drive crazy

انگلیسی به انگلیسی

• make someone lose their sanity; irritate someone; infuriate someone

پیشنهاد کاربران

عصبانی کردن، عامیانه ( کسی را جان به لب کردن، جان کسی را به لب رساندن )
to make someone or something get into a bad or extreme state, usually an emotional one
drive crazy
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/drive
اعصاب کسی رو به هم ریختن
آزردن
عصبی کردن
عصبانی کردن
رو مخ کسی راه رفتن
definition: to make angry
example: it drives me crazy
دیونه ام کرده
اعصابمو خرد کرده
عصبانی کردن، عامیانه ( کسی را جان به لب کردن، جان کسی را به لب رساندن )
مثال
let's kill this mosquito it makes me crazy
بذار این پشه رو بکشم. جونم رو به لبم رسونده.
عصبانی کردن
خشمگین کردن
دیوانه کردن ( مجازی )

بپرس