پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٢٩٩)

بازدید
١٥,٩٣٧
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: پول دوست افراطی / حریص به پول / پول پرست / طماع 🔹 مترادف ها: greedy – avaricious – grasping – acquisitive – rapacious – mercenary 🔸 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها: go ahead – come in – step in – hop in – get in – enter 🔸 مثال ها: “In you go, ” said the teacher as the students entered the classroom ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: تحقیرشده / له شده / مورد بی احترامی شدید قرار گرفته / بدرفتاری شده 🔹 مترادف ها : mistreated – humiliated – disrespected – dumped on ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: فرار کردن / در رفتن / جا زدن / ترک کردن ( به ویژه در شرایط سخت یا بحرانی ) 🔹 مترادف ها: run off – bail – ditch – flee – desert – es ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کراسفیت یک روش تمرینی با شدت بالا و ترکیبی است که شامل حرکات متنوعی از وزنه برداری، ژیمناستیک، و تمرینات هوازی می شود. هدف اصلی کراسفیت افزایش آمادگی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمرین ورزشی با وزن بدن: Inverted Row یک تمرین کششی افقی است که عضلات بالاتنه به ویژه عضلات پشت و بازو را تقویت میکند. در این تمرین، بدن شما به صورت ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمرین ورزشی: Hand - Release Push - Up یک نوع شنای سینه ( Push - Up ) است که در آن به جای انجام شنای معمولی با حرکت پیوسته، پس از پایین آمدن کامل بدن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

اصطلاح و تمرین ورزشی: Triceps dip یک تمرین وزن بدن است که عمدتاً باعث تقویت عضلات سه سر بازو ( Triceps ) میشود. در این تمرین، با خم و راست کردن آرنج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: خودت را به چالش بکش / از خودت بیشتر کار بکش / خودت را هل بده به جلو 🔹 مترادف ها : challenge yourself – strive – go beyond – exceed l ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل های فارسی: دانش آموز یا عضو جوان آموزش دیده در برنامه های آموزشی نظامی | جوان کارآموز نظامی | عضو پیش نظامی ارتش 🔹 مترادف ها : military tra ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کانیفر Conifers گروهی از گیاهان هستند که بیشتر به صورت درختان یا درختچه های همیشه سبز با برگ های سوزنی شکل یا پولک مانند دیده میشوند. این گیاهان به ج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( اسم – پوشش تزئینی یا محافظتی ) : پارچه یا ساختار بالای تخت، صندلی، یا ورودی که برای تزئین یا محافظت استفاده می شود. مثال: A romantic four - post ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: ( فعل ) انتقال دادن / به زمان یا زمینه ای دیگر بردن / به تعویق انداختن ( اسم ) باقی مانده / انتقال یافته / اثر باقی مانده از گذشته � ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

/ʃlɛp/ شْلِپ 🔹 مترادف ها ( فعل ) : lug – haul – drag – carry – trudge – tote – slog – traipse 🔸 مثال ها: We schlepped our suitcases through three t ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 مترادف ها ( فعل ) : carry – haul – lug – drag – lift – bear 🔸 مثال ها: She toted her groceries in a reusable tote bag. خریدهاش رو توی یه کیف تُوت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

/mɪns noʊ wɜːrdz/ 🔹 مترادف ها : speak bluntly – be direct – be outspoken – tell it like it is – be frank – be honest 🔸 مثال ها: He’s not one to min ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

صدفک نامی عامیانه و قدیمی برای بیماری پسوریازیس/ Psoriasis است؛ یک بیماری خودایمنی مزمن پوست که باعث ایجاد لکه های قرمز و فلس مانند سفید یا نقرهای رن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Psoriasis/ /səˈraɪəsɪs/ سُرایِسِس – پسوریازیس 🔹 معادل های فارسی: پسوریازیس | صدفک | بیماری پوستی مزمن | بیماری خودایمنی پوست پسوریازیس یک بیماری مزم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: بی زرق وبرق / ساده و کاربردی / بدون امکانات اضافی / اقتصادی 🔸 مثال ها: We stayed at a no - frills hotel near the airport. توی یه هتل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: لجباز / کله شق / خودسر / سرسخت / یک دنده 🔸 مثال ها: He’s a headstrong businessman who never takes advice. یه تاجر کله شقه که هیچ وقت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: فهمیدم / لازم نیست بیشتر توضیح بدی / گرفتم چی می گی / دیگه نگو، من پایه م ( در زبان محاوره ای: حرفتو زدی، دیگه لازم نیست توضیح بدی، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شیمیایی – کلی: لومینول ترکیبی آلی با فرمول شیمیایی C₈H₇N₃O₂ است که هنگام واکنش با یک اکسیدکننده ی مناسب، نور آبی ( شیمی تابی یا chemiluminescence ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: به بی راهه رفتن / خراب شدن اوضاع / از مسیر خارج شدن / به فنا رفتن 🔸 مثال ها: Everything went sideways after the power outage. بعد از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: داغون کردن / سوراخ سوراخ کردن / نابود کردن / به فنا دادن 🔹 مترادف ها: destroy – ruin – wreck – blast – tear apart – devastate – mess ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال؛ His clapped - out motorcycle barely made it up the hill. موتور داغونش به زور از تپه بالا رفت. She looked totally clapped out after working a d ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اشک درآوردن / بغض کردن وقتی کسی در آستانه ی گریه است یا اشک در چشمانش حلقه می زند. مثال: I always tear up at weddings. همیشه توی عروسی ها اشکم درم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تفنگ کالیبر ۴۴ ( عامیانه ) 🔹 مثال ها: He pulled out the fo - fo and started blasting. تفنگ فُو - فُو رو کشید بیرون و شروع کرد به ش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: اسلحه ( عامیانه ) / آهنگ خفن / آدم گنگ / سوسیس ( در کاربرد بریتانیایی ) 🔸 مثال ها: He pulled out a banger and threatened the guy. ی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: دل نشین / جذاب / گرم و صمیمی / خوشایند / دعوت کننده The kitchen is cheerful and inviting. آشپزخونه شاد و دل نشینه. Her voice was so ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: دل پذیر و مطبوع ( برای هوا ) / آرام و ملایم / خوش بو و آرام بخش / دیوانه یا عجیب ( در کاربرد غیررسمی و طنز ) 🔸 مثال ها: The balmy w ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: آشنا کردن با چیزی باحال یا خاص / در جریان گذاشتن / خط دادن / چشم باز کردن She hipped me to this underground jazz club. اون منو با یه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( شوخی یا فریب – عامیانه ) : وقتی کسی رو put on می کنی، یعنی باهاش شوخی می کنی یا سعی می کنی چیزی غیرواقعی رو بهش بقبولونی—معمولاً به صورت طنز یا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: جزئیات رو بده / بگو دقیقاً چی شده / همه ی اطلاعاتو بریز بیرون ( در زبان محاوره ای: بگو ببینم چی شده، همه چی رو تعریف کن، جزئیات رو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: بذار بهت یاد بدم / بذار بهت درس بدم / الان بهت نشون می دم چی به چیه ( در زبان محاوره ای: بذار بهت حالی کنم، الان بهت یاد می دم، بذار ...

پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: ساده اش کن / به زبان آدمیزاد بگو / طوری بگو که همه بفهمن ( در زبان محاوره ای: یه جوری بگو بفهمم، ساده اش کن، به زبان خودمون بگو ) ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پر کردن فرم یا جای خالی: وقتی اطلاعاتی را در یک فرم، سند یا فضای خالی وارد می کنیم. مثال: Please fill in your name and address. لطفاً نام و نشانی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( اطلاع رسانی – اجتماعی ) : وقتی کسی را clue in می کنیم، یعنی اطلاعات لازم یا جدیدی را به او می دهیم تا در جریان موضوعی قرار بگیرد. مثال: I clued ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. ( ترتیب دادن – فیزیکی ) : چیدن یا پهن کردن چیزی روی سطح صاف به صورت منظم. مثال: She laid out the tools on the table. ابزارها رو روی میز چید. 2. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل های فارسی: زبانشناسی اجتماعی | جامعه شناسی زبان | مطالعه ی روابط زبان و جامعه 1. اصطلاح علمی – زبانشناسی و جامعه شناسی: Sociolinguistics علم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: سبک واژه گزینی / طرز بیان / شیوه ی عبارتی ( در زبان محاوره ای: �جورِ حرف زدن�، �نوع گفتار�، �ادبیات خاص گفتاری� ) 🔹 مثال ها: Lega ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: سخنوری / فن بیان در جمع / هنر خطابه ( در کاربرد مذهبی: �نمازخانه کوچک� یا �عبادتگاه خصوصی� ) 🔹 مثال ها: The prime minister has a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اِنانسی اِی شِن 🔹 معادل فارسی: تلفظ واضح / بیان روشن / ادای دقیق واژگان ( در زبان محاوره ای: روشن حرف زدن، واضح ادا کردن، کلمات رو درست گفتن ) 🔹 م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زبان شناسی، inflection به معنای تغییر در شکل کلمه برای نشان دادن ویژگی های دستوری مختلف مانند زمان، حالت، شخص، عدد، حالت دستوری و جنس است. این تغی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: نحو / ساختار نحوی / ترتیب واژگان در جمله ( زبان شناسی – ساختاری ) : Syntax به مطالعه ی نحوه ی ترکیب واژگان و گروه های واژگانی برای س ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رِتِریک 🔹 معادل های فارسی: فن بیان | بلاغت | سخنوری | زبان آرایی | بیان شیوا | هنر سخن گفتن 🔸 تعریف ها: 1. اصطلاح ادبی و علمی: Rhetoric هنر و فن اس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رِرِفاید 🔹 معادل فارسی: رقیق شده / پالایش یافته / سطح بالا و خاص / دور از دسترس عموم ( در زبان محاوره ای: تو فاز بالا، توی یه دنیای دیگه ست، یه سطح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: نژاد نایاب / جنس خاص / آدم کمیاب ( در زبان خودمونی: مثل تو دیگه پیدا نمی شه، تو یه چیز خاص، آدمیه که دیگه پیدا نمی شه ) 🔹 مثال ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: بی سابقه / غیرقابل باور / غیرمنتظره / عجیب و غریب ( در زبان محاوره ای: هیچ وقت نشنیده بودیم، واقعا عجیبه، یه چیزیه که آدم باورش نمی ش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: نشون بده کی رئیس ـه / بفهمون کی حرف آخر رو می زنه / حالتو بگیرن دیگه! ( در زبان خودمونی: خودت رو اثبات کن، بذار بفهمه با کی طرفه، اقت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: مراقب اوضاع بودن ( در زبان محاوره ای: تا من نیستم مواظب همه چی باش، سنگر رو حفظ کن، یا پای کار وایسا تا من بیام ) 🔹 مثال ها: Can y ...