پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٢٩١)

بازدید
١٥,٩٠٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول تزریق کردن / سرمایه گذاری سنگین کردن / پول ریختن توی چیزی در زبان محاوره ای: یه عالمه پول ریخت توش، حسابی سرمایه گذاری کرد، پولشو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: سهم / منفعت مالی / مالکیت جزئی / سرمایه گذاری در چیزی در زبان محاوره ای: یه سهم داره، یه دستی تو کار داره، یه نفعی براش داره، تو اون ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شرط بستن روی / حساب باز کردن روی / سرمایه گذاری کردن روی چیزی با ریسک در زبان محاوره ای: رو فلان چیز شرط بست، روش حساب کرد، روش قمار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پول خرج کردن / یه کم پول ریختن / پول دادن برای خرید در زبان محاوره ای: یه کم پول ریخت، خرج کرد، خرید کرد، پولشو داد رفت 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سرمایه گذاری کردن / پول گذاشتن / پول تزریق کردن در زبان محاوره ای: پول ریختن توی یه کاری، سرمایه گذاری کردن، پول خرج یه پروژه کردن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/duːˈɑːləʤi/ دولو لُجی 🔸 معادل فارسی: دوگانه / مجموعه ی دوتایی / داستان دو قسمتی / سری دو قسمتی در زبان محاوره ای: یه مجموعه ی دوتاییه، دوتا داستان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دوتایی شدن / دو برابر کردن / خم شدن از درد / شریک شدن در زبان محاوره ای: دوتایی شدن، با هم شریک شدن، از درد خم شدن، دو برابر کردن یه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نگاه دوباره / نگاه متعجب / دوبار نگاه کردن از تعجب در زبان محاوره ای: یه لحظه برگشت دوباره نگاه کرد، چشماش گرد شد، باورش نشد، دو بار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دو رویداد پشت سر هم / دو مسابقه ی متوالی / برنامه ی دوتایی / دو اجرا در یک روز در زبان محاوره ای: دوتا بازی پشت سر همه، یه روز دوتا ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوس 🔸 معادل فارسی: برابری / مساوی / دو امتیاز / عدد دو / وضعیت مساوی در بازی در زبان محاوره ای: مساوی شدن، دو دو شدن، امتیاز برابر، عدد دو، وضعیت بر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/ˈdaɪ. �d/ دای اَد 🔸 معادل فارسی: زوج / دوگان / دو تایی / واحد دو نفره در زبان محاوره ای: یه جفت، دوتایی، دو نفر که با همن، یه رابطه ی دونفره 🔸 تع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وظیفه ی دوگانه / دو نقش هم زمان / دو کار با یک چیز / چندکاره در زبان محاوره ای: هم زمان دوتا کارو انجام می ده، یه چیزه ولی دوتا کاربر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دونفره باز / خیانت کار / کسی که هم زمان با دو نفر رابطه داره در زبان محاوره ای: داره با دوتا می پره، دلش پیش دو نفره، آدم وفاداری نیس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: دو نفر هم زیادن / حتی دوتایی هم جا تنگه / با هم نمی سازن / حضور یکی زیادیه در زبان محاوره ای: با هم نمی تونن کنار بیان، حتی دوتایی هم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: دو بینی / دید دوگانه / دوبار دیدن تصویر در زبان محاوره ای: چشماش دوتا می بینه، انگار همه چی دوتاست، دیدش قاطی کرده 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تسلی دهنده / آرام بخش / دلدار / کسی که دلداری می دهد در زبان محاوره ای: اون که همیشه آرومت می کنه، سنگ صبوره، مرهم دل آدمه 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تکیه گاه اصلی / ستون فقرات / عنصر کلیدی / نقطه اتکا در زبان محاوره ای: همه چی به اون بنده، بی اون هیچی جلو نمی ره 🔸 تعریف ها: 1. ع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پتو ی امنیت / پناه روانی / وسیله ی آرامش بخش در زبان محاوره ای: چیزی که آدمو آروم می کنه، حس امنیت می ده، مثل یه پتو تو شب سرد 🔸 تعر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: کارشناس مشتاق کسب وکار / علاقه مند حرفه ای به تجارت / خبره ی دنیای بیزنس در زبان محاوره ای: عاشق بیزنسه، همه چی از تجارت سرش می شه، ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اول از همه / در ابتدا / قبل از هر چیز در زبان محاوره ای: اول بذار اینو بگم، اول از همه، قبل از اینکه ادامه بدیم در انگلیسی، �first of ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: غافلگیر کردن / یه حرکت غیرمنتظره زدن / یه چالش ناگهانی ایجاد کردن در زبان محاوره ای: یهویی غافلگیرش کرد، یه حرکت عجیب زد، یه چیزی پرت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🧵 کاربردهای واژه رج زدن 1. در صنعت فیلم و سینما 🎬 • به معنای مرتب سازی نماها بر اساس خط داستانی است. • دستیار کارگردان صحنه هایی که در مکان های ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پرسیدن پشت سرهم / سوال باران کردن / رگبار سوال در زبان محاوره ای: هی سوال پرسید، پشت سرهم سوال ریخت، سوال بارونش کرد 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اطلاعات گرفتن با اصرار / سوال پیچ کردن / کشیدن حرف / اطلاعات کشی در زبان محاوره ای: هی سوال پیچش کرد، هی ازش حرف کشید، هی پرسید تا اط ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها: 1. ( ریاضی – جبر و خطی ) : در ریاضیات، به ویژه جبر مجرد و جبر خطی، kernel theory به بررسی ویژگی