پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٢٩٩)

بازدید
١٥,٩٨٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پایین رفتن / کاهش یافتن / غرق شدن / ثبت شدن / اتفاق افتادن / مورد استقبال قرار گرفتن در زبان محاوره ای: افت کرد، غروب کرد، غرق شد، ات ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شاخص کلیدی عملکرد / معیار اصلی سنجش عملکرد در زبان محاوره ای: شاخص موفقیت، معیار سنجش کار، شاخص عملکرد 🔸 تعریف ها: 1. ( مدیریتی – ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرکز در حد ماهی قرمز / حواس پرتی شدید / توجه کوتاه مدت در زبان محاوره ای: تمرکزش در حد ماهی قرمزه، زود حواسش پرت می شه، نمی تونه زیا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** هم نوایی، همرنگی، پیروی از جمع، انطباق با هنجارها - - - 🔸 **تعریف ها:** 1. ** ( روان شناسی – اجتماعی ) :** تغییر رفتار یا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دارای میل شدید به مالکیت، مال اندوز، تصاحب گر، تملک طلب 🔸 تعریف ها: 1. ( شخصی – اخلاقی ) : دارای تمایل زیاد به به دست آوردن و جمع ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: حرص، طمع، آز، میل شدید به ثروت یا دارایی 🔸 تعریف ها: 1. ( اخلاقی – انتقادی ) : میل شدید و افراطی برای به دست آوردن پول یا دارایی؛ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مادی گرایانه / ثروت پرستانه / پول محور / وابسته به مامون 🔸 تعریف ها: 1. ( اخلاقی – انتقادی ) : دارای گرایش شدید به پول، ثروت یا م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( لقب – محاوره ای ) : گاهی به صورت طنز یا تحقیرآمیز برای اشاره به کسی که زیاد غذا می خوره یا رفتار کودکانه داره مثال: Don’t be such a piggy! این قدر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بدشانس / گرفتار بدبیاری / نحس / دچار شکست های پی در پی در زبان محاوره ای: بدبیار شده، انگار نحسی گرفته، هر کاری می کنه خراب می شه 🔸 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به حاشیه راندن / طرد کردن / از مرکز توجه خارج کردن / منزوی کردن در زبان محاوره ای: انداختنشون کنار، بی محلشون کردن، از بازی خارجشون ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: با زور بیرون کشیدن / به سختی بیرون آوردن / از چنگ کسی درآوردن / به زور گرفتن در زبان محاوره ای: کندنش، کشیدنش بیرون، به زور درآوردنش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به هم وصل کردن / کنار هم چیدن / ترکیب کردن / سرهم کردن در زبان محاوره ای: یه جورایی چیزا رو به هم ربط دادن، جمله ها رو سرهم کردن، یه ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بداهه پردازی کردن / بازی ذهنی کردن / خلاقانه پرداختن به موضوعی در زبان محاوره ای: یه جورایی روش مانور دادن، باهاش بازی کردن، از یه ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پوشاندن / تیره کردن / مبهم کردن / در ابهام فرو بردن 🔸 تعریف ها: 1. ( مجازاً – ذهنی، عاطفی ) : وقتی چیزی باعث میشود که ذهن یا قضاوت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ترکیب کردن / قاطی کردن / به هم ریختن / آمیختن ( در موسیقی: میکس یا ترکیب چند قطعه موسیقی ) ( در فناوری: ترکیب یا ادغام چند سرویس ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: برای من مهم نیست / برای من ضرری ندارد / کاری به کارم ندارد / برام اهمیتی ندارد 🔸 ( بیان احساس بی تفاوتی ) عبارت عامیانه و غیررسمی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گسترش دادن / توسعه دادن / ساخت و راه اندازی کامل چیزی / تکمیل کردن یک سیستم یا ساختار به طور کامل 🔸 تعریف ها: ( توسعه – کسب و کار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مقاومت بیهوده کردن / تلاش بی فایده علیه قدرت یا شرایط زورمندانه / جنگیدن با نیرویی شکست ناپذیر یا اجتناب ناپذیر 🔸 تعریف ها: 1. ( اد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اعتراض کردن به قدرتمنداران / مقابله یا ایستادگی در برابر سیستم یا مقامات / زورگویی نکردن به خودی ها و مقابله با قوانین یا اصول ناروا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مبهوت کردن / سر در گم کردن / گیج کردن / مشغول ذهن کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( رفتاری – شناختی ) : وقتی فرد یا چیزی باعث شود که شخصی گیج، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: سر و سامان دادن / مرتب و منظم کردن / جمع و جور کردن / به شرایط مطلوب رساندن 🔸 تعریف ها: 1. ( رفتاری – سازمانی ) : عبارت "whip into ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دِسالینیتِد واتِر 🔸 معادل فارسی: آب تصفیه شده / آب شیرین شده / آب بدون نمک 🔸 ( فنی – محیط زیست / آب و فاضلاب ) : عبارت "desalinated water" به آبی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فکر کنم املاء درست آن "Desalinated water" باشد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اتصال تلفنی / تماس گرفتن با شماره ای خاص / ورود به جلسه تلفنی ( در معنای استعاری ) تمرکز کردن / دقیق شدن روی موضوع 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: معطل ماندن / تاخیر داشتن / به تعویق افتادن در زبان محاوره ای: دیر عمل کردن، تأخیر کردن، چند لحظه مکث کردن قبل از انجام کاری 🔸 تعریف ...

