nab

/ˈnæb//næb/

معنی: قاپیدن، دستگیر کردن
معانی دیگر: در ربودن، (تبهکار و غیره را) بازداشت کردن، توقیف کردن، (عامیانه)، مخفف:، فرودگاه نیروی دریایی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nabs, nabbing, nabbed
(1) تعریف: (informal) to catch or seize; arrest.
مشابه: apprehend, arrest, nail, pinch

(2) تعریف: to snatch or grab.
مشابه: clutch, grab, nail, snatch, take

جمله های نمونه

1. See if you can nab a seat.
[ترجمه گوگل]ببینید آیا می توانید یک صندلی بنشینید
[ترجمه ترگمان] ببین میتونی یه صندلی گیر بیاری یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Wonderful, senator, and how do you propose to nab those pilots?
[ترجمه گوگل]فوق العاده است، سناتور، و چگونه پیشنهاد می کنید آن خلبانان را دستگیر کنید؟
[ترجمه ترگمان]بله سناتور، شما چطور می خواهید این pilots را دستگیر کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Nab is an excellent viewpoint, better in fact than the actual summit of Wild Boar Fell although of lower elevation.
[ترجمه گوگل]ناب منظره ای عالی است، در واقع بهتر از قله واقعی گراز وحشی سقوط کرده است، اگرچه ارتفاع کمتری دارد
[ترجمه ترگمان]The یک دیدگاه عالی است، در واقع نسبت به قله واقعی of وحشی، با وجود ارتفاع پایین، بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their craggy Nab, poised above the Tees estuary, was as proud a landmark as neighbouring Roseberry Topping.
[ترجمه گوگل]ناب صخره‌ای آن‌ها که در بالای مصب تی قرار داشت، به اندازه همسایه رزبری تاپینگ نقطه عطفی بود
[ترجمه ترگمان]nab که در بالای مصب Tees قرار گرفته بود، به عنوان نقطه عطف اصلی خود به نقطه عطف اصلی خود افتخار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That means attempts to nab the downright nasty might just nail a few well-heeled, flannel-shirted shoppers in the process.
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که تلاش برای دستگیری افراد ناخوشایند ممکن است فقط چند خریدار پاشنه بلند و پیراهن فلانل را در این فرآیند میخکوب کند
[ترجمه ترگمان]این به آن معنی است که تلاش برای به دست آوردن یک خرید کاملا کثیف ممکن است فقط چند خریدار به هم ریخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A video helped police nab the suspect.
[ترجمه گوگل]یک ویدئو به پلیس کمک کرد تا مظنون را دستگیر کند
[ترجمه ترگمان]یک ویدیو به پلیس در دستگیری این مظنون کمک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Little hand is fishhook, gently ~ hooks nab!
[ترجمه گوگل]دست کوچک ماهی قلاب است، به آرامی ~ قلاب ناب!
[ترجمه ترگمان]دست کوچک او fishhook است، به آرامی دستگیرش کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. " Nab, anybody can lose a tail when they really want to.
[ترجمه گوگل]"ناب، هر کسی وقتی واقعاً بخواهد می تواند یک دم را از دست بدهد
[ترجمه ترگمان]\"nab\"، هر کسی می تواند وقتی واقعا می خواهد یک دمش را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Police officers often use fingerprints successfully to nab criminals.
[ترجمه گوگل]افسران پلیس اغلب با موفقیت از اثر انگشت برای دستگیری مجرمان استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]افسران پلیس اغلب از اثر انگشت با موفقیت برای دستگیری مجرمان استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police failed to nab the thief.
[ترجمه گوگل]پلیس موفق به دستگیری سارق نشد
[ترجمه ترگمان]پلیس نتوانست دزد را دستگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A whole company of armed troops can't nab a couple of weaponless dog-faces! What fool would believe that?
[ترجمه گوگل]یک گروه کامل از نیروهای مسلح نمی توانند چند سگ بدون سلاح را دستگیر کنند! کدام احمقی این را باور می کند؟
[ترجمه ترگمان]یه گروه از افراد مسلح نمی تونن چند تا از سگ ها رو دستگیر کنن! کدوم احمقی همچین چیزی رو باور می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A video helped police nab the suspect. Authorities are still looking for another suspect.
[ترجمه گوگل]یک ویدئو به پلیس کمک کرد تا مظنون را دستگیر کند مقامات همچنان به دنبال یک مظنون دیگر هستند
[ترجمه ترگمان]یک ویدیو به پلیس در دستگیری این مظنون کمک کرده است مقامات هنوز به دنبال یک مظنون دیگر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. American Corey Cogdell hit the target to nab third place.
[ترجمه گوگل]کوری کوگدل آمریکایی به هدف رسید و مقام سوم را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]کوری Cogdell آمریکایی به این هدف رسید که مکان سوم را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "It just seems NAB is hell-bent on trying to bulk up without thinking if it is accretive to shareholders," said Don Williams, Chief Investment Officer at Platypus Asset Management.
[ترجمه گوگل]دان ویلیامز، مدیر ارشد سرمایه گذاری در Platypus Asset Management می گوید: «به نظر می رسد NAB در تلاش است تا بدون فکر کردن به سود سهامداران باشد یا خیر
[ترجمه ترگمان]دون ویلیامز، افسر ارشد سرمایه گذاری در مدیریت دارایی Platypus، گفت: \" به نظر می رسد که دفتر پاسخگویی ملی در تلاش است تا بدون فکر کردن به سهامداران، بدون فکر کردن به سهام داران بزرگ شود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In its default configuration, NAB is a real chatterbox.
[ترجمه گوگل]NAB در پیکربندی پیش‌فرض خود یک چتر باکس واقعی است
[ترجمه ترگمان]اداره حسابرسی ملی در پیکربندی پیش فرض خود، یک chatterbox واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قاپیدن (فعل)
snatch, grab, snap, swoop, grasp, seize, catch, ravish, raven, pinch, nab, nail, grab off

دستگیر کردن (فعل)
nab

انگلیسی به انگلیسی

• seize quickly and stealthily; arrest; grab; steal (informal)
if you nab someone, you catch them doing something wrong or arrest them; an informal word.

پیشنهاد کاربران

نَب به معنی ( مچ گیری )
To take something suddenly, or to catch or arrest a criminal
گرفتن ناگهانی چیزی
گرفتن یا دستگیری مجرمی.
Undercover police officers nabbed the men at the airport.
Someone nabbed my apple when I wasn't looking!
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/nab
مال خودکردن - گرفتن

بپرس