پیشنهادهای علی فرهادی (٨٧)
( برق ) _گودال محل عبور ( کابل )
افشان؛, رشته ای Stranded cable سیم یا کابل افشان
خرید چیزی و نگه داشتن آن برای مدت خاص به امید افزایش قیمت
دزدکی نگاه کردن، قایمکی نگاه کردن، نگاه قایمکی
به اشوب وادشتن، شخص یا گروهی راتحریک به اشوب کردن
1_ ( شخص ) تُپُل مُپُل، هیکل تخم مرغی شکل، 2_درب و داغون شده و غیر قابل بازگشت
مطابق قانون، طبق قانون
از گرفتاری ، مخمصه ، دردسر ، یا اجبار ، خود یا دیگران را نجات دادن
اجرای جبری توافق، اجرای توافق با بکارگیری فشار و نیرو ،
کارشناسی نشده، غیر کارشناسی ،
مقروض، بدهکار، قرض دار ،
بدهکار به. . ، مقروض به. . ،
ستودن، احترام و ارزش قائل شدن،
حذف کردن، جدا کردن، بیرون کشیدن. I want a hamburger but please , leave out the pickles من یک همرگر میخام ولی لطفا خیارشورها شو جدا کن. ( قرار نده )
=lose out=leave out از دست دادن یا ازدست رفتن ( شانس ) ، He missed out last week concert because he was out of town.
دو روز درمیان، دو روز یک بار
منتهی شدن یا منجر شدن به یک نتیجه مشخص، ختم شدن به. . . ، this road leads to a village. این جاده به یک روستا ختم میشود.
دور نگه داشتن، دور ایستادن، دور کردن the children should be kept out of fire بچه ها را باید از آتش دور نگه داشت.
چهارچشمی مواظب بودن یا مواظبت کردن،
بی حاصل، هیچ ، Ifyou don't pass the exam your three month hardworking will be in vain اگر در امتحان قبول نشوی تلاشهای سه ماهه ات بی حاصل خواهد بود.
شنیدن درباره، دانستن درباره ?have you ever heard of two headed dragon ایا تابحال چیزی درباره اژدهای دوسر شنیده ای؟
سعی در جستجوی چیزی، تلاش برای پیداکردن چیزی he had gone in research of a good restaurant in this street او به جستجوی یک رستوران خوب در این خیابان رفت ...
به افتخار، we lit some candles in honor of our grandfather ما به افتخار پدربزرگمان چند شمع روشن کردیم
اگر، در صورتی که، هنگامی که، در مورد، you can call 110 in case of robbery
بالا بردن، بالا نگه داشتن The soldier held up the flag
منتظر ماندن، صبر کردن،
خوب، سالم ، سلامت، I hope you get well ]برای بیمار]برای شما ارزوی سلامتی دارم. ( خوب بشوید ) she received a well - get card او کارت سلامت دریافت کر ...
[در خطاب به بیمار]بزودی خوب بشوید، ( آرزوی سلامتی برای بیمار هنگام عیادت ) ، بزودی حالتان خوب بشود.
عموما،
از الان به بعد، از این لحظه به بعد، از این زمان به بعد
بی قانونی کردن، ورای قانون عمل کردن
شدیدا دوست نداشتن، نفرت داشتن، ، تحمل نکردن،
باعث شدن، سبب شدن rain in this season usually brings about floods. معمولا باران در این فصل سبب سیل میشود ،
به طور ناگهانی روی دادن، حادث شدن،
=break free from جدا شدن از، دور شدن از، فرار کردن از، رها شدن از
از بیخ و بُن، از کف کف، از مرحله اول ،
کار کسی یا چیزی را یکسره کردن یا تمام کردن ، شر چیزی را کم کمردن، تسویه حساب کردن، به اون دنیا واصل کردن
حرف بیهوده زدن، صحبت های بی خود و بی استفاده کردن،
فوری، بی درنگ، بی معطلی، بدون اتلاف وقت، فورا،
از روی عمد کاری رانجام دادن، تلاش و سعی عمدی و اگاهانه برای انجام کاری
متوقف کردن، ترک کردن، کنار گذاشتن،
در مقایسه با ، از لحاظ استاندارد
همه یا هر چیزی به جز. . . ، همه غیر از،
کم کردن یا کاهش دادن ( درد، رنج، یا مسئولیت، ) ، خلاص کردن از ، رهایی دادن یا رهایی یافتن the teacher relieved the students of their homeworks
کم کردن یا کاهش دادن ( درد، رنج، یا مسئولیت، ) ، خلاص کردن از ، رهایی دادن یا رهایی یافتن از،
انتظارداشتن، فرض کردن، پنداشتن، منتظر بودن ، many people take it for granted that economic situation will be better بسیاری از مردم انتظار دارند ( به ...
الان می فهمم که چرا. . . ، الان درک میکنم که چرا. . .