های هسته در نگاشت های ریاضی می پردازه؛ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مسابقه تعیین کننده / بازی سرنوشت ساز / دیدار نهایی در زبان محاوره ای: بازی تعیین کننده، مسابقه آخر، بازی سرنوشت ساز 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بازی جام / مسابقه حذفی / دیدار جامی در زبان محاوره ای: بازی جامی، مسابقه حذفی، بازی توی جام 🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – فوتبال ) : م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مهارت های بقا در طبیعت / فنون زندگی در جنگل / هنر زیستن در دل طبیعت در زبان محاوره ای: زندگی تو دل جنگل، مهارت های بقا، طبیعت گردی حر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آماده طلب / فرد آماده ساز / بحران پیشه / پیش بین بحران در زبان محاوره ای: کسی که همیشه واسه بحران آماده ست، آدمی که همه چی ذخیره می ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دانشگاه مادر / دانشگاه محل تحصیل / مؤسسه آموزشی پرورش دهنده در زبان محاوره ای: دانشگاه خودم، جایی که درس خوندم، دانشگاه قدیمی م 🔸 ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فقط حرکت های رئیس وار / فقط تصمیم های قدرتمندانه / فقط انتخاب های سطح بالا در زبان محاوره ای: فقط کارای خفن / فقط حرکت های حرفه ای / ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تِیست گَزِم 🔸 معادل فارسی: انفجار مزه / لذت شدید چشایی / اوج خوشمزگی در زبان محاوره ای: مززه ترکوند! / طعمش آدمو دیوونه می کنه / یه مزه ی orgasm طور ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: باغبانی علمی / علم پرورش گیاهان / گیاه پروری تخصصی در زبان محاوره ای: باغبانی حرفه ای / کشاورزی گیاهان زینتی و خوراکی 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مدیریت چمن / نگهداری پوشش سبز در زبان محاوره ای: مراقبت از چمن، نگهداری زمین ورزشی، مدیریت فضای سبز چمنی 🔸 تعریف ها: 1. ( کشاورزی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: درخت کاری علمی / علم نگهداری و مدیریت درختان در زبان محاوره ای: مراقبت از درخت ها، باغبانی درختی، نگهداری فضای سبز درختی 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: باغبانی منظر / طراحی و نگهداری فضای سبز در زبان محاوره ای: طراحی فضای سبز، باغ آرایی، زیباسازی محیط با گیاهان 🔸 تعریف ها: 1. ( کش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گل کاری علمی / علم پرورش گیاهان زینتی و گل ها در زبان محاوره ای: کشت گل، باغبانی گل، تولید گل های زینتی 🔸 تعریف ها: 1. ( کشاورزی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سبزی کاری علمی / علم پرورش سبزیجات خوراکی در زبان محاوره ای: کشت سبزیجات، باغبانی سبزی، تولید سبزیجات خوراکی 🔸 تعریف ها: 1. ( کشا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: میوه شناسی / علم پرورش درختان میوه 🔸 تعریف ها: 1. ( علمی – کشاورزی ) : شاخه ای از علوم باغبانی که به مطالعه، پرورش، اصلاح، و مدیر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اسکوات با نیمکت / اسکوات با توقف / اسکوات قدرتی 🔸 تعریف ها: 1. ( تمرین قدرتی – تخصصی ) : نوعی اسکوات که در آن فرد روی یک جعبه یا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: دست سبز / استعداد باغبانی / مهارت در پرورش گیاه در زبان محاوره ای: بلدِ گیاه نگه داشتن / گیاه بلد / باغبون ماهر 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: سبزینه / پوشش سبز / طراوت گیاهی / تازگی طبیعت در زبان محاوره ای: سبزیِ طبیعت / سرسبزی / طراوت برگ ها 🔸 تعریف ها: 1. ( ادبی – شاعر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: برگ پوش / پوشش گیاهی / برگ ها و شاخه ها / شاخ وبرگ در زبان محاوره ای: برگ درختا / پوشش سبز / برگ و بوته 🔸 تعریف ها: 1. ( طبیعت شنا ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: تمرین زیربازو خم با دمبل و گرفتن معکوس 🔸 تعریف ها و کاربردها: 1. ( ورزشی – تمرین قدرتی ) : حرکتی ترکیبی برای تقویت عضلات پشت، بازو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین زیربازو با دمبل در حالت خم / زیربازو خم با دمبل / حرکت کششی پشت با دمبل 🔸 تعریف ها و کاربردها: 1. ( ورزشی – تمرین قدرتی ) : ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل های فارسی: ( در زمینه غذا یا منابع ) : سریع تهیه کردن / یه چیزی سرهم کردن / یه لقمه جور کردن / یه چیزی از جایی پیدا کردن ( در زمینه افر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل های فارسی: تولید انبوه کردن / بی وقفه بیرون دادن / پشت سر هم ساختن ( معمولاً با کیفیت پایین ) در زبان محاوره ای: مثل خط تولید زدن / پشت س ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل های فارسی: انسفالو مایلیت عضلانی / التهاب مغز و نخاع با منشأ عضلانی / بیماری خستگی مزمن ( نام جایگزین ) در زبان محاوره ای: بیماری ضعف شدی ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل های فارسی: سندرم خستگی مزمن / بیماری خستگی شدید / انسفالو مایلیت عضلانی در زبان محاوره ای: خستگی دائمی / بیماری بی رمقی / ضعف مزمن _____ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

( ورزشی – اسم ) : اصطلاحی برای تمرینات هدفمند و شدید که عضلات باسن ( glutes ) را درگیر می کنند و باعث احساس سوزش ناشی از فعالیت شدید می شوند. این تمر ...