پیشنهادهای علی فرهادی (٨٧)
احساس کسالت داشتن، احساس ناخوشی، عامیانه [کوک نبودن]،
ثابت ماندن در یک جا یاپست ، ( محل کار ) ،
به دلیل، به خاطر، به سبب، به علت،
بعضی اوقات، گاهی اوقات، هر از چندی، هر چند وقت یکبار
درست بودن یا صحیح بودن در مورد. . . ( شخص یا شی مورد نظر در گفتگو ) ، صدق کردن مثال this stereotype is not true about all men. این رفتار کلیشه ای در ...
در تمام طول این مدت، همه این مدت ،
با توجه به. . ، با در نظر گرفتن . . .
کنترل کردن شخصی، تحت کنترل و سلطه کسی بودن یا شدن ، برتری و تسلط داشتن روی کسی یا چیزی
خط زدن یا خط کشیدن روی کلمه یا شماره و. . . برای تعویض با لغت یا شماره دیگر he crossed out my old number and wrote down the new one. او شماره قدیمم ...
منتظر ماندن، صبر کردن، پلکیدن
یهویی ( زدن زیر گریه یا خنده ) ، کاری را یهویی و ناگهانی انجام دادن he burst out signing suddenly. او یهویی شروع به خواندن کرد.
بازی کردن ، تفریح کردن ، بازیگوشی کردن،
خشک شدن [گل ، گیاه یا درخت], خشک شذن زمین یا خاک، خشک کردن سبزی خشک کردن لباس و غیره
( رد شدن یا رد کردن ) خطر بالقوه، خطر حتمی، خطر یا موقعیت نزدیک به مرگ
بهتر بودن، جایگاه بهتری داشتن، موقعیت بهتری داشتن، شانش بهتر یا بیشتری داشتن women are better off now than they were 100yers ago امروزه جایگاه زنان ن ...
بسیار متفاوت از ،
[عامیانه] قابل نداشت، قابل نداره ، خواهش میکنم، مهم نیست ، اصلا حرفش رو هم نزنید ، قابل ذکر نیست، thank you for helping me . think nothing of it .
راحت نبودن ، احساس راحتی نکردن، یانداشتن ، عصبی یا نگران بودن، I usually feel I'll at ease in the elevator. من معمولا در اسانسور احساس راحتی نمیکنم
[عامیانه] ممنوع، غیر ممکن، غیر عملی،
بهتره که . . . ، ( انجام بهترین کار در موقعیت مورد نظر مثال are you going to the movie tonight? I may as well. I dont have any thing to do
تشخیص دادن، تمییز دادن مثال he can't tell blue from green او نمیتواند ابی را از سبز تشخیص دهد I can't tell orange tree from the lemon tree من نمی توا ...
قریب به یقین ، به احتمال خیلی زیاد مثال I broke down dad's car ?what do you think dad will say about it he is boud to be angry. من ماشین پدر رو خراب ...
خسته شدن ، کلافه شدن از چیزی،
عصبانی کردن، عامیانه ( کسی را جان به لب کردن، جان کسی را به لب رساندن ) مثال let's kill this mosquito it makes me crazy بذار این پشه رو بکشم. جونم ر ...
هیچ چیز عوض نمیشه، هیچ فایده ای ندارد، کاملا بی فایده است مثال it is no use getting sad about past filures ناراحت شدن به خاطر شکستها ( ناکامیهای ) گذ ...
مطیع بودن، تبعیت کردن، اطاعت کردن If you want to stay in this school you must abide by the rules. اگر شما بخواهید در این مدرسه بمانیدباید از قوانین ...
واضح و روشن؛مبرهن ؛مثل روز روشن، نیاز به گفتن نداشتن
انجام کاری با رضایت قلبی وبدون درخواست یا خواهش دیگران مثال he gave 10$ to that old poor man of his own accord او بارضایت قلبی ده دلار به ان پیرمرد ...
به صورت خودجوش و بدون دستور و خواهش کاری را انجام دادن. مثال. After the dinner I washed the dishes on my own accord. بعد از شام خودم ظرفها رو شستم ...
به سرعت به ذهن خطور کردن، ، عامیانه ( یهویی به کلش زد که . . . )
سیستم بایگانی،
تا کنون؛ تا به حال، هنوز
نسبت به کسی نظر و دید خوبو مثبت داشتن،
باصبر وحوصله؛ بدون عجله، با تمٱنینه؛با فراغ بال؛با خاطر اسوده
معمولا، به طور معمول، اغلب
راست میگی، راست میگه ، ( در تایید حرف طرف مقابل یا شخص مورد نظر )
تخت گاز رفتن، با سرعت زیاد رفتن