حق انتخاب ( داشتن ) ، وظیفه، مسئولیت پذیرفتن ،
یک چیزی تو این مایه ها، تقریبا ،
به موفقیت در حد انتظار نرسیدن ، به نتیجه دلخواه ودر خور انتظار نرسیدن ، نتیجه مور د انتظار را نگرفتن
احساس کسالت داشتن، احساس ناخوشی، عامیانه [کوک نبودن]،
ثابت ماندن در یک جا یاپست ، ( محل کار ) ،
به دلیل، به خاطر، به سبب، به علت،
بعضی اوقات، گاهی اوقات، هر از چندی، هر چند وقت یکبار
درست بودن یا صحیح بودن در مورد. . . ( شخص یا شی مورد نظر در گفتگو ) ، صدق کردن مثال this stereotype is not true about all men. این رفتار کلیشه ای در ...
در تمام طول این مدت، همه این مدت ،
با توجه به. . ، با در نظر گرفتن . . .
کنترل کردن شخصی، تحت کنترل و سلطه کسی بودن یا شدن ، برتری و تسلط داشتن روی کسی یا چیزی
خط زدن یا خط کشیدن روی کلمه یا شماره و. . . برای تعویض با لغت یا شماره دیگر he crossed out my old number and wrote down the new one. او شماره قدیمم ...
منتظر ماندن، صبر کردن، پلکیدن
یهویی ( زدن زیر گریه یا خنده ) ، کاری را یهویی و ناگهانی انجام دادن he burst out signing suddenly. او یهویی شروع به خواندن کرد.
بازی کردن ، تفریح کردن ، بازیگوشی کردن،
خشک شدن [گل ، گیاه یا درخت], خشک شذن زمین یا خاک، خشک کردن سبزی خشک کردن لباس و غیره
( رد شدن یا رد کردن ) خطر بالقوه، خطر حتمی، خطر یا موقعیت نزدیک به مرگ
بهتر بودن، جایگاه بهتری داشتن، موقعیت بهتری داشتن، شانش بهتر یا بیشتری داشتن women are better off now than they were 100yers ago امروزه جایگاه زنان ن ...
بسیار متفاوت از ،
[عامیانه] قابل نداشت، قابل نداره ، خواهش میکنم، مهم نیست ، اصلا حرفش رو هم نزنید ، قابل ذکر نیست، thank you for helping me . think nothing of it .
راحت نبودن ، احساس راحتی نکردن، یانداشتن ، عصبی یا نگران بودن، I usually feel I'll at ease in the elevator. من معمولا در اسانسور احساس راحتی نمیکنم
[عامیانه] ممنوع، غیر ممکن، غیر عملی،
بهتره که . . . ، ( انجام بهترین کار در موقعیت مورد نظر مثال are you going to the movie tonight? I may as well. I dont have any thing to do
تشخیص دادن، تمییز دادن مثال he can't tell blue from green او نمیتواند ابی را از سبز تشخیص دهد I can't tell orange tree from the lemon tree من نمی توا ...
قریب به یقین ، به احتمال خیلی زیاد مثال I broke down dad's car ?what do you think dad will say about it he is boud to be angry. من ماشین پدر رو خراب ...
خسته شدن ، کلافه شدن از چیزی،
عصبانی کردن، عامیانه ( کسی را جان به لب کردن، جان کسی را به لب رساندن ) مثال let's kill this mosquito it makes me crazy بذار این پشه رو بکشم. جونم ر ...
هیچ چیز عوض نمیشه، هیچ فایده ای ندارد، کاملا بی فایده است مثال it is no use getting sad about past filures ناراحت شدن به خاطر شکستها ( ناکامیهای ) گذ ...
مطیع بودن، تبعیت کردن، اطاعت کردن If you want to stay in this school you must abide by the rules. اگر شما بخواهید در این مدرسه بمانیدباید از قوانین ...
واضح و روشن؛مبرهن ؛مثل روز روشن، نیاز به گفتن نداشتن
انجام کاری با رضایت قلبی وبدون درخواست یا خواهش دیگران مثال he gave 10$ to that old poor man of his own accord او بارضایت قلبی ده دلار به ان پیرمرد ...
به صورت خودجوش و بدون دستور و خواهش کاری را انجام دادن. مثال. After the dinner I washed the dishes on my own accord. بعد از شام خودم ظرفها رو شستم ...
به سرعت به ذهن خطور کردن، ، عامیانه ( یهویی به کلش زد که . . . )
سیستم بایگانی،
تا کنون؛ تا به حال، هنوز
نسبت به کسی نظر و دید خوبو مثبت داشتن،
باصبر وحوصله؛ بدون عجله، با تمٱنینه؛با فراغ بال؛با خاطر اسوده
معمولا، به طور معمول، اغلب
راست میگی، راست میگه ، ( در تایید حرف طرف مقابل یا شخص مورد نظر )
تخت گاز رفتن، با سرعت زیاد رفتن