پیشنهاد
٠

/یلّی تِلّی کردن/ 🔸 معادل فارسی: ولگردی کردن / بی هدف قدم زدن / بی حوصله سرگردان بودن / بی هدف و سرگردان گشتن ( رفتاری – محاوره ای ) : عبارت یللی ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین ساق پا / بالا بردن پاشنه در زبان محاوره ای: اون حرکتیه که رو پنجه وایمیستی و پاشنه تو بالا پایین می کنی 🔸 تعریف ها: 1. ( تم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین ضربه به شانه / لمس شانه در حالت پلانک در زبان محاوره ای: اون حرکتیه که تو پلانک باید یکی یکی شونه هاتو لمس کنی 🔸 تعریف ها: 1 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پاره کردن / زخم دار کردن / جریحه دار کردن در زبان محاوره ای: زخمش کرد، پوستشو درید، دلشو جریحه دار کرد 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – ف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: محکم زدن / پشت سرهم کوبیدن / ضربه زدن با شدت در زبان محاوره ای: زدنش، پشت سرهم کوبیدش، لهش کرد 🔸 تعریف ها: 1. ( خشونت فیزیکی – عا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: زدن و کوبیدن / کتک زدن / با خشونت برخورد کردن در زبان محاوره ای: زدنش، لهش کرد، حسابی کتکش زد 🔸 تعریف ها: 1. ( خشونت فیزیکی – منفی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کتک زدن / ضرب وشتم کردن / به زور اذیت کردن در زبان محاوره ای: زدنش، حسابی کتکش زدن، با خشونت برخورد کردن 🔸 تعریف ها: 1. ( خشونت ف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: احیا کردن / بازسازی کردن / جان بخشیدن / زنده کردن 🔸 تعریف: ( عمومی – معنوی / جسمی ) : عملی که باعث بازگرداندن زندگی، انرژی، شادابی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جبران خسارت / پرداخت غرامت / ترمیم 🔸 تعریف: ( حقوقی – اجتماعی ) : به معنای جبران خسارت یا آسیبی است که به فرد، گروه یا کشور وارد شد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف: ( سلامتی – پزشکی / محاوره ای ) : عبارت get well به معنی بهتر شدن وضعیت جسمی یا روحی فرد بعد از بیماری، آسیب یا ناخوشی است. وقتی کسی به کسی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف: ( روانی – معنوی ) : توصیف فرآیندی که در آن فرد بهبودی، آرامش یا شفا را نه از درمان های بیرونی یا داروها، بلکه از طریق تغییرات داخلی مانند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف: ( دندانپزشکی ) : به فرآیندی گفته می شود که طی آن بافت دندان یا کانال ریشه پس از درمان ( مانند عصب کشی یا ترمیم پوسیدگی ) بهبود یافته و سپ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: نجات دادن کسی از بحران / کمک کردن به کسی برای عبور از دوران سخت در زبان محاوره ای: ازش حمایت کرد تا از اون وضعیت در اومد /کمکش کرد ج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مراقبت کردن تا بهبود کامل / پرستاری کردن تا سلامتی بازگردد در زبان محاوره ای: ازش مراقبت کرد تا خوب شد، پرستاریش کرد تا جون گرفت، کم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چشم لوچ / چشم منحرف / انحراف دید در زبان محاوره ای: چشمش کجه، لوچه، چپ نگاه می کنه، چشماش هماهنگ نیستن 🔸 تعریف ها: ۱. ( پزشکی – چشم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: بی ارزش / سطحی / مبتذل / بی کیفیت / زننده در زبان محاوره ای: آشغال طور، جنس بنجل، فیلم سطح پایین، لباس ناجور، رفتار زشت 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔸 معادل فارسی: طعنه آمیز / نیش دار / کنایه دار / زیرکانه و تحقیرآمیز / تقلبی در زبان محاوره ای: حرف نیش دار زد، کنایه انداخت، زیرپوستی تحقیر کرد، ج ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: کسی را ناراحت کردن / اعصاب کسی را به هم ریختن / دلخوری ایجاد کردن در زبان محاوره ای: رو اعصابش رفت، حرصش داد، دلخورش کرد، غرورش رو ل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معنی فارسی: بی اعتبار / مشکوک / قلابی / غیرقابل اعتماد / ناجور در زبان محاوره ای: دست دوم، دوزاری، تقلبی، تابلو، داغون، کلاه بردارانه 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیگلدی پیگلدی 🔸 معادل فارسی: درهم برهم / بی نظم / قاطی پاتی / شلخته در زبان محاوره ای: همه چی قاطیه، ریخته پاشه، بی سروته، درب وداغونه 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کَتی وامپِس 🔸 معادل فارسی: کج و معوج / درهم برهم / بی نظم / ناجور در زبان محاوره ای: کج و کوله، قاطی پاتی، به هم ریخته، درب وداغون 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: وقت تلف کردن در چیزی / بی هدف مشغول شدن به چیزی / بازی گرفتن چیزی در زبان محاوره ای: با چیزی ور می ره، جدی نمی گیره، داره وقت تلف می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: در جایی ماندن / باقی ماندن در مکانی یا حالتی / طول دادن حضور در جایی در زبان محاوره ای: ول نمی کنه، مونده توش، هنوز هست، جا خوش کرده ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمرین **Tricep Extension** یا همان "گسترش پشت بازو" یک حرکت ورزشی است که به طور خاص عضلات تریسپس ( عضلات سه سر پشت بازو ) را هدف قرار می دهد و باعث ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: منتظر ماندن بی هدف / وقت تلف کردن در انتظار / بی کار ایستادن در زبان محاوره ای: واسه خودش وایساده، منتظره، داره وقت تلف می کنه، معطل ...