پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٢٩١)

بازدید
١٥,٨٥٩
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اکستنشن پا با دستگاه / باز کردن پا با سیم کش در زبان محاوره ای: تمرین جلو ران با دستگاه نشسته 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین ایزوله – بدن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس پا با وزنه صفحه ای / پرس پا با دستگاه وزنه خور در زبان محاوره ای: تمرین فشار پا با دستگاهی که صفحه های وزنه روش نصب می شن 🔸 تعر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جلو بازو با دمبل / تمرین جلو بازو با وزنه آزاد در زبان محاوره ای: تمرین جلو بازو با دمبل برای تقویت عضله ی بازو 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس پشت بازو با سیم کش / کشش پشت بازو با کابل در زبان محاوره ای: تمرین فشار رو به پایین برای تقویت پشت بازو با دستگاه 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس سینه با دستگاه / پرس سینه نشسته با سیم کش در زبان محاوره ای: تمرین فشار از جلو برای تقویت عضلات سینه با دستگاه 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرس شانه با دستگاه / پرس شانه نشسته با سیم کش در زبان محاوره ای: تمرین فشار از بالا برای تقویت شانه ها با دستگاه 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین قایقی با دستگاه سیم کش / سیم کش نشسته در زبان محاوره ای: تمرین کششی نشسته برای تقویت عضلات پشت 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین مقاوم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین کشش از بالا با دستگاه / لت پول دان در زبان محاوره ای: تمرین سیم کش از بالا برای تقویت عضلات پشت 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین مقاو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گاز دادن شدید / با سرعت زیاد حرکت کردن / لاستیک دود کردن در زبان محاوره ای: یه هو گازشو گرفت، با سرعت زد بیرون، لاستیکا رو دود کرد � ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: راهزنی / دزدی مسلحانه / یاغی گری / غارت گری در زبان محاوره ای: دزدی با زور، حمله ی گروهی، غارت، یاغی بازی، حمله به کاروان یا روستا � ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: از چیزی یا کسی حمایت جدی کردن / پشت کسی درآمدن / تمام قدرت و نفوذ خود را صرف حمایت کردن در زبان محاوره ای: پشتش دراومد، حسابی حمایتش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: قدیمی های دوست داشتنی / نوستالژی های ارزشمند / آثار کلاسیک محبوب در زبان محاوره ای: چیزای قدیمی که هنوزم حال می ده، آهنگای قدیمی، فیل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: باعث بشی کسی احساس حماقت کنه / کسی رو خجالت زده یا کم هوش جلوه بدی / تحقیر کردن غیرمستقیم در زبان محاوره ای: طرف رو ضایع کردی، کاری ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پاسخ زیرکانه ی بامزه / جواب نیش دار و هوشمندانه / تیکه ی سریع و خنده دار در زبان محاوره ای: یه جواب تند و بامزه داد، یه تیکه ی هوشمند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جوک تک خطی / جمله ی بامزه ی کوتاه / شوخی یک جمله ای / تیکه ی خنده دار در زبان محاوره ای: یه جمله ی کوتاه که هم بامزه ست، هم سریع، هم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نو سَیری 🔸 معادل فارسی: اصلاً نه! / به هیچ وجه! / محاله! / عمراً! در زبان محاوره ای: نه بابا! / عمراً! / محاله! / اصلاً همچین چیزی نمی شه 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول حسابی درآوردن / سود کلان بردن / درآمد بالا داشتن / پول دار شدن در زبان محاوره ای: یه پول تپل زد، حسابی کاسب شد، داره خوب پول درمی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول درآوردن / یه قرون کاسب شدن / درآمد داشتن / نون درآوردن در زبان محاوره ای: یه پولی دربیاره، یه چیزی گیرش بیاد، یه جوری خرجشو دربیا ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جلوی گرسنگی رو گرفتن / گذران زندگی کردن / از فقر نجات پیدا کردن / نون درآوردن برای زنده ماندن در زبان محاوره ای: یه جوری زندگی رو می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خانه ی انجمن دخترانه / خوابگاه انجمن خواهرانه / اقامتگاه گروهی دانشجویان دختر در زبان محاوره ای: خونه ای که دخترای یه گروه دانشگاهی ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خانه ی شهری / خانه ی ردیفی / خانه ی چندطبقه ی متصل در زبان محاوره ای: خونه ای که کنار خونه های دیگه چسبیده، چند طبقه ست، توی شهره، نه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: هَسیِندا / ملک اربابی / عمارت روستایی / مزرعه ی بزرگ در زبان محاوره ای: یه خونه ی بزرگ قدیمی توی مزرعه، یه ملک اربابی با حیاط و ساختم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: سود کلان بردن / یه پول حسابی درآوردن / یه هو پول دار شدن در زبان محاوره ای: یه پول تپل زد، یه هو زد به خال، حسابی کاسب شد 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نکته ی محرمانه / توصیه ی درونی / راهنمایی از اهل فن / توصیه ی پشت پرده در زبان محاوره ای: یه نکته ی خاصه که فقط آدمای وارد می دونن، ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

