 معادل فارسی: مثل صاعقه در آسمان صاف مثل شوک ناگهانی غافلگیرکننده و غیرمنتظره 🔸 تعریف: ( استعاری – محاوره ای ) اتفاقی ناگهانی، غیرمنتظره و شوکه ...
🔸 معادل فارسی: آبی ها ( در فوتبال ) بلوز ( در موسیقی ) 🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – فوتبال ) : لقب باشگاه فوتبال چلسی در انگلستان مثال: The Blues ...
حتماً حسین عزیز! در ادامه اصطلاح Gunners را دقیقاً مطابق با الگوی تعیین شده بررسی می کنم: 🔹 واژه: Gunners ( اسم – لقب، اصطلاح فرهنگی ) 🔸 تلفظ و ت ...
🔸 معادل فارسی: شیاطین سرخ 🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – فوتبال ) : لقب باشگاه فوتبال منچستر یونایتد در انگلستان مثال: The Red Devils won the match 3– ...
🔸 معادل فارسی: فرود آمدن / نشستن هواپیما ( در فوتبال آمریکایی: تاچ داون – امتیاز کامل ) در زبان محاوره ای: نشست / فرود / رسیدن به زمین - - - ...
🔸 معادل فارسی: دیدار و خوش آمدگویی / جلسه ی آشنایی و استقبال 🔸 تعریف ها: 1. ( اجتماعی – عمومی ) : رویدادی غیررسمی که در آن افراد برای آشنایی، خو ...
🔸 معادل فارسی: درمان حرارتی هدفمند / گرما درمانی موضعی و دقیق 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – درمان سرطان ) : روشی درمانی که در آن گرما به صورت کنترل ش ...
اسلیپ اَپنی ا 🔸 معادل فارسی: آپنه ی خواب / وقفه ی تنفسی در خواب 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – عمومی ) : اختلالی که در آن تنفس فرد هنگام خواب به طور م ...
🔸 معادل فارسی: علت نادیده گرفته شده / دلیل مغفول مانده / عامل پنهان در زبان تحلیلی: علتی که در بررسی ها یا تحلیل ها به آن توجه کافی نشده 🔸 تعریف ه ...
🔸 معادل فارسی: همه بین / فراگیر بین / دارای دید کامل در زبان توصیفی: قابلیت دیدن همه چیز در یک نگاه یا کنترل همه جانبه 🔸 تعریف ها: 1. ( دیداری – ...
🔸 معادل فارسی: قاپیدن / یواشکی برداشتن / به سرعت تصاحب کردن در زبان محاوره ای: زود قاپیدن / زیرپوستی برداشتن / یهویی صاحب شدن 🔸 تعریف ها: 1. ( غ ...
🔸 معادل فارسی: متعهد به هدف / پای کار بودن / حامی واقعی بودن در زبان محاوره ای: پای قضیه وایستاده / هوای هدفو داره / واقعاً پشتمونه 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: مغالطه ی توسل به طبیعت / استناد به طبیعی بودن در زبان محاوره ای: چون طبیعیه، پس خوبه یا چون غیرطبیعیه، پس بده 🔸 تعریف ها: 1. ( من ...
🔸 معادل فارسی: لقب دادن تحقیرآمیز / فحاشی لفظی / صدا زدن با اسم های توهین آمیز در زبان محاوره ای: برچسب زدن / اسم درآوردن / فحش دادن 🔸 تعریف ها: 1 ...
🔸 معادل فارسی: ندیمه زن / پیش خدمت زن / زن مسئول لباس و آرایش در تئاتر ( در فارسی قدیمی: کلفت اندرونی ) 🔸 تعریف ها: 1. ( ادبی – تاریخی ) : زنی ...