لینکدین بزرگ ترین شبکه اجتماعی حرفه ای در دنیاست که برای ارتباطات کاری، کاریابی، استخدام، برندینگ شخصی و توسعه ی کسب وکار استفاده می شه. برخلاف شبکه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: میدان بازار / حیاط بازار / فضای عمومی بازار / صحن بازار در زبان محاوره ای: اون قسمت وسط بازار که همه جمع می شن، بساط پهن می کنن، خرید ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بازار موقت / بازار پاپ آپ / بازار زودگذر / فروشگاه موقت در زبان محاوره ای: بازاری که یهویی راه می افته، چند روزه ست، موقتیه، برای یه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: برهم زننده ی بازار / نوآورِ تحول آفرین / عامل اختلال در بازار در زبان محاوره ای: کسی یا چیزی که بازار رو به هم می ریزه، همه چی رو تغی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نفوذ در بازار / میزان نفوذ محصول در بازار / سهم گیری از بازار در زبان محاوره ای: چقدر تونسته وارد بازار بشه، چقدر مشتری جذب کرده، چقد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: اشباع بازار / رسیدن بازار به نقطه ی اشباع در زبان محاوره ای: بازار دیگه جا نداره، همه دارن همونو می فروشن، دیگه کسی نمی خره، بازار پر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با سلام. دوستی معنا کرده اند بازار خلاذیر تهران. من کلمه خلاذیر را جستجو کردم. معنای آن را؛ کلمه "خلاذیر" یا "خلازیر" به نظر می رسد نام یک منطقه یا ر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: به کارهای بیرون رفتن رسیدن / رفتن دنبال کارهای روزمره / انجام مأموریت های کوچک در زبان محاوره ای: باید برم یه سری کار انجام بدم، می ر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فرااشباع کننده / همه چیز نفوذگر / غرق کننده ی هستی / اشباع کننده ی جان در زبان محاوره ای: یه چیزی که همه جا رو پر می کنه، همه چی رو غ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ۱. خُردکننده / کوبنده ۲. پرنده ی آوازخوان از خانواده ی mockingbird ۳. برند اسکیت بردینگ ۴. نوازنده ی موسیقی خشن ( در سبک Thrash Metal ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بی شمار / بسیار زیاد / پرشمار / انبوه / فراوان در زبان محاوره ای: یه عالمه، خیلی زیاد، سیل وار، پر از چیزای مختلف 🔸 تعریف ها و کارب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گوناگون / متنوع / چندوجهی / چندگونه / دارای جنبه های مختلف در زبان محاوره ای: هزارجور چیز، همه چی تو هم، از هر دری سخن گفتن 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تاریکی / تیرگی / کدری / ابهام / مه آلودگی در زبان محاوره ای: همه چی تار و تیره ست، معلوم نیست چی به چیه، فضا گرفته ست 🔸 تعریف ها و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 واژه: Obscurity ( اسم – ادبی، فلسفی، روان شناسی، اجتماعی ) 🔸 معادل فارسی: گمنامی / تاریکی / ابهام / ناآشنایی / فراموشی در زبان محاوره ای: کسی که ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 واژه: Darkling ( صفت / قید – ادبی، شاعرانه، اسطوره ای ) 🔸 معادل فارسی: در تاریکی / تاریک گون / در حال تاریک شدن / شب گون در زبان محاوره ای: توی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تحت الشعاع قرار گرفتن / کم رنگ شدن / در سایه قرار گرفتن / محو شدن در زبان محاوره ای: از چشم افتادن، جلوه اش کم شد، دیگه کسی بهش توجه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیکتوفوبیا 🔸 معادل فارسی: تاریکی هراسی / ترس از تاریکی / شب هراسی در زبان محاوره ای: می ترسه از تاریکی، شب هراسی داره، نمی تونه توی تاریکی بمونه 🔸 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ِاِرِبِس 🔸 معادل فارسی: ارِبِس / تاریکی ژرف / ظلمت آغازین / خدای تاریکی در زبان ادبی یا اسطوره ای: نماد تاریکی آغازین، ناحیه ای در دنیای مردگان، یا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تاریک / ظلمانی / متعلق به قوم سِمِری / اسطوره ای / باستانی در زبان ادبی یا توصیفی: تاریک و وهم آلود، متعلق به سرزمینی افسانه ای یا قو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

استیجی ـِن 🔸 معادل فارسی: تاریک / دوزخی / وهم آلود / ترسناک / سیاه و عمیق در زبان محاوره ای: خیلی تاریکه، مثل جهنمه، فضای وحشتناکی داره، سیاهِ سیاهه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اصل بنیادین / باور اصلی / رکن اساسی / اصل کلیدی در زبان محاوره ای: باور اصلیش اینه، اصل قضیه اینه، پایه ی فکرش اینه 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: آیین نامه رفتاری / منشور اخلاقی / دستورالعمل رفتاری در زبان محاوره ای: قوانین رفتاری شرکت، مقررات اخلاقی، چارچوب رفتار کار 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: دستاورد شاخص / موفقیت برجسته / نقطه ی اوج عملکرد در زبان محاوره ای: کارِ بزرگش، شاهکارش، اون کاری که باهاش شناخته می شه 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: رویداد بنیادی / واقعه ی سنگ بنای یک مسیر / نقطه ی آغاز تحول در زبان محاوره ای: یه اتفاق مهم پایه ای، شروع یه مسیر بزرگ، لحظه ی کلیدی ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: از اول وارد شدن / از مرحله ی شروع وارد شدن / در آغاز مشارکت کردن در زبان محاوره ای: از همون اول تو کار بود، از پایه وارد شد، از اول ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول ریختن توی چیزی / سرمایه گذاری کردن ( معمولاً با ریسک یا ضرر ) در زبان محاوره ای: پولشو ریخت پای اون، یه عالمه پول خرج کرد، سرمای ...